طبق آخرين آمار و اطلاعات شركت پالاديوم در سال 2015، «اجراي استراتژي» اولين دغدغه مديران عامل و اجرايي شركتهاي تراز اول دنيا است. من هم اخيراً در جستوجويي كه در گوگل داشتم، روند رو به افزايش كتابها و مقالات را در اين خصوص بيش از پيش مشاهده كردهام. اين موضوع نشاندهندهي آن است كه اگرچه سازمانها از نظر ابزارها، فنآوريها و آموزشهاي مديريتي از پيشرفت قابل ملاحظهاي برخوردار هستند، اما همچنان از عدم اجراي استراتژي خود رنج ميبرند.
در چند ماه اخير كه در يكي از مراكز درماني كار اجراي استراتژي را آغاز كردهام و به ثمراتي نيز نشسته است، به سه اصل زيرساختي در اجراي استراتژي رسيدهام كه ديدم با شما مخاطب عزيز به اشتراك بگذارم. اين سه زيرساخت در شكل زير آمده است تا به ما بگويد سازمانهاي ما از چه چيزهاي اوليه در عين پيشرفتهايشان محرومند.
سنجش: اولين اصل در اجراي استراتژي «اندازهگيري» است. بنا بر جملات مشهور كه «چيزي كه اندازهگيري نميشود، مديريت نميشود» يا «آنچه را كه اندازه بگيريد، به دست ميآوريد»، استراتژي زماني ميتواند مديريت شود كه اندازهگيري شود. زيرساختهاي فنآوري اطلاعات سازمانها طوري ايجاد نشدهاند كه اندازهگيري استراتژي را پشتيباني كنند و اين اولين شكاف در سازماني است كه ميخواهد استراتژي خود را مديريت كند. پرسشهاي مختلفي در اين حوزه قابل طرح است كه به برخي از آنها اشاره ميكنم:
+ آيا سنحههاي استراتژيك ارتباط منطقي با اهداف استراتژيك دارند؟
+ دورههاي اندازهگيري به درستي تعيين شدهاند؟
+ وجود اطلاعات بايد مبناي انتخاب سنجه باشد يا ماهيت سنجه بايدي را براي جمعآوري اطلاعات ايجاد كند؟
+ ارتباط منطقي بين اطلاعات پراكنده سازمان وجود دارد؟
+ آيا اندازهگيريها در پيشگيري از افزايش بحرانهاي آينده يا حل مسائل استراتژيك سازمان فعالانه كمك ميكنند؟
+ و دهها پرسش استراتژيك از اين دست
اقدام: دومين اصل در اجراي استراتژي «تصميمگيري» است. متأسفانه در بيشتر سازمانهايي كه تجربهي پروژههايي از اين دست را داشتهام، سيستم تصميمگيري از سيستم برنامهريزي جدا بوده است. البته اين موضوع شايد مبتلا به تمامي سازمانها باشد، اما اجراي استراتژي نياز به تصميمهاي سخت دارد. تصميمهاي سخت هست كه تغيير را ايجاد ميكنند و اجراي استراتژي وابستگي زيادي به تغيير وضعيت موجود براي دستيابي به حالت ايدهال تعريف شده در آينده دارد.
پيگيري: سومين اصل در اجراي استراتژي «نظارت» است. آيا روند دستيابي به آينده پيگيري مستمر ميشود. آيا انحرافها به درستي گزارش ميشود. آيا كنترل و نظارت دقيق بر فرايند دستيابي به اهداف وجود دارد؟
انتظار ميرود اگر اين سه اصل و ارتباط منطقي بين آنها به درستي تنظيم و تمرين شود، فرايند اجراي استراتژي در شركتها و سازمانها بهبود پيدا كند.