یک برنامهی اثباتشده برای محافظت از فرزندان در برابر افسردگی و ایجاد تابآوری مادامالعمر
فرزند خوش بین (کتابی که در سال ۱۹۹۶ منتشر شده است) هم مزایای خوشبینی پرورش فرزندان و هم خطرات تفکر بدبینانه را بررسی میکند. با استفاده از پژوهشهای بنیادی روانشناس، مارتین سلیگمن، این راهنمای عملی توضیح میدهد که چگونه والدین میتوانند خوشبینی را در فرزندان خود ایجاد کنند و آنها را به یک تفکر سالم مجهز کنند.
مارتین ای. پی سلیگمن روانشناس، مربی و نویسندهی آمریکایی است که روی روانشناسی مثبت و بهزیستی تمرکز دارد. در سال ۱۹۹۸، سلیگمن به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا انتخاب شد. وی در حال حاضر استاد روانشناسی خانواده دانشکده زلرباخ در دانشگاه پنسیلوانیا است.
این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ به فرزند خود کمک کنید تا از جنبهی روشنی به زندگی نگاه کند.
همه ما دوست داریم فرزندانمان شاد بزرگ شوند و بتوانند از توانایی بالقوه خود برخوردار باشند. اما اگر افکار و احساسات آنها را عقب نگه دارد چه میکنید؟ در این یادداشت، به پیامدهای خطرناک تفکر بدبینانه پی خواهید برد و از قدرت باورنکردنی مخالف آن یعنی خوشبینی یاد خواهید گرفت.
این خلاصهکتاب که با بینش روانشناختی و توصیههای عملی همراه است، کشف میکنند که چگونه میتوانید بچه خود را به یک فرزند خوش بین تبدیل و تربیت کنید – و در نتیجه، به آنها برای یک عمر موفقیت و انعطافپذیری را هدیه میدهید.
در این خلاصهکتاب، یاد خواهید گرفت
- چرا هر آنچه در مورد عزت نفس به شما گفته شده اشتباه است؛
- چگونه میتوانید طرز فکر فرزند خود را تغییر دهید؛ و
- کاری که فرزندان میتوانند برای حل مشکلات خود انجام دهند.
فرزند خوش بین در صورت اشتباه پیش رفتن توضیحات مثبتتری ارائه میدهند.
خِرَدمندی متعارف به ما میگوید که یک فرد خوشبین نوعی لیوان نیمه پر از انسان است، در حالی که یک فرد بدبین لیوان را نیمه خالی میبیند. اما خوشبینی بیش از اینهاست. در واقع، جایی که روی طیف خوشبینی-بدبینی میایستید، بر همهی زمینههای زندگی شما تأثیر میگذارد، از جمله سلامت روان شما.
فردی با ذهنیت بدبین در مورد بدترین توضیح ممکن برای اتفاق بد میپردازد. به عنوان مثال، اگر او در امتحان موفق نشود، یک فرد بدبین ممکن است فکر کند: «من در این امتحان موفق نشدم چون احمق هستم. من هرگز نخواهم توانست موفق شوم.» از طرف دیگر، یک فرد خوشبین در همین شرایط ممکن است فکر کند: «من شکست خوردم؛ زیرا به اندازهی کافی سخت درس نخواندم. دفعهی بعدی بیشتر کار خواهم کرد – و بهتر هم خواهم شد.»
هنگامی که یک فرد بدبین به سناریوهای بدترین وضعیت در مورد آینده روی میآورد، به عنوان تفکر فاجعهبار شناخته میشود. اما بدبینی فقط دلپذیر بودن از شکست نیست. یک ذهنیت بدبینانه میتواند روی تمام زندگی شما تأثیر منفی بگذارد. دلیل این امر این است که وقتی روی سناریوهای بدترین حالت میپردازید، احساس میکنید گویی آینده تاریک و تغییر وضعیت شما غیرممکن است. این احساسات میتواند به سرعت منجر به علائم افسردگی، مانند روحیهی پایین و رفتار بیحالی شود. شاید تعجبآور نباشد که فرزندان بدبین احتمالاً کم درآمد و فقیر هستند و بعداً در زندگی افسرده میشوند.
حالت احساس ناتوانی در تغییر وضعیت شما به عنوان درماندگی آموختهشده شناخته میشود. وقتی در وضعیت درماندگی آموختهشده باشید، احساس میکنید کاری انجام نمیدهید مهم نیست. در نتیجه، شما اغلب حتی بدون تلاش کار میکنید. نویسنده، مارتین سلیگمن، و تیم وی هنگام تحقیق دربارهی افسردگی دریافتند که احساس شدید درماندگی یکی از دلایل اصلی افسردگی است. آنها همچنین دریافتند که افراد خوشبین قادر به مقاومت در برابر این احساسات هستند. خوشبینها وقتی با ناملایمات روبرو میشوند، تلاش خود را ادامه میدهند و به راحتی شکست نمیخورند. این ممکن است توضیح دهد که چرا آنها کمتر از افراد بدبین مبتلا به افسردگی میشوند.
خوشبختانه، سلیگمن کشف کرده است که میتوان درمان افسردگی را «آموخت». تمام آنچه که لازم است ابزارهای مناسب است. همانطور که ما فرزندان را در برابر بیماریهای جسمی ایمنسازی میکنیم، شما میتوانید فرزند خود را در برابر بدبینی ایمن کنید – و به آنها در محافظت از افسردگی و موفقیتهای پایین کمک کنید.
این ایمنسازی با آموزش مهارتهای شناختی عمل میکند که باعث ایجاد خوشبینی مادامالعمر به فرزند شما میشود، که در بخش بعدی آنها را بررسی خواهیم کرد.
فرزندان ما هرگز بیشتر از خود ما افسرده نشدهاند.
بنابراین چگونه میتوانید به فرزند خود کمک کنید تا خوشبینی بیشتری داشته باشد؟ بسیاری از والدین و مربیان فکر میکنند پاسخ در یک مفهوم ساده نهفته است: عزّت نفس. آنها معتقدند اگر فرزندانمان را تشویق کنیم که نسبت به خود احساس خوبی داشته باشند، مطمئناً خوشبینی و خطر کمتری از افسردگی در پی خواهد داشت. اما ارتباط بین عزّت نفس، خوشبینی و افسردگی پیچیده است.
از دههی ۱۹۶۰، مدارس و والدین بر تقویت عزّت نفس فرزندان متمرکز شدهاند. مدارس از آنها میخواهند که همهی دلایل خاص بودن خود را بنویسند، یا پوسترهایی با عنوان «من خودم را دوست دارم!» در بازیهای بیسبال، والدین در حاشیه ایستاده و فریاد میزنند: «شما کار بزرگی انجام میدهید!» – حتی وقتی فرزندشان ضعیف بازی میکند. به نظر میرسد بالاترین اولویت، تقویت عزّت نفس فرزندان است. پس چرا بسیاری از آنها اینقدر ناراضی هستند؟
از دههی ۱۹۵۰ میلادی نرخ افسردگی در جهان غرب در حال افزایش است. مردم در سنین کمتری نیز از افسردگی رنج میبرند. در حقیقت، یک مطالعه در سال ۱۹۹۳ نشان داد که تقریباً یک سوم از فرزندان ۱۳ سالهی آمریکایی علائم افسردگی دارند.
پس چرا حرکت عزّت نفس نتیجه نمیدهد؟ چرا فرزندان ما بیش از بهتر بودن احساس بدی دارند؟ مشکل در یک سوء تفاهم اساسی است که در واقع عزّت نفس چیست.
معمولاً به ما این پیام داده میشود كه عزّت نفس كاملاً در مورد احساس فرزندان نسبت به خود است. اما احساسات فقط یکی از جنبههای عزّت نفس است. مهمترین مؤلفهی کاری است که فرزند انجام میدهد.
در واقع، بیشتر عزّت نفس شما ناشی از رفتار شماست و نه احساس شما. این مهارت تسلط بر مهارتها، پایداری در مشکلات، رفع چالشها و یافتن راهحلهایی برای کسالت و ناامیدی است. به عبارت دیگر، عزّت نفس در نتیجه انجام کار خوب به وجود میآید.
والدین و مربیان با تشویق ساده فرزندان در احساس خوب نسبت به خود، در تلاشند تا به طور مستقیم عزّت نفس فرزندان را بهبود بخشند – که این امر ممکن نیست. این رویکرد مختلط، انفجار اخیر افسردگی را توضیح میدهد. ما از یک جامعهی خوب به جامعهای موفق تبدیل شدهایم که پر از شعارهای پوچ و تأکید غیرواقعی بر خوشبختی نسبت به موفقیت است.
خوشبینی واقعی و عزّت نفس بالا این نیست که به فرزند خود یاد دهید که همیشه احساس خاص بودن یا خوشبختی کند. در بخش بعدی، نحوهی عملکرد خوشبینی را بررسی خواهیم کرد.
فرزند بدبین معتقد است که حوادث ناگوار دلایل دائمی و فراگیر دارند.
خوشبینی را چگونه تعریف میکنید؟ بسیاری از مردم میگویند که این در مورد اتخاذ الگوهای مثبت یا تجسم نتایج خوشحالکننده است. اما آنها اشتباه میکنند – خوشبینی اصلاً دربارهی این موارد نیست. در عوض، در مورد نحوهی تفکر شما دربارهی علل وقایعی است که اتفاق میافتد.
این سبک توضیحی شماست. این از ابعاد مختلفی تشکیل شده است، که شما برای توضیح دلیل وقوع یک رویداد – مثبت یا منفی – استفاده میکنید. یکی از مهمترین این ابعاد این است که آیا شما علت وقایع را دائمی میبینید یا موقتی.
فرزند بدبین معتقد است چیزهایی که باعث وقایع ناگوار میشوند دائمی هستند و نمیتوان آنها را تغییر داد. بنابراین، او دلیل میآورد که اتفاقات بد در آینده ادامه خواهند یافت. به عنوان مثال، یک فرزند بدبین ممکن است به یک سرزنش پاسخ دهد و بگوید: «مامان من بدترین است!» این امر ناراحتی فرزند را به شخصیت مادرش نسبت میدهد – و شخصیت او قابل تغییر نیست.
از طرف دیگر، یک فرزند خوش بین ممکن است بگوید، «مادر من در بدترین حالت است.» تفاوت چیست؟ حالت موقتی است. بنابراین فرزند خوش بین امیدوار است که به آینده امیدوار باشد و این به نوبه خود باعث مقاومت بیشتر او در برابر افسردگی میشود.
میتوانید با توجه به کلماتی که فرزند از آنها استفاده میکند، خوشبینی را بسنجید. اگر او با استفاده از کلماتی مانند «همیشه» و «هرگز» در مورد ناکامیهای خود صحبت کند، نشانه این است که او یک سبک توضیح دائمی دارد و ممکن است بدبین باشد. در مقابل، کلماتی مانند «اخیراً» و «گاهی اوقات»، خوشبینی را نشان میدهند.
بُعد دوم فراگیر شدن است. فرزند بدبین معتقد است که علل فراگیر است. که عواقب شکست در بسیاری از زمینههای زندگی آنها احساس خواهد شد. نه فقط در منطقهای که در آن شکست خوردهاند. یک فرزند بدبین که نتواند در یک مسابقه مقالهنویسی برنده شود، ممکن است با خودش بگوید که «در همه چیز شکست میخورد».
در مقابل، فرزند خوش بین معتقدند که علت شکست خاص است. بد کار کردن از یک نظر بدین معنا نیست که آنها در مجموع بد عمل میکنند. یک فرزند خوش بین ممکن است از شکست در مسابقه مقالهنویسی ناراحت باشد، اما او فقط فکر خواهد کرد که شکست خورده است زیرا «در نوشتن شکست میخورد» – نه همه چیز.
فرزند خوش بین که اعتقاد ندارد سایر قسمتهای زندگی او تحت تأثیر شکست او قرار گرفته است، میتواند در ادامهی روز با دوستانش سرگرم شود. فرزند بدبین، بقیه روز را تنها در اتاق خواب خود، افسرده و گوشهگیر سپری خواهد کرد. بدبینی او باعث شده است که از همه چیز دست بردارد، نه فقط از نوشتن.
فرزند خوش بین برای سرزنش کردن خود به روشی سالم فکر میکنند.
وقتی مشکلی پیش میآید، چه کاری انجام میدهید؟ مهمتر اینکه، چه کسی را مقصر میدانید؟ برای فرزندان در معرض خطر افسردگی، پاسخ این است: «خودم».
خود سرزنش کردن پاسخ آنها به شخصیسازی است – تعیین تقصیر در صورت خراب شدن اوضاع. متأسفانه، این منجر به احساس گناه مزمن، عزّت نفس پایین و افسردگی میشود. از طرف دیگر، فرزندانی که به طور معمول تقصیر را به گردن افراد یا شرایط دیگر میاندازند، از اعتماد به نفس بالاتری برخوردار هستند و از میزان گناه و شرم پایینترند. همانطور که انتظار دارید، فرزند خوش بین تعادل خوبی بین سرزنش خود و جستوجوی علت شکست در جای دیگر برقرار میکند.
البته، شما نباید به فرزندان خود بیاموزید که همیشه دنیا را مقصر مشکلاتشان بدانند. واقعیت این است که همهی ما اشتباه میکنیم. گاهی اوقات ما با مردم بدرفتاری میکنیم یا شرایط را بد کنترل میکنیم. تشویق فرزندان برای جلوگیری از هرگونه سرزنش واقعبینانه و منطقی نیست.
اما فرزند خوش بین مسئولیت دقیق را میپذیرد، یک تمایز مهم. این بدان معناست که او خود را در برابر اشتباهی که پیش آمده مسئول میداند، اما خود را مقصر نمیداند به طوری که احساس گناهکاری شدید میکند.
به عنوان مثال، دو دوست به نامهای آندره و لوسی را تصور کنید. آندره با بیان اینکه دیگر نمیخواهند دوست باشند، لوسی را ناراحت میکند. بعد از آن، او متوجه میشود که واقعاً به احساسات لوسی صدمه زده است. با خودش میگوید نباید اینقدر ظالم باشم. بنابراین او مسئولیت دقیق را بر عهده میگیرد. چطور؟ خُب، اول از همه، او تصدیق میکند که مقصر احساسات صدمه دیده لوسی است. کاری که او انجام نمیدهد این است که بیشرمانه خودش را مجرم بداند یا به خودش بگوید که دوست بدی است، و نه اینکه این حادثه را بازتابی از خود به عنوان یک شخص بداند.
خودسرزنشِ رفتاری روش ديگری است كه فرزندان خوشبين میآموزند سهم خود را در سرزنش پذيرفتهاند. این نوع سرزنشها هم موقتی است و هم خاص. به عنوان مثال، یک فرزند خوشبین که مقصر کتک زدن خواهرش است، با اتصال مجازات خود به رفتار خود، شرایط را توضیح میدهد. او خواهد گفت، «من گناهکار شدم؛ زیرا خواهرم را کتک زدم.»
در صورت مواجهه با چنین وضعیتی، فرزند بدبین احتمالاً دچار خودسرزنشِ کلی میشود. این نوع سرزنش هم دائمی است و هم فراگیر، و ممکن است به صورت افکاری از قبیل «من گنارهکار شدم؛ چون بچهی بدی هستم» ظاهر میشود.
برای تشویق خودسرزنشگری سالم، مطمئن شوید که رفتار فرزند خود را به جای شخصیت او مورد انتقاد قرار میدهید. اگر شما به عنوان والدین در مثال ما بودید، باید به فرزند خود بگویید که مجازات او به خاطر کتک زدن خواهرش بود – نه به دلیل «بد» بودن.
الگوسازی میتواند به شما و فرزندتان کمک کند تا یک ذهنیت خوشبینانه ایجاد کنید.
در اینجا چند خبر خوب وجود دارد: با شیوههای مناسب، هر کسی میتواند یاد بگیرد که با خوشبینی بیشتری فکر کند. برای انجام این کار، باید بر چهار مهارت اساسی شناختی تسلط داشته باشید. پس از انجام این کار، میتوانید این مهارتها را هم از طریق آموزش و هم از طریق الگوسازی به فرزندان خود منتقل کنید – یعنی با انجام رفتاری که میخواهید فرزندتان یاد بگیرد.
از این گذشته، گفتن چیزی به فرزند یک چیز است. عمل کردن بحث دیگری است.
اولین مهارتی که در جعبهابزار خود به آن احتیاج دارید، جلب تفکر است – شناخت افکار منفی که هنگام احساس بد در ذهن شما خطور میکنند. چگونه این کار را انجام میدهید؟ خُب، مادری را تصور کنید که صبحها سرسخت است – بیایید او را لیدیا صدا کنیم. در ابتدای روز، او اغلب بر سر فرزندان خود فریاد میزند، که بعداً پشیمان میشود. اما با تمرین جلب تفکر، لیدیا میآموزد که بلافاصله پس از جیغ زدن تشخیص میدهد و میاندیشد او مادری وحشتناک است و این اندیشه از ذهن او عبور میکند.
هنگامی که الگوی تفکر منفی خود را شناسایی کرد، لیدیا میتواند ارزیابی را تمرین کند. با بررسی دقیق افکار منفی خود، او میتواند صحت آنها را ارزیابی کند. برای این کار، او دو فهرست ایجاد میکند. ارزیابی اول شامل همه دلایلی است که وی ممکن است مادر بدی باشد. ارزیابی دوم همه دلایل خوب بودن او است. در پایان، فهرست مادر خوب او طولانیتر است. با توجه به این شواهد، لیدیا مطمئن نیست که بالاخره چنین مادر وحشتناکی است.
در مرحله بعدی، لیدیا سعی میکند توضیحات دقیقتری دربارهی عصبانیتهای صبح خود ارائه دهد. او از اینها برای اختلافنظر در مورد افکار منفی خود استفاده میکند؛ او دلیلی نمیبیند که فرد سرزندهای در اول صبح نباشد و باید در این زمان از روز بر روی تحریکپذیری خود کار کند. این زنجیرهی تفکر منفی او را متوقف میکند – به او کمک میکند تا درک کند که چقدر غیر منطقی است و نتیجهگیری کند که او مادری وحشتناک است فقط به این دلیل که فرد سرزندهای در اول صبح نیست.
در حال حاضر، لیدیا در تمایل خود به تصور چیزهای بد تنها نیست. وقتی اوضاع اشتباه پیش میرود، افراد بدبین معمولاً بدترین نتایج ممکن را تصور میکنند. اما مهارت نهایی برای یادگیری خوشبینی، عیبزدایی کردن، در واقع تمرکز بر نتیجهی محتمل است.
فرض کنیم آیلین دوست لیدیا از او انتقاد میکند که با هم برنامههایشان را لغو کردهاند. درست است که شکل میگیرد، لیدیا بلافاصله شروع به غرغر میکند، تصور میکند آیلین احتمالاً میخواهد به دوستیش با او پایان دهد. اما هنگامی که او یاد گرفت که احتمال وقوع این انتقادها را ارزیابی کند، متوجه میشود که همهی این نگرانیها به سادگی غیرضروری است.
شما میتوانید فرزند خود را به چارچوبی برای حل مسئله مجهز کنید.
آموزش دادن به فرزند برای به چالش کشیدن افکار بدبینانه به او در مسیر خوشبینی کمک میکند. اما وقتی نوبت به پرورش فرزندان سالم میرسد، خوشبینی کافی نیست. هنگامی که فرزندان شما شروع به تجزیه و تحلیل دقیق مشکلات خود میکنند، میفهمند که بعضی اوقات یک مشکل واقعی وجود دارد که باید با آنها کنار بیایند.
در این موارد، خوشبینی به تنهایی باعث از بین رفتن مشکلات نمیشود. در عوض، فرزند خوشبین باید یاد بگیرد که چگونه آنها را حل کند. بسیاری از چالشهایی که فرزند شما با آن روبرو است حول مهارتهای اجتماعی وی است – و برای فرزندان مستعد بدبینی، روابط اجتماعی به راحتی ممکن نیست. با این حال، میتوانید در این بخش نیز به او کمک کنید.
اولین قدم برای دستیابی به مهارتهای بهتر حل مسئله، آموزش كاهش سرعت به فرزند است.
بسیاری از فرزندان به طور طبیعی واکنش فوری نشان میدهند، که میتواند منجر به اعمالی شود که بعداً پشیمان میشوند. در عوض، به فرزند خود بیاموزید که حل خوب مسئله به معنای توقف و فکر کردن حداقل یک دقیقه قبل از واکنش است. به عنوان مثال، اگر کسی در غذاخوری مدرسه با فرزند شما برخورد کند و باعث شد او ناهارش را بریزد، واکنش غریزی او ممکن است ضربه زدن به آن شخص باشد. اما میتوانید به او بیاموزید که نباید برای اقدام متقابل عجله کند.
هنگامی که فرزند توانست سرعت خود را کم کند، میتواند قدم دوم را بردارد. این یک نگاه دوراندیشانه است – اندیشیدن در مورد اینکه چرا شخص مقابل اینگونه رفتار کرده و هنگام انجام این کار به چه چیزی فکری میکرده است. ما اغلب میتوانیم با مشاهدهی چهرهی آنها برای یافتن سرنخ، دیدگاه آنها را بسنجیم. در غذاخوری مدرسه، فرزند شما میتواند به بیان شخصی نگاه کند که با او برخورد کرده است. اگر او عصبانی به نظر میرسد، نشانه آن است که وی ممکن است آن را عمداً انجام داده باشد. اما اگر او خجالتزده یا ناراحت به نظر میرسد، احتمالاً یک تصادف بوده است.
مرحلهی سوم در حل مسئله، تعیین هدف است. برخلاف دو مرحلهی دیگر، هدفگذاری خارج از اشتیاق لحظهای اتفاق میافتد. فرض کنیم فرزند شما یک دوست را ناراحت کرده است. هدفگذاری جایی است که او میگوید آنچه میخواهد اتفاق بیفتد، در مورد هدفی تصمیم میگیرد و سپس، تمام راههایی را فهرست کند که میتواند او را به هدف برساند. به عنوان مثال، اگر هدف او ترمیم دوستی است، میتواند اعمالی مانند «انجام کاری خوب برای او» یا یادآوری «توافق برای انجام کارهایی که دوباره او را ناراحت میکند» باشد.
خوشبینی یک درمان همه جانبه برای چالشها و ناملایمات زندگی نیست. اما میتواند به شما و فرزندتان کمک کند تا با انعطافپذیری، امیدواری و یک نگرش از عهدهی انجام چالشهای خود برآیید.
خلاصه نهایی
خوشبینی دربارهی شعارهای شاد یا آرزوها نیست. برعکس، خوشبینی مفید به معنای پذیرفتن مسئولیت دقیق درمورد اقدامات خود و استقامت در برابر عقبنشینیها است. شما میتوانید به فرزندان خود کمک کنید تا خوشبینتر شوند تا چالشهای خود را موقتی و خاص ببینند نه دائمی و فراگیر.
مشق تغییر
به فرزند خود کمک کنید تا بر جهان مسلط شود. احساس تسلط بر مهارت یا وظیفه، قسمت مهمی از خوشبینی و عزّت نفس است. شما میتوانید با چیزی مانند خرید ساده، پرورش این احساس را در فرزندان خردسال شروع کنید. دفعهی بعدی که به فروشگاه رفتید، اجازه دهید فرزندتان سه مورد را خودش انتخاب کند و هزینهی آن را پرداخت کند و وسایل را در کیف کوچک خودش بگذارد. فعالیتهای کوچکی از این قبیل به فرزند شما این حس را میدهد که توانایی تأثیرگذاری در دنیای خود و اتفاقات را دارد.
شما میتوانید این کتاب را از سایت آمازون تهیه کنید.
[newsletter_signup_form id=1]