1. خانه
  2. مقالات
  3. رشد
  4. قبیله، ریشه نارضایتی‌ها

قبیله، ریشه نارضایتی‌ها

قبیله

قبیله، ریشه نارضایتی‌ها

5/5 - (6 امتیاز)

نگاه قبیله‌ای، ریشه‌ی نارضایتی‌های ما

قبیله (کتابی که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد) نگاهی آشکار به سیستم قبیله‌ای که در جامعه آمریکا همچنان وجود دارد. و شباهت‌های نگران‌کننده آن با سیستم‌های قبیله‌ای در هند و آلمان دوره جنگ جهانی دوم است. این کتاب توضیح می‌دهد که چگونه نگرش قشرهای مسلط، از طریق نسل‌های فرمانبردار، در سطح آگاهانه و ناخودآگاه ریشه دوانده است. شما خواهید فهمید که برای نگهداری سیستم قبیله‌ای چه کاری لازم است و هم‌چنین برای رهایی از آن چه می‌توان کرد.

 

ایزابل ویلکرسون نویسنده و روزنامه‌نگار است که کارش برای نیویورک تایمز جایزه پولیتزر را برای او به ارمغان آورد. وی هم‌چنین استاد روزنامه‌نگاری در دانشگاه اموری، دانشگاه پرینستون و کالج بوستون بوده است. کارهای قبلی وی شامل کتاب برنده جایزه «گرمای دیگر خورشیدها» است .

این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ کشف کنید که ریشه‌های نابرابری در آمریکا تا چه حد عمیق است.

برای بعضی از ما ممکن است دیوانگی به نظر برسد که ما هنوز برای ترویج پیام «جان انسان‌های سیاه‌پوست ارزش دارد [Black Lives Matter]» با چنگ و دندان می‌جنگیم. بیش از پنجاه سال از جنبش حقوق مدنی در ایالات متحده می‌گذرد، اما هنوز هم نشانه‌های بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد آمریکا از رسیدن به برابری فاصله دارد. چه خبره؟! چرا ایجاد تغییرات پایدار بسیار دشوار است؟

 

در حالی که در مورد نژادپرستی سیستماتیک بسیار صحبت شده است، چه می‌شود اگر بتوانیم به گونه‌ای به تاریخ آمریکا نگاه کنیم که نه تنها نحوه ایجاد این سیستم را توضیح دهد، بلکه دلیل این موضوع را که چرا خلاص شدن از آن بسیار سخت بوده است؟ این دقیقاً همان اتفاقی است که می‌افتد وقتی ما از دریچه قبیله‌گرایی به مسائل نگاه می‌کنیم. نژادپرستی یک چیز است، اما واداشتن مردم به ترک سلسله مراتب اجتماعی چیز دیگری است.

 

در این خلاصه‌کتاب، یاد خواهید گرفت

 

  • هشت ستون نظام قبیله‌ای؛
  • شباهت‌های بین قوانین جیم کرو و قوانین نازی‌ها؛ و
  • چگونه ایالات متحده می‌تواند از آلمان امروزی بیاموزد.

هر چه مشکلات ساختاری بلندتر باشد، رفع آنها دشوارتر است.

تصور کنید که یک خانه قدیمی را به ارث برده‌اید. آن را بازسازی می‌کنید و رنگ جدیدی می‌زنید، اما خیلی زود متوجه می‌شوید که سقف مشکلی دارد. در ابتدا، فقط یک نقطه کوچک است که در آن گچ ترک می‌خورد. فکر می‌کنید شاید هیچ چیز مهمی نباشد. اما بعد بدتر می‌شود.

 

هنگامی‌که یک معمار را می‌آورید، تشخیص‌ش این است که به شما می‌گوید: ترک‌های تنش‌زا در پی و فونداسیون ساختمان باعث خم شدن و تاب خوردن دیوارها و سقف‌ها شده‌اند.

 

منطقی است که بگوییم این مشکلات تقصیر شما نیستند. شما خانه را نساختید. حتی ممکن است شما فردی را که این ساختمان را بنا کرده است، نشناسید. اما این بدان معنا نیست که مسئولیتی ندارید. الان خانه‌ی شماست و تا برطرف نشود، مشکلی است که همه را در معرض خطر قرار می‌دهد.

 

آمریکا بیش از سیصد سال قدمت دارد. و این روزها، شکستگی‌های اجتماعی به راحتی آشکار شده‌اند – شکاف شدید درآمد، خشونت مداوم پلیس و بیماری همه‌گیری که دسترسی به مراقبت‌های بهداشتی را کاملاً سخت کرده است.

 

برای پاسخ به سؤالاتی از قبیل اینکه چگونه به اینجا رسیده‌ایم و چرا علائم نژادپرستی سیستماتیک در برابر تغییر مقاومت نشان داده‌اند، باید از منظر قبیله‌ای به مسائل نگاه کنیم. قبیله‌ای سیستمی از سلسله مراتب اجتماعی است که در آن افراد از درجات مختلف برتری برخوردار می‌شوند یا بر اساس طبقه‌ای که به آن تعلق می‌گیرند تحت سلطه قرار می‌گیرند.

 

وقتی کلمه «قبیله [caste]» را می‌شنوید، ممکن است ابتدا به هند فکر کنید. این منطقی است، زیرا سیستم قبیله‌ای هند هزاران سال قدمت دارد. اما جامعه آمریكا از معیارهای سیستم قبیله‌ای نیز برخوردار است و نویسنده تنها كسی نیست كه متوجه این موضوع شده است. بسیاری از نویسندگان و سایر روشنفکران اعتقاد بر این دارند که آمریکا از روز اول در واقع تحت سیستم قبیله‌ای زندگی می‌کند.

 

حذف حداقل سیستم قبیله‌ای جامعه دشوار است. هند تلاش کرده تا قوانینی را برای کاهش تبعیض تصویب کند. اما مردم دالیت، که پایین‌ترین قبیله را تشکیل می‌دهند و به عنوان «دست‌نخورده‌ها» شناخته می‌شوند ، همچنان در کشور خود مورد خشونت قرار می‌گیرند و به عنوان افراد اخراج‌شده با آن‌ها رفتار می‌شوند.

 

در آمریکا مدت‌ها پیش آفریقایی-آمریکایی‌ها به پایین‌ترین سطح قبیله اجتماعی سقوط کرده بودند. هنگامی که گروهی از مردم صدها سال را در چنین موقعیتی سپری کرده‌اند، ایجاد تغییر دشوار است – به ویژه هنگامی که طبقه سلطه‌گر سفیدپوستان آمریکایی بارها برای حفظ وضعیت موجود در سیستم جنگیده‌اند.

نگاه به قبیله در کنار نژاد و بردگی می‌تواند به توصیف عمق نارضایتی مردم آمریکا کمک کند.

مفاهیم قبیله و طبقه [class] اغلب با هم مخلوط می‌شوند. اما طبقه چیزی است که فرد می‌تواند از طریق ازدواج، پول، اشتغال یا سایر راه‌ها به آن برسد. اما به طور کلی امید کمی برای فرار از قبیله‌ای که در آن به دنیا آمده‌اید وجود دارد.

 

قبیله‌گرایی نیز با نژادپرستی متفاوت است، اگرچه چندین اشتراک مهم وجود دارد. ممکن است تعجب‌آور باشد، اما اندیشه کلی «نژاد» تحول نسبتاً جدیدی است، در حالی‌که قبیله از هزاره‌های قبلی وجود داشته است. با این حال، در ایالات متحده، سیستم قبیله‌ای بر اساس اندیشه‌های برتری‌جویانه و حقارت نژادی ساخته شده است.

 

مفهوم نژاد در روزهای اولیه تجارت برده در اقیانوس اطلس به عنوان راهی برای طبقه‌بندی و تمایز مردم ظاهر شد. استعمارگران و کاوشگران اروپایی از کلمه «نژاد» در زمینه مواجهه با افراد جدید استفاده کردند. و همانطور که مردم‌شناسان آدری و برایان سمدلی بیان کردند، نژاد ابزاری برای ایجاد «یک شکل استثنائی از ایدئولوژی نژاد» شد – به ویژه برای انگلیسی‌ها و آمریکای شمالی، که از آن برای ایجاد خطوط قبیله بسیار سخت استفاده کردند.

 

اما نژاد یک مفهوم کاملاً خودسرانه و غیرعلمی است. برای یک مثال کامل از میزان خودسرانه بودن آن، «قفقازی» را در نظر بگیرید. این نژاد در سال ۱۷۹۵ توسط یوهان فریدریش بلومنباخ، استاد پزشکی آلمانی اختراع شد. بلومنباخ عاشق جمع‌آوری و تحلیل جمجمه‌ها بود. جمجمه مورد علاقه او، که به نظر او بهترین شکل را داشت، از کوه‌های قفقاز در روسیه بود. بنابراین، او تصمیم گرفت که به اروپایی‌هایی مانند خودش باید نام قفقازی داده شود.

 

در آن زمان معنای کمی داشت و اکنون نیز، در عصر تجزیه و تحلیل دی‌ان‌ای (DNA)، حتی کمتر هم می‌شود. هنگامی که ژنوم انسان به طور کامل در سال ۲۰۰۰ نقشه‌برداری شد، واضح‌تر از هر زمان دیگری بود که می‌توان همه انسان‌ها را در دسته‌ای از قبایل ریشه‌دار در آفریقا جستجو کرد و برای استعمار کل کره زمین گسترش یافت.

 

می‌توان از نژاد برای دسته‌بندی افراد با استفاده از هر تعداد ویژگی دلخواه، مانند قد، رنگ مو یا رنگ چشم استفاده کرد. اما در آمریکا، این رنگ پوست بود که سرانجام خطوط راهنمای قبیله را تعیین کرد. اروپایی‌ها «سفید» شدند، آفریقایی‌ها «سیاه» شدند، سایر افراد در دسته‌های «قرمز»، «قهوه‌ای» و «زرد» قرار گرفتند. اینگونه افراد شناسایی شدند. و صرفاً بر اساس رنگ پوست و نژاد، چگونگی قبیله یک شخص تعیین شد.

ثابت شده است که سیستم قبیله‌ای آمریکا در برابر تغییر مقاوم است.

این را در نظر بگیرید: اسنادی برجای مانده از سال ۱۶۱۹ وجود دارد که یکی از اولین کشتی‌هایی است که بردگان را به مستعمره انگلیس در آمریکا تحویل می‌دهد. و با توجه به این واقعیت که جنگ داخلی در سال ۱۸۶۵ پایان یافت، این بدان معناست که آفریقایی-آمریکایی‌ها ۲۴۶ سال مالک محسوب می‌شدند و کمتر از ۱۶۰ سال افراد آزاد محسوب می‌شدند.

 

بنابراین‌، در طول این ۲۴۶ سال، یک سیستم قبیله‌ای وجود داشت که آفریقایی-آمریکایی‌ها را به عنوان خفیف‌ترین قبیله دسته‌بندی می‌کرد. در این مدت افراد دیگری به آمریکا مهاجرت کردند. برخی نیز مانند مردم ایتالیا و ایرلند مورد تبعیض قرار گرفتند و در قبیله‌های تابع قرار گرفتند.

 

با این حال، در سال‌های پس از جنگ داخلی، اوضاع برای برخی تغییر می‌کند – اما برای برخی دیگر نه.

 

در اواخر قرن نوزدهم، دسته گسترده‌ای از «سفیدها» شکل گرفتند که شامل افرادی از ایرلند تا اروپای شرقی بود. در آمریکا، لهستانی‌ها، مجارستانی‌ها و چک‌ها برای اولین بار در زندگی خود «سفید» شدند. اما برای آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار، ایجاد تغییرات دشوارتر بود.

 

تحت فشار رهبران جنوبی، دولت فدرال از تلاش‌های بازسازی برای دستیابی به راهی برای برده‌های آزادشده به سمت برابری عقب‌نشینی کرد. در عوض، قوانین جیم کرو وضع شد که نوع جدیدی از برده‌داری را ایجاد کرد. این تلاشی عمدی و تحریم‌شده توسط دولت برای حفظ سیستم قبیله‌ای آمریکا بود.

 

از طریق تفکیک، تقسیم مشترک، و تهدید دائمی به خشونت و بدنامی، آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار اساساً در پایین سیستم قبیله‌ای نگهداری می‌شدند. کسانی که سعی در صعود داشتند، یا با راه‌اندازی مشاغل تحت مالکیت سیاه خود و یا پشتیبانی از سیاه و سفید و یا حرکت به سمت شمال، اغلب تلاش‌های خود را از سوی افراد دیگر در طبقات بالاتر خنثی می‌کردند.

 

در سال ۱۹۵۱، هنگامی که یک جانباز سیاه‌پوست سعی در انتقال خانواده‌اش به سیسرو، ایلینوی داشت، چهار هزار نفر از ساکنان ایتالیا و لهستان با عصبانیت شدید اعتراض کردند. اما غالباً، مردم سیاه‌پوست با استفاده از روال متداول معروف به خط قرمز، بی سر و صدا از محله‌های طبقه بالاتر اخراج می‌شدند. این یک سیاست در سرتاسر کشور برای انکار بودجه و ایجاد محدودیت‌های منطقه‌بندی بود که اساساً آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار را از خرید خانه در محله‌های سفید منع می‌کرد.

 

سیستم قبیله‌ای از طریق چنین اقداماتی، بلکه از طریق کنوانسیون‌های اجتماعی، مانند سفیدپوستان که هنگام خطاب به یک مرد سیاه‌پوست از اصطلاح «آقا» خودداری می‌کنند، کار می‌کند. دست دادن با آفریقایی-آمریکایی‌ها نیز یک عمل ممنوع در جنوب تلقی می‌شود. همانطورکه مورخ جیسون سوکول توضیح می‌دهد، انجام چنین حرکاتی «آزاردهنده» است و «یک گناه بزرگ» تلقی می‌شود.

سیستم قبیله‌ای به مجموعه ای از ارکان بنیادی نیاز دارد.

کودکان در انتخاب نشانه‌های اجتماعی بسیار ماهر و هوشمند هستند. اگر ببینند که والدین‌شان رفتار متفاوتی با شخصی دارند، می‌توانند این اطلاعات را تا آخر عمر با خود داشته باشند. اینگونه است که سیستم‌های قبیله‌ای از نسلی به نسل دیگر ادامه می‌یابد. این قوانین لزوماً با صدای بلند گفته نمی‌شوند، اما با این وجود از بین می‌روند.

 

برای درک واقعی عملکرد یک سیستم قبیله‌ای، بیایید به ستون‌هایی نگاه کنیم که آن را پشتیبانی می‌کنند.

 

برای هر سیستم قبیله‌ای هشت ستون وجود دارد. نخست اراده الهی و قوانین طبیعت است. در هند، سیستم قبیله‌ای دارای مبانی مذهبی است که خراب کردن آن را دشوار می‌کند. متون هندوی باستانی وجود دارد که از مانو، موجودی دانای کل که نظم اجتماعی را توضیح می‌دهد، صحبت می‌کنند. وی برهمین را در بالا قرار داد و کشاتیریا، وائشیا و شودرا را به دنبال خود قرار داد. تعداد بیشتری قبیله در زیر این چهار نفر قرار داده شد، از جمله غیرقابل‌لمس‌ها [نباید دست زد!]. اعتقاد بر این بود که پایین‌ترین قشرها باید مالیات کارمایی پرداخت کنند، این بدان معناست که آنها شایسته وضعیت پایین خود هستند و باید آن را پرداخت کنند.

 

از یک اراده الهی مشابه برای حفظ سیستم قبیله‌ای آمریکا استفاده شده است. داستانی در مورد عهد عتیق در مورد نوح و چهار پسرش وجود دارد که یکی از آنها هام بود. یک روز، هام وارد چادر شد و نوح را برهنه دید، که باعث شد نوح پسر هام، کنعان را نفرین کند. نقل می‌شود: «لعنت بر کنعان! پایین‌ترین بردگان برای برادران‌ش خواهد بود.» برخی از مفسران کتاب مقدس معتقدند که هام پوست سیاه داشت. و آن‌ها هم‌چنین در بخشی از لاویان خوانده‌اند که نشان می‌دهد برده‌داری اقوام کاملاً تأیید شده است. در آن بخش آمده است: «هم بردگان شما و هم کنیزان که خواهید داشت، از ملل اطراف شما خواهند بود…»

 

ستون شماره دو وراثت‌پذیری است. این اساساً حکم می‌کند که فرد در قبیله پدر و مادرش به دنیا بیاید. استعمارگران برای این که در آمریکا کار کنند، یک نوآوری عجیب و غریب را وارد دنیای پدرسالار خود کردند. آنها وضعیت مادر را عاملی قرار دادند که قبیله کودک را دیکته می‌کند. به این ترتیب، كودكانی كه توسط برده‌داران بدست می‌آیند قادر به بالا رفتن از طبقه تعیین‌شده خود نخواهند بود.

 

ستون شماره سه وصلت فامیلی و کنترل ازدواج و جفت‌گیری است. وصلت فامیلی ازدواج در قبیله شخص است. این چیزی است که به طرز وحشیانه‌ای در هند و در بیشتر تاریخ آمریکا اجرا شده است. حتی تنها پیشنهادی که یک مرد سیاه‌پوست به یک زن سفیدپوست تجربه کرده است نیز اغلب باعث شکنجه‌های وحشتناکی شده است که به بدنامی منجر می‌شود.

ارکان قبیله شامل وسواس به آلودگی و روند غیرانسانی شدن است.

بیایید به ستون چهارم سیستم قبیله‌ای برویم: خلوص در مقابل آلودگی.

 

برتری‌طلبان سفیدپوست اغلب در مورد لزوم تمیز نگه داشتن خون صحبت کرده‌اند. در رژیم نازی، مردم یهود ممنوع شده بودند که پا به ساحل بگذارند، چه رسد به اینکه در آبی بروند که ممکن است یک آلمانی خالص آریایی شنا می‌کند.

 

به همین ترتیب، مدت‌ها بود که آفریقایی-آمریکایی‌ها از استخرهای عمومی ممنوع بودند. اگر یک سیاه‌پوست در استخر شناسایی می‌شد، باید آن را تخلیه و تمیز می‌کرد قبل از اینکه فرد سفید‌پوست در آن برود و شنا کند.

 

در سال ۱۹۵۱، در یانگستاون، اوهایو، یک تیم لیگ در مسابقات قهرمانی برنده شده بود. بنابراین، همه آنها برای جشن پیروزی به یک استخر روباز محلی رفتند. همه پسران به جز آل برایت، پسر سیاه‌پوست تیم، شنا کردند. از آنجا که برخی از مربیان و والدین احساس بدی داشتند که آل باید در بیرون از استخر بنشیند، ناجی شنا موافقت کرد تا به استخر بیاید. آل می‌توانست به یک قایق بادی سوار شود و او را برای یک دور سریع در اطراف استخر بچرخانند. اما تحت هیچ شرایطی آل نمی‌تواند آب را لمس کند. این یک تجربه دردناک بود که آل هرگز فراموش نخواهد کرد.

 

ستون پنجم سلسله‌مراتب شغلی است. شاید این استدلال را شنیده باشید که کسی برای کارکرد یک جامعه مجبور است همه کارهای ریز را انجام دهد. در سال ۱۸۵۸ در مجلس سنای ایالات متحده، جیمز هنری هاموند از کارولینای جنوبی این استدلال را مطرح کرد و اظهار داشت که «نژاد» سیاه به واسطه «قدرت، تحمل، [و] وفاداری» لازم باید «خرحمالی زندگی» را انجام دهد.

 

ستون ششم انسان‌زدایی و لکه‌ننگ است. این یک قسمت بنیادی از سیستم قبیله‌ای است، اما اقدامی بس عظیم است، زیرا خلاف آن چیزی است که باید در قلب خود درست بدانیم: اینکه همه ما انسان هستیم – هر کدام بهتر یا بدتر از سیستم بعدی نیستند.

 

اگر کسی بخواهد شخصی را که در مقابل شما ایستاده است را بکشد، احتمالاً ممکن نخواهد بود. شیوه بهتر این است که انسانیت یک گروه را از بین ببرید. این همان کاری است که نازی‌ها با جامعه یهودیان انجام دادند و این همان کاری است که ایالات متحده با آفریقایی-آمریکایی‌ها کرده است. در هر دو کشور، افرادی که در پایین‌ترین قبیله‌ها بودند به دلیل سرگرمی در قبیله‌های غالب تحت آزمایشات پزشکی و مورد شکنجه قرار گرفتند. به عنوان مثال، در پارک‌های تفریحی در ایالات متحده‌، نمایش‌های «پسر هام» وجود داشت، جایی که مردم می‌توانستند پول بپردازند تا توپ بیس‌بال را به سر یک سیاهپوست پرتاب کنند. به این ترتیب و دیگران، نسل‌ها در معرض خشونت نژادی قرار گرفتند.

ارکان پایانی شامل رعب و وحشت و حقارت ذاتی است.

لکه‌ننگ‌سازی اغلب با غیرانسانی‌شدن دست به دست می‌شود. در آلمان نازی، یهودیان به شدت انگ زده می‌شدند. آن‌ها مقصر باخت آلمان در جنگ جهانی اول و هم‌چنین آشفتگی اقتصادی پس از آن بودند. در ایالات متحده، آفریقایی-آمریکایی‌ها اغلب مسئول بسیاری از بیماری‌های این کشور هستند، از مشکلات اقتصادی گرفته تا میزان جرم و جنایت.

 

در این موارد، انسان‌های درون این گروه‌ها هویت فردی خود را از دست می‌دهند. در عوض، آنها با هم جمع می‌شوند، و همه صفات مشابهی دارند. فقط کسانی که در قبیله‌های مسلط هستند از مزایای فردیت برخوردار هستند.

 

ستون هفتم ترور به عنوان اجرای قانون و قساوت به معنای نظارت است. این ممکن است گویا به نظر برسد، اما مهم است که درک کنیم این دو ستون نهایی چقدر به همدستی کسانی که در طبقات اجتماعی بالاتر هستند متکی هستند.

 

شلاق زدن، آویختن و سوزاندن ابزارهای اعمال و کنترل بود که هم توسط نازی‌ها و هم برده‌های آمریکایی مورد استفاده قرار می‌گرفت. اما در حالی که ظاهراً نازی‌ها شلاق خود را به ۲۵ ضربه محدود می‌کردند، آمریکایی‌ها به حدود چهارصد شلاق رساندند. هم در اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها و هم در مزارع جنوب، این شلاق‌ها با دید کامل دیگران در طبقه پایین صورت می‌گرفت. هم مجازات بود و هم هشدار.

 

در آمریکا، آویزان شدن و سوختن تا قرن بیستم ادامه داشت. قربانیان آنها عموماً افراد سیاه‌پوستی بودند که به نظر می‌رسید از خط قرمزها خارج شده‌اند یا به گونه‌ای عمل کرده‌اند که از جایگاه آن‌ها در سیستم قبیله‌ای سرپیچی می‌کنند. بنابراین، این اعمال خشونت‌آمیز هیولایی هم‌چنان در جایی انجام می‌شود که همه افراد جامعه بتوانند نتیجه را ببینند.

 

سرانجام، ستون آخر یا هشتم برتری ذاتی در برابر حقارت ذاتی وجود دارد. این اشاره به کدی است که اغلب ناگفته است و هر تعامل بین قشرهای سلطه‌گر و پایین‌تر را اطلاع می‌دهد.

 

در هند، از مردم دالیت که در پایین‌ترین طبقه بودند انتظار می‌رفت که لباس‌هایی بپوشند که نشان‌دهنده فرومایگی آنها باشد. به همین ترتیب، از افراد با طبقه پایین معمولاً انتظار می‌رود که «فاصله بگیرند» یا اگر در مکانی عمومی باشند و افراد قبیله‌ی سلطه‌گر از جهت دیگر بیایند، از راه دور شوند.

 

یک فهرست طولانی از این نوع انتظارات وجود دارد – رفتارها و قوانین لباس که برای نشان دادن حقارت طبقه پایین است. و غالباً این ستون است که می‌تواند در ضمیر ناخودآگاه جامعه فرو رفته و آسیب‌های پایدار وارد کند.

در نیمه دوم قرن بیستم، افراد در قبیله‌های بالاتر از آفریقایی-آمریکایی احساس خطر می‌کردند که تغییر جامعه آن‌ها را تهدید می‌کند.

در سال ۱۹۴۱، هر زمان که افراد در قبیله بالاتر این را ضروری دانستند، صاحبان سهام در جنوب همچنان شلاق می‌خوردند. در سال ۱۹۴۸، یک کشاورز مستأجر در می‌سی‌سی‌پی مورد ضرب و شتم وحشیانه قرار گرفت، زیرا وی پس از پرداخت قبض آب خود درخواست رسید کرد. این نوع رفتار عملی است که کسانی که در بالاترین سطح قبیله‌های اجتماعی هستند یک گام بیش از حد می‌دانند.

 

بعضی از چیزها از دهه چهل تغییر کرده است. تفکیک از نظر قوانین جیم کرو در جنوب به پایان رسیده است. قانون حقوق مدنی تصویب شده است. اما قبیله‌گرایی، از بسیاری جهات، هنوز هم وجود دارد.

 

پس از پایان قوانین جیم کرو و تلاش قانون‌گذاران برای اصلاح عدم تعادل صدها ساله با اقداماتی در جهت مسکن، اشتغال و تحصیل، قشرهای مسلط احساس خطر کردند. هر قدمی که پایین‌ترین طبقه به سمت بالا برداشته می‌شد به عنوان نشانه‌ای از صدها سال نظم اجتماعی دیگر نبود.

 

بخشی از دلیل این ترس واقعیتی است که سیستم‌های قبیله‌ای خودشیفتگی گروهی را ایجاد می‌کنند. اریش فروم، نظریه‌پرداز و روانشناس اجتماعی، مطالعاتی درباره خودشیفتگی گروهی انجام داد و اینکه چگونه افراد می‌توانند ارزش عضویت خود را از طریق عضویت در یک گروه بزرگتر تعریف کنند. هنگامی که مردم موقعیت خود را بیش از حد ارزیابی می‌کنند و از هر کسی که با آن متفاوت باشد متنفر می‌شوند،  خودشیفتگی در عمل اتفاق می‌افتد.

 

این نفرت یکی از عواقب وخیم سیستم‌های قبیله‌ای است. و نه تنها به افراد در طبقه‌های پایین آسیب می‌رساند. ترس و نفرت همه افراد در سیستم را از بین می‌برد. با این وجود، هنگامی که یک شخص می‌تواند خودشیفتگی شخصی خود را به یک ملت منتقل کند، می‌تواند به مرتبه‌ای از نظر فروم برسد که او «احساسی سرخوشانه و برترین جهانی» نامید.

 

این احساسات بخشی از ذات انسان است و چیزی است که نازی‌ها از آن نهایت استفاده را کردند. تاریخ به ما نشان می‌دهد که خودشیفتگی گروهی و به ویژه خودشیفتگی نژادی می‌تواند به سرعت منجر به فاشیسم شود.

 

در آمریكا، خودشیفتگی نژادی ضرر و زیان قبیله‌گرایی بالاتر را به وجود آورده است. به دنبال جنبش حقوق مدنی دهه‌های ۱۹۵۰ و ۶۰، برخی از قشرهای تابعه شروع به دستیابی به جایگاه والایی در جامعه کردند. در نتیجه، افراد در قشر غالب، به ویژه برخی از اعضای فقیرتر خود، با افزایش فشار خون بالا، دیابت و بیماری‌های قلبی مواجه شدند. ترس از دست دادن جایگاه خود در جامعه می‌تواند کشنده باشد.

بناهای یادبود و یادبودها می‌توانند به حمایت یا از بین بردن قبیله‌گرایی کمک کنند.

آسان است که به یک عکس قدیمی از جمعیت عظیم آلمانی که آدولف هیتلر را تشویق می‌کنند نگاه کنید و خدا را شکر کنید که مطمئناً یکی از آن افراد نبوده‌اید. اما حقیقت این است که می‌توان همه انسان‌ها را ممکن‌الخطا دانست و در معرض تبلیغات قرار داد. قرار گرفتن در سلسله‌مراتب اجتماعی کاملاً طبیعی به نظر همه ما می‌رسد. جدا بودن از اکثریت شجاعت زیادی می‌خواهد.

 

آنچه اغلب نادیده گرفته می شود این است که، در آن وقتی که رهبران نازی نوشتن قوانین جدید را فرا گرفتند، آن‌ها به آمریکا روی آوردند. رهبران نازی از تفکیک نژادی و مجازات، تا قوانینی درباره اینکه برخی افراد مجاز به پوشیدن هستند، از قوانین موجود ایالات متحده وام گرفتند.

 

امروزه، آمریکا می‌تواند از آلمان مدرن و مردم‌سالار چیزی یاد بگیرد.

 

همین چند سال پیش، حدود ۲۳۰ یادبود از رابرت‌ای‌لی در ایالات متحده وجود داشت. وی در طول جنگ داخلی فرمانده ارتش کنفدراسیون بود. وی در ایالت‌های جنوبی مانند فلوریدا و ویرجینیا و هم‌چنین در ایالت‌های شمالی مانند آیداهو افتخار دارد.

 

چنین مجسمه‌هایی مدت‌هاست که تحمل و حتی جشن گرفته می‌شوند. اما پس از آن، در سال ۲۰۱۵، میچ لندریو، شهردار نیواورلئان تلاش کرد تا مجسمه ژنرال لی و هم‌چنین مجسمه رئیس کنفدراسیون، جفرسون دیویس را پایین بکشد.

 

جلسات عمومی برگزار شد. حداقل یک هوادار کنفدراسیون خشمگین باید توسط پلیس بدرقه شود. اما ریچارد وست مورلند، سرهنگ بازنشسته تفنگداران دریایی، وقتی اظهار داشت که اروین رومل از نظر نظامی، یک ژنرال برجسته است، سخنان محکمی را بیان کرد، اما آلمانی‌ها مجسمه‌های او را نصب نکردند. وست مورلند گفت: «آن‌ها شرمنده‌اند.» «چرا ما نباشیم؟»

 

در عوض، آلمان چندین یادبود برای قربانیان مختلف نازی‌ها دارد. در سراسر کشور، هزاران نماد با نام‌های شخصی در پیاده‌روهای خارج از خانه‌هایی که قربانیان از آنجا برده شده‌اند، جاسازی شده است. هر روز نام افراد گمشده و مکان و زمان مرگ آن‌ها در شهرهایی مانند برلین یادآوری می‌شود. آن‌ها انسانی شده‌اند. آن‌ها انتزاعی هستند.

 

در عین حال، در آمریکا تهدید به مرگ برای پیمانکارانی که کار برداشتن مجسمه رابرت ایلی لی به آنها پیشنهاد شده بود، ارسال شد.

ما می‌توانیم از کسانی که موانع را می‌شکنند حمایت کنیم و می‌توانیم ستون‌ها را از بین ببریم.

چه اتفاقی می‌افتد که مشکلات ساختاری خانه قدیمی، نسل به نسل نادیده گرفته می‌شود؟ شما در نهایت با نوعی تنش افزایش می‌یابید که به اعتراضات و سیاست‌های افراطی دامن می‌زند که امروز در آمریکا می‌بینیم.

 

مواردی مانند بیماری همه‌گیر کُوید-۱۹ (کرونا) نشان داده است که چگونه اثرات سیستم قبیله‌ای هزاره سوم را هنوز ویرانگر می‌سازد. افراد در قبیله‌های مسلط از پوشش بهداشتی ارائه‌شده از طریق شغل خود بهره‌مند شده‌اند، در حالی‌كه افراد در قبیله‌های تابعه مجبور شده‌اند در مشاغل «ضروری» زحمت بکشند كه اغلب كاملاً برنامه‌های بهداشتی ارائه نمی‌دهند. آمارهای مربوط به همه‌گیری نشان داده است که همه‌گیری نسبت به جوامع در حاشیه به طور نامتناسبی کُشنده است.

 

پس چگونه پیش برویم؟

 

راه‌حل ساده‌ای برای از بین بردن سیستم قبیله‌ای با قدمت صدها سال وجود ندارد. واضح است که بخشی از راه‌حل، آگاهی بیشتر مردم از این سیستم است.

 

اما کارهای دیگری وجود دارد که می‌توانیم در زندگی روزمره انجام دهیم تا سیستم ضعیف‌تر شود. مهم‌ترین آن‌ها حمایت از افرادی است که راه‌هایی برای رهایی از قشرهای زیردست پیدا می‌کنند. هم‌چنین می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم که افراد را به عنوان افرادی با چیزهای مشترک می‌بینند. نه فقط قسمت‌هایی از بعضی گروه‌ها. بیش از یک ستون سیستم قبیله‌ای به غیرانسانی‌شدن بستگی دارد. و به افرادی که دارای پیش‌زمینه‌های مختلف هستند فکر می‌کنند که هیچ اشتراکی با یکدیگر ندارند.

 

یک روز، نویسنده، که میراث آفریقایی-آمریکایی دارد، مجبور شد یک لوله‌کش برای رفع مشکل ترکیدگی و سیلاب در زیرزمین خود بیاید. مردی که حاضر شد کلاهی به سر داشت که اشاره می‌کرد نظرات سیاسی خاصی دارد. اولین چیزی که پرسید این بود که «آیا خانم خانه در خانه است؟»

 

این اولین باری نبود که از او در خانه‌ی خودش این سوال را می‌کردند. و هنگامی‌که زیرزمین به لوله‌کش نشان داده شد، به نظر می‌رسید آماده انجام کمترین کار ممکن است. اما نویسنده ذکر کرد که مادرش اخیراً فوت کرده است. و او از لوله‌کش در مورد والدین‌ش سؤال کرد.

 

به سرعت، فضای اتاق تغییر کرد. وی با ذکر این که پدر خودش چقدر حقیر بوده است. پرسید مادر نویسنده چند ساله بود که از دنیا رفته است. به جای اینکه کاری انجام ندهد، ناگهان مرد شروع به رفع مشکل موجود کرد.

 

به سادگی و برخورد باز با یکدیگر، خطوط قبیله‌ای حل شدند. و آن‌ها توانستند یکدیگر را به صورت فردی و جدای از قبایل ببینند.

خلاصه نهایی

جامعه آمریكا در تمام عمر خود در یك سیستم قبیله‌ای عمل می‌كرده است. هنگام مقایسه این سیستم قبیله‌ای با سیستم‌های هند و آلمان دوره نازی‌ها، می‌توان شباهت‌های نگران‌کننده‌ای را مشاهده کرد. طی این سال‌ها، سفیدپوستان آمریکایی در قشرهای مسلط نشسته‌اند و آفریقایی-آمریکایی‌ها در یک قبیله‌ای عمیقاً تحت فرمان هستند. در این سیستم تغییراتی ایجاد شده است، از جمله اجازه ورود ایتالیایی‌ها و ایرلندی‌ها به گروه «سفیدها».

 

اما همانطورکه آفریقایی-آمریکایی‌ها سعی کرده‌اند از شر قبیله خود خلاص شوند. و همانطورکه قانون دولت سعی در اصلاح برخی نابرابری‌ها دارد. قشرهای مسلط احساس خطر می‌کنند. و بنابراین، به عقب‌نشینی در برابر تغییر ادامه می‌دهند. وقتی به سیستم قبیله‌ای نگاه می‌کنیم. نه فقط نژادپرستی سیستمی را می‌بینیم. بلکه می‌توان ریشه نارضایتی آمریکا را با وضوح بیشتری مشاهده کرد.

 

این کتاب را می‌توانید از سایت آمازون تهیه کنید.

 

بنر دوره برنامه رشد فردی

امتیاز به این مطلب

5/5 - (6 امتیاز)

مطالب بیشتر

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
قبیله
پانزده روز تغییر، ۳۶۵ روز رشداطلاعات بیشتر
+