بعد از ده سال دوری از وبلاگنویسی (که البته در تجربهی قبلی جندان که بایسته و شایسته بود نیز نبود) دوباره میخواهم بنویسم اما این بار از تجاربی که در این میان در سینه دارم. هم تجارب فردی، یا خانوادگی، یا سازمانی، یا مشاوره و خیلی چیزهایی که میشود نوشت تا مکتوب شود بقیه تکرار این مکررات نکنند. شاید ماها کمتر به این شیوه نوشتهایم. شاید خاطرهنویسی بیشتر به عنوان یک سرگرمی برای ما مطرح بوده است تا حرفهای دیدن این موضوع. و همین باعث شده است تا تجارب مدیران و مشاوران و یا افرادی از این دست کمتر به رشته تحریر در بیاید یا آمده باشد.
وقتی فکر میکنم که چی باید بنویسم که بتوانم ارزشی علاوه بر همهی ارزشهای نوشتاری که دیگران در حوزهی محتوایی تحت وب دارند تولید میکنند، تولید کنم، یک کمی کار برایم سخت میشود و بیشتر دچار دلهره و پریشانی میشوم. خصوصاً اینکه پس از چندین سال که از اولین نوشتههایم از این دست میگذرد. میدانم در این حوزه محتواهای بسیاری تولید شده است و خیلی از افراد نوشتهاند و گفتهاند. از طرف دیگر هم مخاطبی که میخواهم از این طریق حرف بزنم گویا هوشمندتر از پیش به دنبال مطالب کاربردی، تجارب ناب بکارگرفته ایرانی است به جای مفاهیم نظری غیر قابل کارکرد.
این خاطره همواره در پیش چشمان من هست که در سر کلاس درس «تصمیمگیری» استاد حرف خیلی قشنگی زد که اگر مطلب جدیدی ندارین و میخواهید وقت رو تلف کنید، بهتره که اصلاً دنبال ارائه مطلب نباشید. جالب بود وقتی گروه ما دید که تا ۷۰-۸۰ درصد همان مطالبی که میخواستیم بگیم رو گفتند، از ارائهمون انصراف دادیم. ۲۰-۳۰ درصد مطلب باقیمونده رو همونجا نشسته بچهها ارائه کردند و استاد هم سنگ تموم گذاشت و نمره ارائه رو تمام و کمال داد. بله وقت و زمان ما بسیار ارزشمندتر از اینه که بخواهیم هم من در این وادی تایپ کنم و شما هم در آن طرف مانیتور ببینید و بخونید و ارزشی بدست نیاوریم.
به همین خاطر چند روزی است که این وبلاگ بالا اومده و دارم فکر میکنم چه معماری رو طرحریزی کنم که مطلب تکراری نگم. ساده بنویسم. از واقعیتهای موجود بنویسم. جنبه نقادانه رو به معنی کامل در نظر بگیرم و خیلی چیزهای دیگه! شما هم کمک کنید… با نظراتتون و نوشتههاتون کمک کنیم اینجا به محلی برای بحث درباره واقعیتهای حقیقی و ناب موجود در جامعهی کنونی مدیریت تبدیل بشود. و البته مهمترین دغدغهای که من پیگیری میکنم یعنی «اجرا». همهی ماها (که من هم از آن مستثنا نیستم) مسئله اجرا داریم…از صدر تا ذیل این کشور، مسئله اجرای برنامهها، سیاستها، استراتژیها و کسب نتایج رو دارند. برنامهها روی کاغذ خوب پیش میروند، اما اجرا، سوال برانگیز است. وقتی همهی عوامل خوب پیش میروند که هیچ، ولی وقتی خدای نکرده اتفاق و رویداد عجیب و غریبی میافتد میبینی چه نیست و چه هست. و آنچه که فکر میکردی باید باشد نیست و آنچه نباید باشد یک دفعه سر و کلهاش پیدا میشود.
الان نمیتوانم برای این صفحه معماری و چارچوب خاصی داشته باشم. برعکس صفحات دیگر وبگاه من مانند رادیو و تلویزیون یا فروشگاه که مأموریت روشنتری را دنبال میکنند. شاید خاصیت این وبلاگ هم اینجوری است. یک جورایی در مسیر روزنوشت است و آنچه در وقایعه روزانه هست در آینه نوشتههای وبگاهی منعکس میشود!!! اوووووووه…چقدر پرطمطراق شد. اما همینقدر در ذهنم هست که در میان تجربههای روزانهام، و اندیشههای برآمده از این تجارب و اخبار و رویدادهای یومیه کشور که در حوزه مدیریت به ویژه حوزه اجرا مخصوصاً اجرای استراتژی، میخواهم به یک نقد منصفانه و اساسی دست بزنم. نقدی که هم انصاف و عدالت بر آن جاکم باشد و هم مثبتها و منفیها را ببینم. نمیدانم …. این معماری است که در ذهنم شکل گرفته است برای این صفحه که نامش را بیشتر از نام خانوادگیام، وبلاگ تغییر مینامم. ی جورایی هم میخواهم بنویسم که شما هم با این همه مشغله و نداشتن وقت و دغدغههای بسیار بتوانین فرصتی را داشته باشید تا مطلب را تا انتها بخوانید. ادویه جذابیت هم به آن اضافه کنیم! ماهیت تحلیلی هم به آن بدهیم تا بتواند روزنوشت در خوری شود تا بقیه به آن بیش از پیش مراجعه کنند. تا اینجا برای همین امروز کافی است. امروز فقط میخواستم آغاز کنم چرا که میگویند از کار، آغاز کار است که سخت است بقیهاش سهلتر پیش میرود. شاد باشید و در پناه حق.