استراتژی نقش کلیدی در پیوند بین سیاستهای کلان کشور با برنامهها و بودجههای عملیاتی
اقتصاد دانش بنیان به عنوان موج چهارم پیشرفت بشری از اهمیت بسزایی برخوردار شده است. طبق آمار ارائه شده، سهم تولید ایران در اقتصاد جهانی ۰٫۵۳٪ است. اینکه چه درصدی از همین رقم، متعلق به اقتصاد نفتی و چه میزان متعلق به دانشبنیان است جای بحث دارد.
هفده سال از مدت چشمانداز بیستساله ایران گذشته است. یعنی فقط سه سال فرصت داریم تا نشانگاهها (اهداف کمی) در سال چشمانداز (۱۴۰۴) تحقق پیدا کند.
سیاستهای اقتصاد مقاومتی هنوز در حد حرف باقی مانده است و خبری از اجرایی شدن آن نیست. امسال سال آخر برنامه ششم است و بایستی برنامه هفتم تا پایان سال در مجلس تصویب و به دولت ابلاغ شود. تا بودجه سال آینده (سال اول برنامه هفتم) براساس آن تدوین شود.
پرسشهای راهبردی
این پرسشهای راهبردی همواره در ذهن من رژه میروند:
- علیرغم حرفهای زیبایی که در حوزه استراتژیک زده میشود، استراتژی در سیستم مدیریتی این کشور چه جایگاهی دارد؟
- پیوند بین سیاستهای کلان در صدر سیستم مدیریتی با استراتژی چگونه است؟
- اتصال بین استراتژی با برنامهها و اقدامات چگونه است؟
- عناصری مانند سیاستها، استراتژیها، و برنامهها در یک الگوی مدیریتی (آن هم در یک نظامی پیچیده و عریض و طویلی مانند کشور ما) چگونه با هم مرتبط میشوند؟
- اگر سیاستها همان استراتژیهای کلانی است که تعریف میشود. آیا شمارهها اولویت آنها را نشان میدهند یا خیر (اگر فهرست سیاستهای بیستوششگانه اقتصاد مقاومتی را ببینید یا دیده باشید)
- اگر شمارهها اولویتها را نشان دهند، طبق اصل پارتوی اقتصاددان، ۲۰٪ اول (یعنی پنج سیاست ابتدای این فهرست) بایستی ۸۰% اقتصاد این کشور را تحت پوشش قرار دهد. اولویتبندی اصل خدشهناپذیر استراتژی است. آیا برنامههای تعریف شده در برنامه هفتم اینگونه است؟
نتایج حاصل عملرانی است، نه سخنرانی!
نتیجهی عملکرد برنامههای قبلی پنج ساله (پنج برنامهی پس از انقلاب) نشان میدهد. مدل برنامهریزی در ایران مبتنی بر این قرار گرفته است که به هر برنامه از ۱ تا n (فرقی نمیکند) بودجه تخصیص یابد. این یعنی حلقه یا بهتر بگوییم «کلید استراتژی» در این کشور مفقود شده است. آیا ۳۵ سال هزینه، کافی نیست تا نظام و مدل برنامهریزی را از بودجهمحوری به استراتژیمحوری تغییر دهیم؟ این یعنی کشور بودجهمحور براساس پول نفت را به کشور استراتژیمحور براساس دانش تبدیل کنیم.
پرسش کلید دانش است. این پرسشها در نظام برنامهریزی کشور، پرسشهای راهبردی است. پاسخ به این پرسشها میتواند اساس تفکر راهبردی را در نظام برنامهریزی و مدیریتی تغییر دهد. پاسخ به این پرسشها، حلقهی مفقوده این نظام را به نام «استراتژی» از زیر خاک ۳۵ سال برنامهریزی بیرون خواهد کشید.
اگر بخواهیم سهم تولید ایران را در اقتصاد دانش بنیان در سطح جهانی در این فرصت محدود دو یا چند برابر کنیم. راهی نداریم تا حلقهی اتصال بین سیاستها و برنامهها را پیدا کنیم که همانا «استراتژی» است. البته این همهی ماجرا نیست. اگر این حلقه وصل پیدا و احیاء شود. آنگاه سیستم «سنجش-اقدام-پیگیری (ساپ)» اصل ماجرایی است که خود حدیث مفصل دیگری است.
[newsletter_signup_form id=1]