? #معرفي_كتاب: زندگی بی حد و مرز
? نويسنده: نیک وی اچیچ (ترجمه مسیحا برزگر)
بخشی از کتاب
عقل ما، هم موهبت است و هم عذاب. شاید تو هم مانند پدر و مادر من گاهی نگران آینده بوده باشی. همواره به خود بگو: “این نیز بگذرد!” زمان نشان خواهد داد که دشواریهای زندگی، چندان هم دشوار نیستند. آنچه تو را میترساند ممکن است موجب شادمانی و خوشبختی تو شود. کسی چه میداند! زندگی، با موهبت های بی پایان خود، اغلب تو را غافلگیر میکند.
یکی از سرگرمیهای من در کودکی، این بود که میتوانستم زایدهای کوچک را در بدنم کنترل کنم که پای چپ من محسوب میشد. من از آن به عنوان اهرم استفاده میکردم تا خود را روی زمین بغلتانم. از آن برای ضربه زدن نیز استفاده میکردم. با همان زایده بود که توانستم پیانو بنوازم و دشوارترین قطعه های موسیقی را اجرا کنم. من ابزار کار خود را شناخته بودم! پای چپ من، در واقع دو انگشت بود. دو انگشتی که با آن میتوانستم بعضی چیزها را نیز بگیرم. این پای دو انگشتی، در ابتدای تولدم به هم چسبیده بود. دکتر فکر کرده بود اگر با یک عمل جراحی آن را از هم جدا کند، شاید در آینده به کارم بیاید. همینطور هم شد. با یک عمل جراحی من صاحب دو انگشت شده بودم. خدا به من دو انگشت داده بود تا جهانی راه با آن به حرکت در بیاورم! میبینی! گاهی دو انگشت نیز موهبتی بزرگ تلقی میشود. من خدا را بابت این موهبت بزرگ سپاسگزارم. با همین پای دو انگشتی است که من قلم را میگیرم، صفحات کتاب را ورق میزنم، ساز مینوازم، با رایانه کار میکنم، از موبایل استفاده میکنم، ویلچر را میرانم، و توپ را شوت میکنم.