یک درس عاطفی
مدرسه زندگی (که در سال ۲۰۱۹ منتشر شده است) مجموعهای از دروس فلسفی، در عین حال کاربردی، در مورد هوش هیجانی، تهیهشده از مؤسسهای با همین نام در زندگی واقعی را ارائه میدهد. با ارائه بینشهایی در رابطه با روابط، کار و زندگی، خردمندی به ما ارائه میشود که باید کمی بهتر خود و دیگران را درک کنیم.
کتاب مدرسه زندگی برای افرادی نوشته شده است که در زندگی تلاش کردهاند، افرادی که با مسائل خانوادگی یا روابط زناشویی سروکار دارند، هر کسی که به دنبال هدایت عاطفی است.
آلن دو بوتون فیلسوف و نویسندهای است که آثار او سعی در راهنمایی مردم از طریق آزمایشها و گرفتاریهای زندگی در عصر جدید دارد. در سال ۲۰۰۸، او و گروهی از نویسندگان و اندیشمندان مدرسهی زندگی را تأسیس كردند، مؤسسهای كه كتابها، برنامهها و سایر خدمات را با مشاوره در مورد مسائل زندگی ارائه میدهد. دی بوتون چندین عنوان پرفروش از جمله مقالههای عاشقانه، اضطراب وضعیت و معماری خوشبختی را به رشته تحریر درآورده است.
این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ در مسیر رسیدن به بلوغ عاطفی قدم بگذارید.
در این شکی نیست: آموزش و پرورش کانون اصلی جوامع مدرن است. کودکان حداقل ۱۰ سال از زندگی خود را در مدرسه میگذرانند. آنها مغز خود را با اطلاعاتی درباره تشکیلات ابری، صفحات تکتونیکی و صرف افعال بیقاعده به زبان انگلیسی پر میکنند.
اما چیز دیگری به وضوح در سیستم آموزشی مدرن وجود ندارد: هوش هیجانی. دانشآموختهی دبیرستان یا دانشگاه اخیراً چقدر در مورد برقراری ارتباط با دیگران، کنار آمدن با عصبانیت یا روابط مؤثر چیزی میداند؟ احتمالاً زیاد نیست. مدرسه زندگی
دلیل آن این است که ما اغلب به لحظات چالشبرانگیز زندگی و تجربیات دردناک اعتماد میکنیم تا صلاحیت عاطفی را به ما یاد دهند. اما لازم نیست اینگونه باشد. بگذارید این یادداشت به عنوان چند درس برای آموزش عاطفی شما عمل کند.
لطفاً توجه داشته باشید که بخش ۷ شامل برخی مشاهدات صریح در مورد رابطهی جنسی است.
در این یادداشت، یاد خواهید گرفت مدرسه زندگی
- جایی که بسیاری از مسائل عاطفی ما از آنجا نشأت میگیرند؛
- چرا هر آنچه در مورد عشق فکر میکنیم اشتباه است؛ و
- چگونه هنر میتواند یک دوست بزرگ باشد.
الگوهای عاطفی کنونی ما از تجربیات کودکی ناشی میشود.
ما هر روز خود را در ذهن میگذرانیم. با وجود این، متأسفانه نادان هستیم. چند بار احساس تحریکپذیری، گناه و عصبانیت کردهایم بدون اینکه بتوانیم علت اصلی آن را مشخص کنیم؟ ما روابط اجباری را به اجبار از بین میبریم، اما نمیتوانیم دلیل آن را توضیح دهیم. و بسیاری از ما حرفهای را انتخاب میکنیم بدون اینکه بدانیم واقعاً برای آن کار مناسب هستیم.
ذهن ما دائماً چیزها را فراموش میکند، وسواس میورزد و در این صورت ما را فریب میدهد. وقتی اتفاق میافتد، احساس میکنیم به طور جداگانه نسبت به هر موقعیتی واکنش نشان میدهیم. اما در واقع، واکنش ما نسبت به زمان حال به شدت تحت تأثیر گذشته است – خصوصاً از کودکی ما. مدرسه زندگی
یکی از معروفترین معاینات روانشناختی آزمون رورشاخ [Rorschach] نام دارد. این آزمون معروف است که از ما میخواهد یک جوهر مرکب را بررسی کنیم و اولین چیزی را که میبینیم توصیف کنیم.
تصاویر رورشاخ در واقع هیچ چیز خاصی را به تصویر نمیکشد. در عوض، آنچه در آنٰها میبینیم ارتباط زیادی با احساسات و تجربیات کودکی دارد. زنی که در یک محیط مهربان و بخشنده پرورش یافته است ممکن است جوهر مرکب خاصی را به عنوان حیوانی با گوشهای شل و ول ببیند. اما مردی که توسط والد سلطهگر بزرگ شده است، ممکن است همان تصویر را ببیند که یک شخصیت غولپیکر و قدرتمند است که آماده حمله است. مدرسه زندگی
دوران کودکی ما بر احساسات کنونی تأثیر گریزناپذیری دارد. حتی اگر در یک محیط مراقبتشده بزرگ شده باشیم، آسیبپذیری شدید ما در دوران کودکی ما را در معرض آسیبهای روانی قرار میدهد که در بزرگسالی با ما باقی میماند.
این تعجبآور نیست، با توجه به مدت زمانی که انسان در کودکی میگذراند. یک کرهخر ۳۰ دقیقه پس از تولد بدون کمک میایستد، اما یک انسان به طور متوسط تا سن ۱۸ سالگی به مدت ۲۵,۰۰۰ ساعت به والدین خود وابسته است. زمان زیادی طول میکشد تا ما بتوانیم از خیابان عبور کنیم، کت و لباس خود را بپوشیم یا نام خود را بنویسیم.
در دوران کودکی نه تنها از نظر جسمی محدود هستیم بلکه از نظر عاطفی نیز رشد کافی نداریم. ما به ندرت ریشه غم یا عصبانیت خود را درک میکنیم – چه رسد به احساسات دیگران. بنابراین، اگر فریاد والدینمان را در آشپزخانه میشنویم، تصور میکنیم آنها یکدیگر را تحقیر میکنند. ما نمیفهمیم که مشاجره میتواند بخشی از یک رابطهی سالم باشد.
به همین ترتیب، عمیقاً تحت تأثیر نگرش والدین هستیم که بزرگ میشوند. یک شیوهی نادیده گرفتن فرزند ممکن است به اجتناب عاطفی منجر شود. یک پدر و مادر دائماً مشغول ممکن است رفتار جلب توجه را القاء کند.
در بزرگسالی، این موارد به عنوان یک نقطهی شروع جزئی به نظر میرسند. اما از این تجربیات ابتدایی پیامدهای عمده ناشی میشود.
بلوغ احساسی ایجاب میکند تجربیات گذشته خود را تجزیه و تحلیل کنیم.
عدم تعادل عاطفی که در بزرگسالی تجربه میکنیم نشانه های متمایز کودکی است. اما سخت است که بتوان منشأ این عدم تعادل را تشخیص داد. مدرسه زندگی
از آنجا که منشأ احساسات فعلی ما نامشخص و نامرئی است، ما همیشه دلسوزی و شایستگی دلخواه دیگران را دریافت نمیکنیم. ممکن است یک دوست ما را بی مهره یا ضعیف قضاوت کند. اما آنچه آنها نمیفهمند این است كه ما ممكن است در پاسخ به رفتارهای قلدرآمیزی كه والدین رشد میكنند، این خصوصیات را پیدا كرده باشیم.
ما انزجار داریم که بپذیریم، یا حتی به یاد بیاوریم، چه عواملی باعث زخمهای عاطفی ما شده است. تصدیق اینکه چگونه تجربیات دوران کودکی بر رفتارهای بزرگسالان ما تأثیرگذار بوده است، میتواند تحقیرآمیز باشد. ما ترجیح میدهیم گذشته را با نوستالژی شاد ببینیم تا اینکه آن را به چالش بکشیم. اما برای درک نقایص خود، دقیقاً همان کاری است که باید انجام دهیم.
هیچ کس از هر لحاظ کودکی از نظر احساسی سالم را تجربه نکرده است. اما مفید است که درک کنید وضعیت شما به ویژه از لحاظ سالم یا ناسالم چه بوده است. مدرسه زندگی
برای شروع، این سؤالات را از خود بپرسید: آیا من مراقب دیگری داشتم که دائماً نیازهای خود را برای من فدا کند؟ آیا والدین من به طور کلی از قضاوت منفی در مورد من منصرف شدهاند؟ آیا آنها تقاضا کردند که من همیشه یک پسر یا دختر خوب باشم – یا گاهی اوقات آزاد بودم که بد باشم؟
بعد، وقت آن است که ارزیابی کنیم که واقعاً توسط گذشته خود به چه میزان زخمی شدهاید. یکی از راههای انجام این کار بررسی محل قرارگیری شما در چهار نشانگر اصلی سلامت عاطفی است.
اول عشق به خود است. این احساس ما را نسبت به خودمان ارزیابی میکند. این امر همچنین به ارزشمندی خود مرتبط است، مانند اینکه چقدر احساس میکنیم مستحق برخورد ضعیف هستیم، یا اینکه همه چیز تقصیر ما است.
دوم صراحت است – توانایی پذیرش اینکه ما بدون نیاز به دفاع از عادی بودن خود نقص داریم. مدرسه زندگی
سوم ارتباطات است. ارتباطات به ما این امکان را میدهد که احساسات خود را به جای درونی کردن درد، شلاق زدن یا درمان خاموش دیگران به زبان بیاوریم.
و در نهایت، اعتماد است. چقدر حاضرید ریسک کنید؟ آیا دنیا را مکانی ترسناک میدانید – یا احساس امنیت نسبتاً خوبی دارید؟
با ارزیابی این نشانگرهای کلیدی، شما زخم خود را درک میکنید – و در نتیجه، نوع درمان مورد نیاز برای آنها را میگیرید.
درمان و مراقبه میتواند به ما کمک کند تا با احساسات خود کنار بیاییم.
در طول اعصار، انسانها ابزارهای بیشماری را ابداع کردهاند تا بتوانند بر نقایص خود غلبه کنند. ما از سطلهایی برای نگهداری آب استفاده میکنیم که با دست ما تخلیه میشود. ما برای مواد غذایی که دندانهای ما نمیتواند برش دهد از چاقو استفاده میکنیم.
و برای التیام آسیبهای ذهنی خود؟ برای کمک به ما در درک خود، یادگیری نحوهی اعتماد به دیگران و برقراری ارتباط بهتر؟ خُب، برای آن، انسان روان درمانی را ابداع کرد. مدرسه زندگی
روان درمانی به ما امکان میدهد انگیزهها، خواستهها و تخیلات عجیب و غریب خود را بدون هیچ گونه ترس از قضاوت آشکار کنیم. اگرچه اغلب به ما توصیه میشود که به دنبال گوشِ دوستِ خود برویم، اما هنجارهای اجتماعی حکم میکند که نباید آنها را با بیش از حد جنون خود آزار دهیم. اما در درمان، این واقعاً تشویق میشود!
اگرچه این تنها ماده معطر درد عاطفی ما نیست، اما درمان میتواند زندگی ما را به سمت بهتر تغییر دهد.
حتی اگر روند درمانی تا حد ممکن موفقیتآمیز باشد، درمانی برای ناراحتی نیست. هیچ چیز واقعاً نیست.
آنچه که درمانی فراهم میکند، از جمله، درجهای از آزادی است. به عنوان مثال، ممکن است احساس کنیم که باید همیشه بدبین یا بیش از حد سرحال باشیم. درمان به ما کمک میکند تا ببینیم که این درست نیست – که میتوان امیدوار بود، ترسید یا حرفه دیگری را امتحان کرد. این به ما نشان میدهد آنچه که زمانی فکر میکردیم یک نقص شخصیتی است در واقع فقط جعبهای است که مدتها پیش خودمان را مجبور به ورود به آن میکردیم قبل از اینکه دنیا را بفهمیم. مدرسه زندگی
درمان در درجه اول به ما کمک میکند تا در مورد گذشته و نسبت به گذشته خود بیاموزیم. اما، وقتی نوبت به زمان حال میرسد، ابزار ارزشمند دیگری نیز وجود دارد که میتوانیم از آن استفاده کنیم: مراقبهی فیلسوفانه.
به طور گسترده، مراقبه تلاشی برای تخلیه ذهن و تمرکز بر لحظهی حال است. مراقبهی فیلسوفانه متفاوت است. به جای اینکه از ما بخواهد افکارمان را کنار بگذاریم، به ما میآموزد که آنها را گره بزنیم و آنها را درک کنیم.
برای این منظور، باید در سه سؤال بزرگ مراقبه کنیم. اول: از چه چیزهایی ممکن است در حال حاضر مضطرب یا نگران باشیم؟ دوم: از چه چیزهایی ممکن است اکنون ناراحت باشیم – یعنی غمگین، پشیمان یا حسادت؟ و سوم: در حال حاضر به چه چیزهایی جاهطلبی داریم و از چه چیزهایی هیجانزده هستیم؟ مدرسه زندگی
این سؤالات به ما کمک میکند تا افکار خود را درک کنیم که اغلب گنگ و گیجکننده هستند. ما به طور معمول نمیدانیم که چقدر از چیزی نگران، ناراحت یا هیجانزدهایم. بنابراین، یک مراقبهی فیلسوفانه فرصتی است که ما میتوانیم به آن افکار، فضا و شناختی را بدهیم که شایسته آنهاست.
ما باید نسبت به دیگران مهربان و بخشنده باشیم.
جامعه موفقیت برندگان را جشن میگیرد – و بالاخره، چه کسی است که یک داستان موفقیت خوب را دوست نداشته باشد؟ اما وقتی نوبت به بازندگان میرسد، اکثر مردم کاملاً مطمئن نیستند که چه باید بگویند. مدرسه زندگی
هنگامی که شکست میخوریم، اغلب با تشویق خوب مواجه میشویم. به ما گفته میشود که خودمان را با بوت استراپس بالا بکشیم، مقاوم باشیم، یا به عقب برگردیم و دوباره شروع کنیم. اما فقط چند بار وجود دارد که میتوانیم «دوباره امتحان کنیم». به عنوان مثال، پس از سالها مبارزات ناموفق، ممکن است مجبور شویم بپذیریم که فعالیت سیاسی ما راه به جایی نمیبرد.
شایستهسالاریهای مدرن ادعا میکنند که ما تنها مسئول موفقیتها یا شکستهای خود هستیم – ظاهراً شانس و شرایط هیچ نقشی ندارد. متأسفانه، این احساس باریکبینی باعث ایجاد استرس و اضطراب زیادی شده است. وقت آن است که نگاه خیرخواهانه و سخاوتمندانهتری را در پیش بگیریم. مدرسه زندگی
وقتی رمانهایی درباره شخصیتهای تراژیک مانند هملت، آنتیگون یا آنا کارنینا میخوانیم، احساس همدردی طبیعی با شخصیتهای اصلی میکنیم. داستانهای آنها همه در مورد اتفاقات وحشتناکی است که برای افراد خوب اساساً اتفاق میافتد. آنها ثابت میکنند که شکست به راحتی برای هرکسی اتفاق میافتد. اما ما غالباً در زندگی روزمره خود با همان سخاوت این شخصیتهای بزرگ ادبی رفتار نمیکنیم.
با استفاده از ضعف قدرت میتوانیم رفتار خود را تغییر دهیم. این تئوری نقایص مردم را به عنوان نکات منفی اجتنابناپذیر نقاط قوت بزرگ آنها تفسیر میکند. به طور متفاوت گفته شده، هر قوت با یک ضعف همراه است. این میتواند به معنای پذیرفتن سبک زندگی ناموزون باشد زیرا کثیف بودن یک ضعف ذاتی خلاقیت است. مدرسه زندگی
درک ضعف تئوری قدرت به ما اجازه میدهد تا خصوصیات تحریککننده دیگران را تحمل کنیم، و زمینه را برای مهربانی فراهم کنیم. اما وقتی صحبت از عملکرد آنها میشود، لازم است که از انگیزههای آنها آگاهی داشته باشید.
علیرغم اینکه گاهی اوقات به نظر میرسد، مردم بندرت از روی تعهد به شر ناب عمل میکنند. به احتمال زیاد آنها به درد پاسخ میدهند. در مورد آن فکر کنید: در مواردی که قناعت میکنیم، به ندرت نیاز به لجن زدن را احساس میکنیم.
بنابراین، هنگام حمله توسط شخص دیگری، دلیل بیشتری برای واکنش با همدردی داریم تا خشم یا تحقیر. حریفان ما قدرتمند یا مسلط نیستند – در واقع، آنها در یک لحظه ضعف هستند. عملی شدن آن گاهی دشوار است، اما کسانی که به دنبال آسیب زدن به ما هستند اغلب مستحق مجازات ما نیستند. . . بلکه به عشق ما نیاز دارند.
جذابیت را از طریق گرم بودن، ادب و آسیبپذیری پرورش دهید.
در مورد افرادی که بسیار مؤدب هستند چه احساسی دارید؟ آیا ادب نشان میدهد شخصی مهربان و متمدن است؟ یا آیا ناخالصی و اهداف باطنی را پنهان میکند؟
طی حدود دویست سال گذشته، جامعه به سمت نگرش اخیر گرایش داشته است، صراحت را بر ادب ترجیح میدهد. اما ممکن است وقت آن باشد که آن را تغییر دهیم. مدرسه زندگی
واقعیت این است که ادب نشانه احترام عمیق به احساسات دیگران است. افراد مؤدب میفهمند که همهی افکار یا احساسات آنها مهربانی نیست – بنابراین احساس نمیکنند که به همهی آنها توجه کنند.
ادب پاسخی منطقی به آسیبپذیریهای عمیق دیگران است. این مرکز فضیلت مهربانی است و به جذابیت ما کمک میکند، کیفیتی که ما را به دیگران علاقهمند میکند و به ما در یافتن دوستان کمک میکند.
حتی اگر هر قانون آداب و معاشرت را رعایت کنیم، باز هم خطر انزوا یا دور افتادن را داریم. بنابراین، چگونه از این امر جلوگیری میکنیم؟ نکته اصلی این است که آنچه را که درباره خود میدانیم در هر تعامل با دیگران به کار ببریم.
دقیقاً چه معنی میدهد؟ تصدیق کنید که بعضی اوقات ظاهر ما متشکل از خارج است، اما در داخل به طور جدی درگیر هستیم. برای اینکه فردی گرم و باادب باشید، فرض کنید این مورد در مورد بقیه نیز صادق است و سعی کنید با آنها راحت باشید. از مهمان خود بپرسید آیا به بالش دیگری احتیاج دارد زیرا او تمام روز را روی پاهایش بوده است. یا پیشنهاد دهید با یک دوست محبوب خود برقصید زیرا دوستش را دوست دارد. یک فرد خونگرم به دیگران کمک میکند کمی کمتر احساس تنهایی کنند.
اما سردمزاجی تنها مانعی نیست که جلوهی جذابیت را پایین میکشد – همینطور، خجالتی بودن نیز این گونه است. کمرویی ممکن است به عنوان بخش ذاتی از شخصیت ما به نظر برسد. اما در واقع از احساسی ناشی میشود که ما به نوعی با بقیه متفاوت هستیم. گرچه این ممکن است از برخی جهات درست باشد، اما ویژگیهایی وجود دارد که ما همیشه با هر انسان دیگری در کره زمین به اشتراک خواهیم گذاشت: همهی ما آنها را دوست داشتهایم، همه احساس اضطراب کردهایم و همهی ما مشکلاتی داشتهایم.
خبر خوب این است که اعتراف به این مشکلات میتواند در واقع بسیار دوستداشتنی باشد. بحث بیپایان درباره موفقیتها و نقاط قوت ما خیلی جذاب نیست. اما اعتراف به آسیبپذیریهایمان – چقدر غمگین هستیم، روزمان چقدر کسلکننده است، روابط جنسی ما چقدر عادی است – در واقع دیگران را به ما نزدیک میکند. چرا؟ از آنجا که دانستن اینکه ما زنده بودن را به همان سختی زندگی میکنیم بسیار عمیق اطمینان است. مدرسه زندگی
مفهوم مدرن عشق، که ناشی از رمانتیسیسم است، بسیار نادرست است.
جنبش ایدئولوژیکی معروف به رمانتیسیسم از سال ۱۷۵۰ در اروپا آغاز شد و از آن زمان جنبههای بیشماری از زندگی ما را فرا گرفته است. فلسفهی آن بر احساس بیش از اندیشه منطقی و خودانگیختگی بیش از احتیاط تأکید دارد.
وقتی صحبت از زندگی عاشقانه ما میشود، رمانتیسم یک چراغ گمراهکننده بوده است. این باعث میشود ما باور کنیم که به جای ملاحظات عملی، با یک غریزه طاقتفرسا به سمت روحمان جذب خواهیم شد. این گرایش ادعا میکند که ازدواج میتواند به اندازهی یک رابطهی عاشقانه هیجانانگیز باشد. و اعلام میکند که عشق واقعی به معنای لذت بردن از جنبههای شریک زندگی ما بدون شکایت است.
مشکل کجاست؟ این ادعاها از پایه واقعی نیستند. حتی بدتر؟ آنها تأثیرات مخربی بر روابط ما دارند.
رمانتیسم عشق را خراب کرده و باعث شده است که ما یک خیال ناممکن را تعقیب کنیم. اما ممکن است بتوانیم با دیدگاه کلاسیک، نگرش عملگرایانهتر و از نظر احساسی، روابط را حل کنیم. مدرسه زندگی
دیدگاه کلاسیک ما را تشویق میکند تا بر جاذبه فوری و غریزی تأکید نکنیم. چرا؟ زیرا این نوع عشق معمولاً مبتنی بر ایدههای عاشقانه غلطی است که ما در کودکی توسعه دادهایم. نگاه رمانتیک ممکن است ناخودآگاه ما را وادار کند به دنبال شریکی برویم که پدر و مادر ما را رها، تحقیر یا غافل کند.
در عوض، ما باید شرکای خود را براساس ملاحظات عملی مانند وضعیت اقتصادی یا نگرش به پاکیزگی و انضباط انتخاب کنیم. سازگاری فقط جذابیت نیست. این همچنین در مورد اینکه آیا شما هر دو در مورد تمیز کردن کف آشپزخانه توافق دارید یا خیر.
و هنگامی که یک شریک زندگی پیدا کردیم، دیدگاه کلاسیک از ما نمیخواهد که همهی جنبههای او را دوست داشته باشیم، مانند رمانتیسم. درعوض، این برعکس است: بپذیرید که زندگی با ما و شرکای ما چه جهنمی دشوار است.
ممکن است خشن به نظر برسد. هیچ کس نمیخواهد باور کند که آنها عادتهای وحشتناکی دارند یا میتوانند نامرتب باشند. اما این افراد هستند که نمیتوانند ایرادهای خود را بپذیرند که معمولاً از همه آسیبپذیر نیستند. با پذیرش کمبودهای خود با لطف و شوخطبعی، در واقع زندگی خود را آسانتر میکنیم.
به همین ترتیب، ما باید ایرادهای شرکای خود را بپذیریم تا اینکه آنها را انکار کنیم. آنچه مهم است درک دلیل نقص آنها است. نگرانیهای مالی بیوقفه آنها ممکن است توسط والدینی ایجاد شده باشد که با ثبات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند. یا عجیب و غریب بودن آنها میتوانست به عنوان عصیان علیه پدر یا مادری بیش از حد سختگیر آغاز شود. همانطور که در مورد عشق گفتیم، رمانتیسم بودن در رابطه جنسی عمیقاً اشتباه است، که در بخش بعدی خواهیم دید.
مشکلات روابط اغلب ناشی از قطع رابطه عاطفی است.
به لطف رمانتیسیسم، ما رابطهی جنسی را به عنوان ابراز تحسین نهایی میدانیم. رابطهی جنسی مکرر و راضیکننده مشخصهی یک رابطه سالم است، اما ما نباید چیزی بیش از حد خشن یا پر از مشکل را بخواهیم. و پس از یافتن شریک زندگی، انتظار میرود که هرگز در رابطه جنسی دیگری قرار نگیریم.
اما هیچ یک از این موارد درست نیست. پذیرش آن ناراحتکننده است، اما حفظ علاقهی جنسی فقط برای یک نفر برای همیشه نادر است. همچنین ممکن است کسی را دوست داشته باشید و هنوز بخواهید با یک غریبه رابطهی جنسی برقرار کنید. و ما میتوانیم در زندگی روزمرهی خود مهربان باشیم و با این وجود هنوز هم میخواهیم رابطه خشن داشته باشیم.
در هستهی اصلی خود، رابطه جنسی تلاش برای صمیمیت عاطفی و ارتباط است. اما به لطف رمانتیسیسم و تصورات غلط آن، اغلب موضوع اصلی روابط نیز هست.
رابطه جنسی – یا فقدان آن – میتواند مشکلات مختلفی در روابط ایجاد کند، اما بیایید اکنون فقط یکی را در نظر بگیریم: رابطهی عاشقانه.
ما تمایل داریم که رابطهی عاشقانه را به عنوان آخرین خیانت در نظر بگیریم – خیانتکار هیولایی است که نمیتواند میل جنسی خود را کنترل کند، و شریک زندگی او یک مقدس است. اما چقدر دقیق است؟
امور عاشقانه غالباً تمایل به ارتباط را نشان میدهند، نه رابطهی جنسی. و اگرچه ما معمولاً به این فکر میکنیم که امور عاشقانه از آغاز دیدار همسرمان با یک غریبه جذاب یا معاشقه با یک همکار صورت میگیرد، امور عاشقانه معمولاً مدتها قبل از اولین ملاقات آغاز میشود.
انواع رفتارها میتواند زمینه را برای قطع رابطه عاطفی – و سرانجام، یک امر احتمالی فراهم کند. شاید ما بارها و بارها شریک زندگی خود را در انظار عمومی خجالتزده کنیم. یا، ما بارها و بارها محبتهای او را رد کردیم. شاید ما اغلب امور عاشقانه را نسبت به زمان یا کیفیت رابطه با او انتخاب میکردیم. این چیزهای کوچک، که ممکن است به تنهایی جزئی به نظر برسند، سرانجام میتوانند روی هم انباشته شوند تا زمانی که شریک زندگی ما احساس کند نیاز دارد تا به دنبال عشق و علاقه در جای دیگری بگردد.
بنابراین، چگونه میتوانیم از وقوع امور عاشقانه جلوگیری کنیم؟ نکته اصلی این است که کینه و تنهایی را از خود دور نگه دارید.
برای این کار، به طور مرتب در مورد ناامیدیها، دلشکستگیها و تمایلات در بروز آنها صحبت کنید. نگذارید آنها تبدیل به دُمَل چرکین شوند. بحث را با موضوعاتی مانند «من گاهی اوقات از شما ناامید میشوم.» یا «آنچه دوست دارم شما در مورد من بدانید این است… .» این بحثها مطمئناً ناخوشایند خواهد بود و حتی ممکن است احساس اتهام شود. اما آنها فرصتی حیاتی را برای تسویه انتقادات منصفانه و شنیدن احساسات ما را نیز فراهم میکنند.
اقتصاد مصرفی برای تحقق ما طراحی نشده است – و این درست است.
در اکثر قریب به اتفاق تاریخ بشر، مردم چیز زیادی نداشتند. آنها لباسهای خود و چند وسیله را برای خانه در اختیار داشتند. تقریباً همه فقیر بودند و تولید ناخالص داخلی جهانی به طور مداوم پایین بود.
اما در سال ۱۸۰۰ همه چیز تغییر کرد. ناگهان، نوآوریهای فناوری و اقتصادی به معنای توسعه اقتصادی و افزایش دستمزدها بود. خانوادهها ثروت اضافی داشتند که میتوانستند در لوکسهای غیرقابل تصوری مانند شانه، آینه و لباس زیر استفاده کنند.
جوامع و اقتصاد ما به سرعت به تکرارهای مصرفگرایانه و سرمایهداری تبدیل شد که امروز میشناسیم. اما گرچه سرمایهداری در برآوردن نیازهای اساسی ما بسیار عالی بوده است، اما مطمئناً ما را خوشحال نکرده است.
تعدادی از چیزها در مورد نحوهی برخورد ما با کار امروز ناامیدکننده است. یکی از آنها این است که اقتصاد مدرن مبتنی بر تخصص است. این بدان معنی است که تقسیم کار به گونهای است که هر فرد بر روی یک کار بسیار باریک تمرکز میکند. در نتیجه، ما یاد میگیریم که در انجام آن یک کار خاص بسیار ماهر باشیم. مسئله این است که ما در نهایت فقط از یکی از استعدادهای بیشمار خود استفاده میکنیم. تخصص ما را ثروتمند میکند، اما ما را در بیان تمام قسمتهای خود یا کاوش در هر شغل بالقوه محدود میکند.
در این مورد چه کاری باید انجام دهیم؟ متأسفانه، هیچ درمان آسانی وجود ندارد. همیشه بخشهایی از خودمان وجود خواهد داشت که بررسینشده باقی ماندهاند، یا اینکه مجبور شدهایم برای شغل خود از بین ببریم. ممکن است عالی نباشد، اما تخصص مزایایی دارد. این به ما امکان میدهد مهارتهایی مانند تمرکز و سازش یاد بگیریم و به ما امکان میدهد فرزندان خود را در یک محیط پایدار پرورش دهیم.
ممکن است راهی برای حل مشکلات تخصص وجود نداشته باشد، اما ممکن است راهی بهتر برای خود سرمایهداری وجود داشته باشد. برخی معتقدند که سرمایهداری به نقطه پایان طبیعی خود رسیده است و باید کنار گذاشته شود.
اما یک راهحل جایگزین وجود دارد: اگر بتوانیم سرمایهداری را کاملاً گسترش دهیم چه؟ چه میشود اگر بتوانیم آن را دوباره شکل دهیم تا نه تنها نیازهای اساسی ما به غذا، آب، سرپناه و مانند آن، بلکه نیازهای دوستی، تعلق و خودمختاری ما را نیز برآورده کند؟
شرکتها میتوانند به جای ارائه عطر و بوی دیگری از عطرهای دیگر، نیازهای بالاتر ما را تأمین کنند، مانند تشکیل جوامع، تربیت فرزندان و ایجاد آرامش. مشخص نیست که این مشاغل واقعاً چگونه به نظر میرسند – اما این جهتی است که باید در آن پیش برویم.
ما میتوانیم آرامش را در هنر و طبیعت پیدا کنیم.
اضطراب – این یک حالت ذهنی است که به عنوان یک بیماری، ضعف یا خطا شناخته میشود. اما در واقعیت، هیچ یک از این موارد نیست. در واقع اضطراب حالت اساسی وجودی ماست.
این ممکن است در ابتدا کمی تعجبآور به نظر برسد، اما هنگامی که در نظر بگیریم انسانها از نظر روحی و جسمی بسیار آسیبپذیر هستند، بسیار منطقی به نظر میرسد. بدن ما از اندام، استخوان و بافت تشکیل شده است که روزی تصمیم میگیرند از ما دست بکشند. جوامع ما بیقرار و رقابتی هستند و هر مرحله ما را غرق میکنند. و وقتی به همهی اینها به راحتی نیاز داریم، فقط میتوانیم به دیگران رجوع کنیم که به اندازهی ما آسیبپذیر و غیرقابلاعتماد هستند.
بنابراین، ما در مورد این معماها چه میکنیم؟ چگونه میتوانیم در گرداب اضطراب مقداری آرامش پیدا کنیم؟
هنجارهای فرهنگی ما را تحت فشار قرار میدهد تا همیشه خوشحال باشیم. ما مجاز نیستیم میزان درد و رنج خود را فاش کنیم، این فقط با ایجاد احساس غیرطبیعی مشکل را تشدید میکند.
در مقابل، هنر پناهگاهی امن است كه در آن میتوان غم و اندوه ما را به طور كامل شناخت. خواه این تراژدیهای ذاتی عشق، فقر یا تبعیض باشد، هنر با معنای رنج بسیار آشنا است.
در موضوعاتی که میخوانیم یا به آنها نگاه میکنیم، نوع خاصی از دوستی پیدا میکنیم. به این فکر کنید – در یک دوست، ما به دنبال شخصی میگردیم که بتواند به ما گوش دهد و باعث شود ما درک کنیم. خُب، دوستان خیالی که در هنر مییابیم ممکن است قادر به برقراری ارتباط با ما نباشند … اما آنها به ما کمک میکنند ببینیم احساسات ما فقط برای ما نیست.
مانند هنر، طبیعت نیز میتواند رنج ما را کاهش دهد – هرچند به روشی تا حدودی متناقض.
طبیعت امر اجتنابناپذیر را به ما یادآوری میکند؛ همه چیز و همه تابع همان قوانین طبیعی هستند. همهی ما روند رشد، بلوغ، کشمکش و سرانجام مردن را تجربه میکنیم.
و هنگامی که به چیزی بسیار بزرگتر از خود، مانند طبیعت، فکر میکنیم، با این واقعیت نیز روبرو خواهیم شد که در طرح بزرگ چیزها، اهمیت کمی داریم. وقتی به آسمان نیلگون کامل نگاه میکنیم یا اشعهی خورشید که بین دو قله کوه به بیرون درخشان است، نگرانیهای جزئی و کم ما ذوب میشود. ما درک میکنیم که، در نهایت، ما و مشکلات ما واقعاً آنقدرها مهم نیستیم – و دانستن این مسئله میتواند اضطراب را خنثی کند، و باعث ایجاد یک آرامش فوقالعاده میشود.
خلاصه نهایی
پیام اصلی در این یادداشت
مشق تغییر
قدر چیزهای ارزان زندگی را بدانید.
آیا میدانید کریستوفر کلمب، کاترین بزرگ و چارلز دوم در چه چیزی اشتراک داشتند؟ علاقه به آناناس. در سالهای گذشته، آناناس بسیار گران بود – فقط این میوه میتوانست با قیمت ۵,۰۰۰ پوند به فروش برسد. برچسب قیمت بالا مردم را متمایل ساخت تا برای این میوه بیشترین ارزش را قائل شوند. آنها در مورد آن شعر نوشتند و به احترام آن بناهایی ساختند. امروزه، یک آناناس حدود ۱,۵ پوند قیمت دارد و قیمت پایین آن شکوه آناناس را از بین برده است. ارزش آن را دارد که حتی در ارزانترین چیزها به دنبال زیبایی بگردیم تا اینکه اجازه دهیم قیمتها ارزش ما را تعیین کنند.
شما میتوانید این کتاب را از سایت آمازون تهیه کنید.