در زندگی کاری و تجاری، هیچ چیز به اندازهی توقف ناگهانی رشد یک مدیر یا تاجر خیلی خوب و موفق نگرانکننده نیست
موقعیت کاری و تجاری تجّار و مدیران زمانیکه از آنها انتظار میرود رشد نمیکنند یا سرعت لازم را ندارند. معمولاً بیشتر به دنبال سرنخهایی در پیرامون آنها میگردند تا در خود آنها.
از بسیاری از مدیران و تجّار توانمند مثل مشاور امور سرمایهگذاری که با مشورتهای خود میلیونها دلار برای مشتریان خود به ارمغان میآورد. ولی نمیتواند حساب چکهای خود را نگه دارد. چنین برمیآید که در مورد مهمترین مشتریان خود – یعنی خودشان – در حکم «بچههای احمق» بازاری عمل میکنند.
آنها وقتی با جدّیت فراوان مشغول موقعیت کاری و تجاری و رسیدن به اهداف تشکیلاتی خودشان بودهاند، از نگاه کلی و پیرامونی خود، عملاً خود را محروم کردهاند. آنها همقطاران و بالادستیهایشان را نمیبینند که تا چه اندازه بر اموال و داراییهای تشکیلات نفوذ و قدرت به هم زدهاند.
این چنین نیست که فکر کنید چون موقعیت کاری و تجاری را به خوبی – یا حتی به نحوی چشمگیر – انجام میدهید. ضمانت کافی برای رشد مستمر و سریع در هرم تشکیلاتی سازمان خود را دارید. چه خوب و چه بد، عوامل دیگری هم در کارند. برای کسب موفقیت در بازار کار بسیار شلوغ امروز، همانقدرکه باید در مورد شغل خود دارای بصیرت و بینش باشید، درباره «شخص خود» نیز باید چنین باشید. و به خصوص باید در رابطه با رؤسا و همقطاران خود حواستان را ششدانگ جمع کنید. من در اینجا به ۱۰ تله که به چشم دیدهام موقعیت کاری و تجاری توانمندترین مدیران و تجّار را از رشد باز داشتهاند اشاره میکنم:
۱. اینکه ندانیم برای چه استخدام شدهایم.
مدیران اجرایی در هر سطحی که باشند به یک دلیل به کار ادامه میدهند. تنها به این دلیل که کاری کنند که رئیس و تشکیلاتشان موجّه به نظر برسند. اگر این را قبول ندارید از رئیستان بپرسید و اگر خود شما رئیساید، از سهامداران شرکتتان سؤال کنید.
۲. کار پیگیری به کندی انجام شود.
تأمّل در کار اگر بتواند در کاهش حرکات و تصمیمات پر هزینه مؤثر باشد قابل توصیه است. ولی زمانی که رئیستان نسبت به انجام به موقع امری حساس است دیگر هرگز به نفع شما عمل نمیکند. خودداری از اقدام فوری روی دستورهای صادره از رئیس در ذهن رئیس میماند و معمولاً حیثیت و اعتبار شما را لکهدار میکند.
برای مثال اگر رئیس بگوید «آقا/خانم فلانی خوب کار نمیکند، او را مرخص کنید». احتمالاً در فرصتی باز و از روی بزرگواری به دفاع از فلانی میپردازید. در صورتی که رئیس شما – که معتقد به اطاعت کورکورانه از مافوق است – این برخورد شما را به حساب بزرگواری و نوع دوستی شما نمیگذارد. بلکه آن را به عنوان عدم اطاعت شما تلقّی میکند. و اگر بیش از این روی کنار گذاشتن آقا/خانم فلانی تعلل به ورزید، احیاناً خود شما هم به زودی به او خواهید پیوست.
۳. نادیده گرفتن «قاعدهی پیتر»
قاعدهی پیتر میگوید که هر کسی سرانجام تا حد «عدم شایستگی» خود بالا میرود. تقریباً هر کسی با این قاعده آشناست. ولی تعداد معدودی هستند که فکر میکنند این قاعده تنها در مورد آنها صادق است. بچههای کندذهن بازاری به خصوص سریعتر از آنچه باید به این حدود از بیلیاقتی میرسند. برای مثال کارمندان از روی عادت هر ارتقاء مقامی را شایستهی تبریک میدانند. در حالی که همه ترفیعات این چنین نیستند که صد در صد به نفع شما باشند.
یک ترفیع نامناسب که ابداً با استعدادها و تواناییهای شما جور در نمیآید تنها کاری که میکند این است که اجرای قاعده پیتر را در زندگی کاری شما سریعتر میکند. من بارها دیدهام که این قضیه برای بازاریابهای میدانی بسیار عالی رخ داده است. آنها آنقدر در کار بازاریابی فعّال و خلاقاند که مدیریت آنها احساس میکند که چارهای ندارد. چارهای ندارد جز اینکه آنها را مثلاً به عنوان مدیر بازاریابی و فروش ارتقاء مقام دهد. تعجب من در اینجاست که بسیاری از این بازاریابها اینگونه ترفیعات را علیرغم عدم علاقهمندیشان به اداره و سرپرستی عدهای از افراد، میپذیرند. در این گونه قضایا همه متضرر میشوند.
۴. نادیده گرفتن «فرهنگ سازمانی»
هر چند ایدهی «فرهنگ سازمانی» جا نیفتاده، و بعضاً بد مورد استفاده قرار گرفته است. هر چه هست حقیقت این است که در زندگی کاری بسیاری از افراد و سازمانها دیده میشود. شما هرگز وقتی که همه پیراهن سفید یقهدار به تن کردهاند، پیراهن غیرمتعارف «یقه کیپ» به تن نمیکنید. وقتی کار، کاری تیمی و دسته جمعی است، شما به دنبال کاری انفرادی نمیروید. اگر مشاهده میکنید که دیگران روزی ۱۲ ساعت کار میکنند، هرگز رأس ساعت ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر کارت خود را نمیزنید.
۵. اینکه منتظر بمانیم تا همه دوستمان بدارند.
بهترین مدیران کسانی هستند که (صددرصد) مورد احترام و (شاید) مورد علاقه زیرمجموعه خود باشند. اگر میخواهید کماکان به صدور دستورات اکید – و البته صحیح – ادامه دهید، راهکار باید اینگونه باشد. تصمیمات باید توسط «مقام و موقعیت» شما به زیرمجموعهی شما تکلیف شوند، نه به خاطر سمپاتیها و احساسات شخصی پرسنل شما.
۶. اینکه بهنگام تعویض رئیس ندانیم چه کنیم.
سازمانها معمولاً تغییراتی در سطوح بالا به وجود میآورند تا وضعیت سازمان را بهتر کنند. نه اینکه زندگی را برای پرسنلشان سختتر سازند. بسیاری از افراد از قبول این حقیقت طفره میروند؛ آنها آمدن یک رئیس جدید را به حسابهای شخصی میگذارند. آنها در مقابل رئیس جدید از خود مقاومت نشان میدهند، که رئیس جدید هم به نوبهی خود با آنها همین کار را میکند. فکر کنید که در این سناریو چه کسی برنده و چه کسی بازنده است؟ حداقل قضیه این است که آمدن رئیس جدید انجام تغییرات بزرگی را نوید میدهد. این دگرگونیها را نباید نادیده و نباید دستِ کم گرفت.
۷. اینکه نظرات شخصی خود را در جمع مطرح کنیم.
زمانی که مدیران، همکاران نامناسبی را صرفاً از روی اطمینان انتخاب و به کار میگیرند، چه بسا موقعیتهایی که در نتیجه این انتخابهای نابجا زود به زود تغییر میکنند. اگر میخواهید دربارهی همکاران و رؤسای خود بدگویی کنید، بهتر است این کار را به تنهایی در منزل انجام دهید. بدگویی و لُغُز خواندن در پشت سر رئیس و همقطار طریقهی ناپسندی است که بالاخره به گوش آنها خواهد رسید و روی دست شما بلند خواهند شد.
۸. اینکه رفتاری ناهمگون داشته باشیم.
واکنش نشان دادن از روی پیشبینی در برابر موقعیتهای خاص الزاماً به این معنا نیست که شما آدمی کم حوصله و بی فکری هستید؛ برعکس بسیاری از بحرانهای روزمره بیش از آنکه به باریکبینی و خلاقیت نیاز داشته باشند، به قضاوتی قاطع و صریح نیازمندند. هیچ چیزی به اندازه «تلوّن مزاج» و «رفتارهای بوقلمونگونه» نمیتواند زیردستان و فرادستان شما را برنجاند و به زحمت بیندازد. یک روز در برابر اشتباهی از کوره در رفتن و روز دیگر نسبت به همان اشتباه گذشت کردن، از شما آدمی «متلوّن المزاج» و «غیرقابلاطمینان» میسازد.
۹. خبرهای بد را به دیگران نسبت بدهیم.
یک بار خطا کردن شاید ضرری نداشته باشد، ولی سعی کنید به آن عادت نکنید.
۱۰. اینکه کارمندان را به انجام کاری واداریم که خود آن را انجام نمیدهیم.
هرگز نمیتوانید از افرادتان بخواهید اضافه کاری کنند، بدون اینکه خود شما در کنارشان باشید. همچنین نمیتوانید از آنها متوقع باشید که کارها را به شیوهی شما انجام دهند مگر اینکه عملاً به آنها نشان دهید.