تغییر نیازمند هزینهست و بدون درد به نتیجه نخواهد رسید
تغییر هزینه دارد و هم درد. و این دو عامل مسیر طبیعی تغییر را نشان میدهد. طبق تعریف، تغییر یعنی حرکت متمرکز، مداوم و ملایم از وضعیت موجودی که هستید به وضعیت مطلوبی که میخواهید باشید. چند وقت پیش، تقریباً حدود ۶ ماه قبل، با شرکتی همکاری خودم را آغاز کردم که قبلاً در یکی از نمایشگاههای کسبوکار با آنها آشنا شده بودیم. اگرچه محصولات نوآورانهای داشت و در بازار پیشتاز بود ولی ساختارهای مناسبی برای پیشبرد اهداف سازمانی خودش نداشت. آدمها سنتی بودند، به غیر از یک سیستم نرمافزاری برای امور مالی، نرمافزاری و البته مهمتر، فکرافزاری در حوزه مدیریت نداشت.
نرمافزاری در حوزه مدیریت ارتباط با مشتری داشت توسعه داده میشد. اما آن هم جزیرهای بود و براساس مدل یکپارچهای توسعه داده نشده بود. برای همین در جاهایی خوب چواب میداد و در جاهایی هم دردسر داشت. شرکت یک شرکت خانوادگی بود که علیرغم ۳۰ سال سابقه، برندشان هنوز ثبت نشده و بنیانگذار جانشین شایستهای برای خودش پرورش نداده بود. خیلی تند، زود و سریغ میخواست نتیجه بگیرد، در حالیکه بسیاری از فرصتهای ناب پیشرفت را از دست داده بود.
اولین جملهای که بعد از مصاحبه با افراد تراز اول این شرکت (به عنوان مدیران مجموعه) داشتم این بود که سواد سازمانی این کسبوکار پایینست. و او هم قبول کرد.
بله ما در اداره سازمانمان چندان قوی نیستیم و نیاز به تغییر داریم.
بنیانگذار مجموعه این را میگفت. اما دگرگونی نیازمند آگاهیست و آگاهی نیازمند زمان گذاشتن. و البته هر چیزی که مترتب بر زمان باشد و بر آن زمان بگذرد، هزینه دارد! اما پس از چند ماه که گذشت و فکر میکرد که تند و زود و سریع بایستی دگرگونی اتفاق بیفتد، نتوانست هزینه دگرگونی را بدهد که بماند، درد تغییر را هم تحمل نکرد. و زودتر از او، من نامهای نگاشتم که
تغییر بدون نتیجه پایان میپذیرد!
آدمها هستند که دگرگونی را به انجام میرسانند و در تغییر، آدمها به چهار دسته تقسیم میشوند:
۱. نه هزینه تغییر را میدهند و نه درد آن را تحمل میکنند تا تغییر کنند.
این گونه افراد کسانی هستند که فکر میکنند بدون اینکه هزینهای بپردازند میتوانند تغییر کنند. حال این دگرگونی میتواند در حوزه فردی، حرفهای، خانواده، سازمانی یا اجتماعی باشد. شاید این افراد اصلاً به تغییر فکر نمیکنند. زیرا نمیخواهند از ناحیه امن خودشان خارج شوند و به وضعیتی دیگر و بهتر نزدیک شوند. دردش را هم نمیخواهند تحمل کنند. به عنوان مثال، سحرخیزی یک دگرگونیست، اما درد دارد! قبل از درد کشیدن باید آگاهی تغییر را داشته باشی و البته آگاهی هزینه دارد.
۲. هزینه تغییر را میدهند اما درد آن را نمیتوانند تحمل کنند.
گونهای دیگر از افراد کسانی هستند که انواع و اقسام بستههای آموزشی را تهیه میکنند. نوشتاری، شنیداری، دیداری و چیزهایی از این قبیل. از ریز تا درشت، انواع معلمها و مربیان. اما همیشه به «از شنبه …» حواله میدهند چون درد تغییر را نمیتوانند تحمل کنند. آگاهی بالاست، اما عمل اندک و یا هیچ. از آگاهی به تغییر میتوانند صدها سمینار برای شما ارائه دهند. اما به وقت عمل که میرسند، جاخالی میدهند.
۳. هزینه تغییر را نمیدهند اما درد آن را میتوانند تحمل کنند.
دسته سوم از افراد کسانی هستند که هزینه دگرگونی را نمیدهند ولی بیشتر اهل عمل هستند و درد آن را هم تحمل میکنند. احتمالاً با آدمهایی مواجه شدید که میگویند:
به من نگو چی کار کنم، خودت چی کار کردی مگه! من خودم میدونم چی کار کنم.
اینجاست که هم ریسک تغییر خودشان رو بالا میبرند و هم زمان رسیدن به نتایج و دستآوردهای تغییر را افزایش میدهند. چرا؟ آگاه نیستند و برای آگاهی هزینه نمیکنند.
۴. هم هزینه تغییر را میدهند و هم درد آن را تحمل میکنند.
گروه چهارم از افراد کسانی هستند که واقعاً میخواهند تغییر کنند. بنابراین، هم هزینه این دگرگونی را میپردازند، چراکه تغییر هزینه دارد. و هم درد آن را تحمل میکنند، زیرا بدون درد سلامتی و دگرگونی حاصل نمیشود. مانند کسی که میخواهد از بیماری مهلک سرطان نجات پیدا کند. هم هزینه میکند و هم تحمل درد آن را خواهد داشت.