کارت زندگی
در این جلسه به تدوین شاخصهای اندازهگیری برای سنجش اهداف راهبردی زندگی میپردازیم.
برای دانلود فایل صوتی کافیست اینجا کلیک کنید (حجم ۴ مگابایت)
لینک و مطالب مرتبط با این درس
برای شنیدن فایل صوتی درس قبلی (چهارم) اینجا کلیک کنید
متن فایل صوتی کارت زندگی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت شما دوست عزیز و خوشآمد میگم به شما برای ورود به جلسه پنجم دوره رایگان برنامه رشد فردی یا برف خوش آمدید. من مسعود چیتگرها هستم، سخنران، نویسنده، و مربی تغییر و امروز میخواهم در مورد موضوع کارت زندگی با شما صحبت بکنم. لطفاً توجه بفرمایید.
الان کجا هستیم؟ الان ما مرحله چهارم برنامه رشد فردی یا برف هستیم. شناخت پیدا کردیم که برنامه رشد فردی یک برنامه راهبردی است. مأموریت و چشمانداز و ارزشهای خودمون رو تعریف کردیم. یک تحلیل از محیط بیرون و درون خودمون برای رسیدن به آنها داشتیم و مهمتر از همه بر اساس این تحلیل و مأموریت و چشمانداز یک نقشه زندگی برای رسیدن به آینده مطلوبمون ترسیم کردیم. امروز میخواهیم ببینیم که ما چطور این نقشه زندگی رو، اندازهگیری کنیم. ما باید در کارت زندگی شاخصها، یا سنجههایی رو برای اندازهگیری اینکه آیا ما به سمت اهداف راهبردی که در نقشه زندگیمون گذاشتیم، حرکت میکنیم یا نه. از اهداف راهبردیمون در زندگیمون داریم دور میشویم. ما به این در واقع شاخصها و سنجههایی که روی این نقشهی زندگیمون قرار میدهیم میگوئیم کارت زندگی. ما یک کارت اندازهگیری باید داشته باشیم و مبتنی بر این کارت اطلاعاتی رو جمعآوری کنیم تا بگیم که آیا ما به اهدافمون داریم نزدیک میشویم یا از اهدافمون داریم دور میشویم. در واقع ما باید با کارت زندگی و با شاخصها و سنجههایی که در نقشهی زندگیمون میگذاریم بتوانیم میزان تحقق اهدافمون رو داشته باشیم. برای این کار، اندازه گیریمون رو در چهار منظر مالی، مشتری، فرایند و یادگیری تقسیم میکنیم. اولین منظر ما منظر مالی هست. ما یکسری اهداف رو در نقشه زندگیمون در منظر مالی گذاشتیم. چه اهداف مالی رو دنبال میکنیم و از خودمون باید بپرسیم که چه میزان این اهداف مالی محقق شده مثلاً رشد درآمدهای من چقدر است. این میشه یک سنجهای که ما میتوانیم توی منظر مالیمون داشته باشیم. یا میزان کاهش هزینههای زندگی من چقدره؟ به چه میزان من باید کاهش هزینههای زندگی رو داشته باشم و اون رو اندازهگیری کنم. یا اگر بدهی دارم به چه میزان بدهی دارم و چطور میتونم این بدهیام رو کاهش بدهم. یا چقدر توانستم از داراییهای خودم درآمدزایی کنم. منفعت کسب کنم و بسیاری از سنجههایی که با توجه به اهدافی که شما گذاشتید، اهداف راهبردی، میتوانید این سنجهها رو بررسی و انتخاب کنید. دومین منظر، منظر مشتری است. اینکه مشتری من چه کسانی هستند. و چگونه برای آنها ارزش خلق میکنم. چه ارزشی رو به آنها میدهم. با توجه به مأموریتی که تعریف کردهام، در زندگی پیرامون خودمون، مشتریانمون میتوانند مختلف باشند و ما باید به همه این مشتریها بپردازیم. مثل کارفرمایی که برای اون کار میکنیم. یا که با آنها در ارتباط هستیم، مشتری ما هستند. چقدر از ما راضی هسند؟ کارفرمای ما از کار ما چقدر راضی هست؟ میتوانیم یک سنجه و یک شاخص برای اینکار داشته باشیم. یا چه انتظارات و نیازهایی رو آنها دارند که ما در جهت تحقق انتظارات و نیازهای آنها گام برداشتیم. این میتواند به عنوان یکی از سنجهها و شاخصهایی باشه که به ما نشون میده که آیا مشتری از ما راضی شده یا راضی نیست. سومین منظری که در واقع ما باید شاخصها و سنجههایی برای آنها داشته باشیم، منظر فراینده. اینکه فعالیتها و روشهای زندگی من چگونه است و چگونه باید آنها را بهبود بدهم. مثلاً طرز برخورد با همسرم، فرزندانم، کارفرما و بستگان نزدیک و میزان ارتباطات من با آنها چگونه هست. آیا روش یا سازوکاری برای ایجاد نوآوری در زندگیام داشتم؟ میتونه یکی از سنجهها و شاخصهایی که اندازهگیری میکنیم ببینم به اهدافم نزدیک شدم یا نه، این هست که میزان نوآوری در زندگی من به چه میزانی است. به چه میزانی من دارم نوآوری انجام میدهم و بسیاری از اندازهگیریهایی که شما با خودتون میتوانید این کار رو انجام بدهید. و چهارمین منظر، منظر یادگیری است. اینکه چه قابلیتها، مهارتها و توانمندیهایی برای رشد خودم باید یاد بگیرم. آیا یادگیری من در جهت ارزشآفرینی بوده. مثلاً در حوزهی کاری خودم چه ابزار یا سازوکارهای جدیدی رو شناسایی کردم و چه برنامهای برای یادگیری آنها دارم. هر کدام از اینها میتواند اندازهگیری بشود که آیا این مهارت رو من باید در چه زمان و چه مدتی یاد بگیرم تا بتوانم برای کسانی که خدمت به آنها عرضه میکنم، ارزش خاصی رو ایجاد کنم. یا مهارتهایی مثل رهبری، مهارتهایی مثل کار تیمی، مهارتهایی مثل ارتباطات و مذاکره یا بسیاری از این مهارتها رو چطور اولویتبندی کنم تا بتوانم اونها رو گام به گام تقویتش کنم. یا چه شایستگیهایی رو باید من ارتقاء بدهم در خودم تا بتوانم از محل این شایستگیها فعالیت زندگیام رو بهبود بدهم. این کارت زندگی یا این ارزیابی به ما نشون میدهد که من چطور دارم به سمت رشد و کمال و تعمیق بخشی زندگی خودم حرکت میکنم. مطلب دومی که من در این جلسه میخواهم خدمت شما عرض کنم این هست که من باید دقیقاً اهداف کمی خودم را در مورد هر کدام از اهدافی که در نقشه زندگی تدوین کردم، تنظیم کنم. فرض بفرمائید که یکی از اهداف من افزایش درآمده. من میخواهم ببینم که تا پایان این ماه دقیقاً چند صدهزارتومان، یا چند میلیون تومن میخواهم در آمد داشته باشم یا من در پایان این ماه چه مهارتها و شایستگیهایی رو باید به خودم اضافه بکنم. دقیقاً! در واقع، به آن میگوئیم نشانگاههای خودمون رو تنظیم بکنیم. اهدافی که در نقشه زندگی شما ایجاد کردید و تدوین کردید، اهداف کیفی هستند. شما باید در کارت زندگیتون اهداف کمی و نشانگاههای دقیقی رو تنظیم بکنید تا بدونین در هر مرحله و یا دورهی زمانی که دارید این نقشه رو اجرا میکنید، به چه اهداف کمی میخواهید برسید. در واقع، شما در کارت زندگیتون باید از عدد و رقم حرف بزنید. از کمیت حرف بزنید. دیگه کیفی بودن اهداف براتون مهم نیست. بلکه اینجا میخواهید دقیقاً بگید من به چه اهدافی میخواهم دست پیدا کنم. خیلی ممنونم مچکرم که در این جلسه هم با من همراه بودید و به عرایض من توجه فرمودید امیدوارم که این جلسه هم برای شما مفید باشه و با تمرین نکاتی که خدمت شما عرض کردم بتونید کارت زندگی یا کارت اندازهگیری خوبی رو برای زندگی خودتون داشته باشید.
امیدوارم که این درس برای شما مفید واقع شده باشه. بسیار خوشحال خواهم شد تا در بخش دیدگاهها، نظرات، ایدهها، پیشنهادها و یا پرسشهای خود را مطرح کنید تا از دیدگاههای شما در جهت بهبود اطلاع پیدا کنم.
ارادتمند شما – مسعود چیتگرها