رها شوید، آزادی خود را پس بگیرید و امپراتوری خود را بسازید
زمان بخرید (کتابی که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده) به کارآفرینان میآموزد که چگونه افراد مناسب را برای کارهای مناسب استخدام کنند تا بتوانند زمان مورد نیاز برای ساختن امپراتوریشان را آزاد کنند. توصیههای عملی و داستانهای موفقیت، کسانی را که در زندگی پرمشغلهشان گیر کردهاند، از خستگی کارهای کوچک بیرون میکشد. و به حوزه بیحد و مرز تولید ناب هدایت میکنند.
دن مارتل یک کارآفرین، سرمایهگذار، مربی و بنیانگذار آکادمی ساس [SaaS] است. یک برنامه مربیگری برای بنیانگذاران بیتوبی ساس [B2B SaaS] که به بیش از ۱۰۰۰ کسبوکار مانند پروپوسیفای [Proposify]، کلیکفانلز [ClickFunnels]، و کارُت [Carrot] در مقیاس و پیشرفت کمک کرده است.
این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ راهنمای عملی برای زندگی رویایی خود با بازپسگیری زمان.
زندگی رویاییتان را تصور کنید. شاید نوشتن مجموعهای از رمانهای پرفروش تخیلی است که به یک فیلم سینمایی تبدیل میشوند. یا ایجاد نرمافزار مخرب بعدی. ناممکن به نظر میرسد؟ ما اینجا هستیم تا به شما بگوییم که اگر ذهنیت یک سازنده امپراتوری را داشته باشید، هیچ رویایی خیلی دور نیست. اما برای صعود به این قله از سطح کارآفرینی، به دو چیز نیاز دارید: زمان و انرژی.
اگر احساس میکنید هیچکدام از این موارد را ندارید، این خلاصهکتاب برای شماست. از شیوههای فریبنده و سادهای استفاده میکند که حول یک محور ساده ساخته شدهاند: استخدام افراد مناسب.
این فقط یک اقدام فداکارانه نیست که به کارمندان اجازه میدهد تا شغلی را پیدا کنند که از آن لذت ببرند. و به خاطر آن پاداش دریافت میکنند. بلکه شما را هم آزاد میکند تا وارد منطقه خلق ناب شوید.
بیایید وارد ماجرا شویم.
ممکن است غیر منطقی به نظر برسد، اما پرداخت پول به کسی برای انجام کارتان پول بیشتری خواهد داشت.
آیا می دانید تام کلنسی کیست؟ نویسنده پرکار جاسوسی و مهیج سریال جک رایان: کا-چینگ [ka-ching]!
اما این چیزی است که ممکن است ندانید: کلنسی در واقع همه آن رمانها را ننوشته است. زمانی که کتابهایش را به عنوان کتابهای پرفروش معرفی کرد، نویسندگان ارواح را استخدام کرد تا داستانهایی را بسازند که او مفهومسازی کرده بود. این امر او را آزاد گذاشت تا وقت خود را صرف کاوش در فرصتهای بزرگتر و بهتری کند که مقامش را به سطح بعدی میبرد.
به نظر میرسد کلنسی همه چیز را در مورد مفهوم دن مارتل برای خرید زمان از قبل میدانست.
اگر شما یک کارآفرین هستید، به احتمال زیاد در تمام جنبههای کسبوکارتان دستی بر آتش دارید. شما کدنویسی مهندس را بررسی میکنید، صورتحسابها را با حسابدارتان در میان میگذارید. و همه ایمیلها را مرور میکنید و به آنها پاسخ میدهید. اگرچه این اقدامات برای ادامه کارتان ضروری است، اما چیزهایی نیستند که شما – مالک – شخصاً باید انجام دهید. در واقع، با انجام همه آنها، رشدتان را متوقف میکنید.
کسبوکار ممکن است فرزندتان باشد، اما اگر میخواهید این فرزند رشد کند، باید از کمکهای قابل اعتماد استفاده کنید. فرسودگی و کار ۲۰ ساعته در روز نه تنها خلاقیت و بهرهوری شما را از بین میبرد، بلکه به زندگی خانوادگی، روابط و سلامت شما آسیب میرساند.
مارتل «خط درد» را که در آن رخ میدهد، شناسایی میکند. معمولاً زمانی اتفاق میافتد که یک کارآفرین حدود دوازده گزارش مستقیم داشته باشد و بیش از یک میلیون دلار درآمد داشته باشد. در این مرحله، بیشتر کارآفرینان یکی از سه گزینه را انتخاب میکنند: یا کسبوکار خود را میفروشند، یا با توجه به جهات مختلف آن را خراب میکنند، یا به دلیل ترس از رشد، متوقف میشوند.
مارتل گزینه چهارم را ارائه میدهد: «اصل خرید»، روشی که با آن میتوانید زمان خود را پس بگیرید.
به بیان ساده، این فرایندی است که شما را ملزم میکند زمانتان را بررسی کنید تا ببینید کجا و چگونه آن را تخصیص میدهید. این شامل شناسایی حفرههای زمانی کمارزش، انتقال این وظایف به شخصی است که آنها را بهتر از شما انجام میدهد (و حتی ممکن است از آنها لذت ببرند!)، و سپس پر کردن زمان خود با فعالیتهایی ارزشمندتر که باعث شادی شما میشوند. ما این مراحل را با جزئیات بیشتر در چند بخش بعدی بررسی خواهیم کرد.
اما کلید اساسی موفقیت در نحوه تفکر شما در مورد فرایند استخدام نهفته است. هدف اصلی از استخدام کسی انجام وظایف خاصی برای شما نیست. این به شما آزادی میدهد تا بهترین کار را انجام دهید: کارهای خلاقانه بزرگ، کارآفرینانه و ارزشمند که در واقع کسبوکارتان را رشد میدهد.
وظایف کوچک را واگذار و برای کارهای متوسط «جایگزین» پیدا کنید.
شما ممکن است روزهای خود را به عنوان یک پزشک، وکیل، معلم، کدنویس یا طراح پر کنید. اما در واقع، تنها سه دسته حرفهای وجود دارد: کارمند، کارآفرین، یا سازنده امپراتوری.
وقتی زمان خود را با پول معامله میکنید، یک کارمند هستید.
وقتی یک قدم برای تبدیل شدن به یک کارآفرین شدن برمیدارید، متوجه میشوید که تنها کار کردن بیشتر برای به دست آوردن بیشترین پول نیست. بلکه خرید زمان با استخدام دیگران برای انجام کارهایی است که در تخصص شما نیست.
سطح نهایی سازنده امپراتوری برای کسانی است که به طور کامل زمانشان را میخرند. آنها بر برنامههای خود کنترل کامل دارند و وقتشان را در حالت خلاقانه و ناب امپراتوری میگذرانند.
بیایید به یکی از سازندگان امپراتوری، اپرا وینفری نگاه کنیم. در یک روز معمولی، او از خواب بیدار میشود. از اسپرسوی خود لذت میبرد. مراقبه میکند. مطالعه میکند. ورزش میکند. وقت خود را با خریدارش میگذراند و با شریک زندگی خود ناهار میخورد. و تا ساعت ۱:۳۰ بعدازظهر او برای انجام دو ساعت کار آرام میگیرد.
دو ساعت کار؟ در روز؟
آره. و واضح است که این دو ساعت پاداش بیشتری نسبت به روزهای هشت یا ده ساعته دیگران دارد.
اکنون، ممکن است شما اپرا نباشید (کیست؟)، اما هر کسی میتواند زندگی کاری خود را به طور سیستماتیک ترتیب دهد تا روزهای خود را در منطقهای از خلاقیت به حداکثر برسانند. نکته کلیدی این است که وظایف خود را بررسی کنید. و آنها را در یکی از چهار بخش قرار دهید: تفویض اختیار، جایگزینی، سرمایهگذاری یا تولید.
بخش تفویض اختیار شامل کارهایی مانند پرداخت صورتحسابها، ارسال ایمیل، یا رزرو سفر است. کارهایی که میتوانید به راحتی شخص دیگری را برای انجام آنها استخدام کنید: معاون اداری. این شخص میتواند هدایای تعطیلات کارکنان را بخرد، سفرتان را رزرو کند یا صورتحسابها را بپردازد. مهمتر از همه، آنها باید اولین کسانی باشند که ایمیل شما را چک میکنند. و به عنوان یک حافظ بین شما و زمان و انرژی شما عمل میکنند.
وظایف در بخش جایگزینی نیز باید انجام شود – اما یافتن صاحبان جدید برای آنها کمی تلاش بیشتری میطلبد. این نوع کار شامل بازاریابی و فروش میشود که صاحبان کسبوکار اغلب سعی میکنند خودشان انجام دهند. زیرا نگران هستند که هیچ کس دیگری این کار را بهدرستی انجام ندهد. این ممکن است درست باشد، اما حتی اگر کسی کار را با ۸۰ درصد ظرفیت شما انجام دهد، ۱۰۰ درصد زمان شما حفظ خواهد شد. همچنین میتوانید قانون ۱۰-۸۰-۱۰ را در نظر بگیرید. ۱۰ درصد اول کار را انجام دهید. از شخص دیگری بخواهید ۸۰ درصد بعدی را مدیریت کند. و سپس برای نهایی کردن ۱۰ درصد آخر بازگردید. به این ترتیب، شما نقش مهمی در مفهومسازی و اجرا داشتهاید. اما مقدار زیادی انرژی و زمان را نیز به خودتان اختصاص دادهاید.
هر کارآفرین دارای نرخ خرید است؛ مبلغی که میتواند برای پرداخت به کسی برای تصدی وظایفش استفاده کند.
همه اینها عالی به نظر می رسد، اما وقت آن است که با فیل سفید در اتاق روبرو شوید: هزینه. احتمالاً توانایی مالی مشابهی با اپرا یا کلنسی ندارید، بنابراین آیا می توانید افرادی را استخدام کنید تا به شما کمک کنند تا بار کاریتان را کاهش دهید؟ آیا واقعاً منطقی است که به مردم برای انجام کارهایی که خودتان میتوانید انجام دهید، پول بدهید؟
پاسخ این است که بله!
در هر نقطه قیمتی، «نرخ خرید» وجود دارد. این مبلغی است که میتوانید از درآمدتان خارج کنید. و به شخص دیگری بپردازید تا از طریق کارهایی که با آن زمانی که بازخرید کردهاید، پاداشهای مالی بزرگتری دریافت کنید.
یک فرمول ساده برای تعیین نرخ خرید شما وجود دارد: درآمدتان تقسیم بر ۲۰۰۰ ساعت تقسیم بر چهار.
بنابراین اگر کسبوکارتان سالانه ۱۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ تومان درآمد به شما میدهد، نرخ خرید شما ۱,۲۵۰,۰۰۰ تومان در ساعت است. این به این معنی است که شما باید ۱,۲۵۰,۰۰۰ تومان در ساعت را به شخص دیگری برای انجام کارهایی که نمیخواهید انجام دهید اختصاص دهید. میتوانید یک دستیار شخصی استخدام کنید، شاید حتی پاره وقت. فرض کنید درآمدتان ۲,۵۰۰,۰۰۰,۰۰۰ تومان است. که همچنان نرخ بازخرید ۳۱۲,۵۰۰ تومان در ساعت برای شما به همراه دارد. ممکن است نتوانید فردی را به صورت تمام وقت استخدام کنید. اما میتوانید افراد با استعدادی را از سایتهای فریلنسری مانند آپورک [Upwork] بیابید. گزینههای دیگر استخدام کارآموز یا استخدام افراد بر اساس کمیسیون است.
با اختصاص ۲۵ درصد از درآمدتان به برونسپاری بخشهایی از کارتان که خلاقیت شما را میکشد، زمان زیادی را برای افزایش بهرهوریتان آزاد میکنید. این در نهایت ارزش درآمدی ۲۵ درصدی را افزایش میدهد. که میتوانید به سرمایهگذاری روی افراد ادامه دهید: یک حلقه بازخورد مثبت!
آزاد کردن زمان با تفویض اختیار و جایگزینی به شما این امکان را میدهد که خود را در دو بخش دیگر ببرید. بخش سرمایهگذاری باید پر از کارهایی باشد که میتوانید برای سرمایهگذاری روی خودتان و دیگران انجام دهید: سرگرمیهایی مانند پیادهروی یا نواختن ساز، وعدههای غذایی با خانواده و رشد حرفهای از طریق فعالیتهایی مانند ضبط و تدوین پادکست یا شرکت در کنفرانسها.
هدف نهایی این است که بیشترین وقتتان را در بخش تولید صرف کنید. جایی که شما کارهایی را انجام میدهید که به شما الهام میبخشد، شما را هدایت میکند و بیشترین موفقیت را برای شما به ارمغان میآورد. اینجاست که یک سازنده امپراتوری باید بیشتر وقتش را صرف کند.
اختصاص زمان برای استخدام و آموزش کارکنان میتواند نتایج بلندمدتی داشته باشد.
اگر سه بخش اول شما را در مورد اهمیت بازخرید زمان متقاعد کرده است، آماده شوید تا در مورد نحوه استخدام فرد مناسب بیاموزید.
اول، شما نیاز به وضوح در مورد آنچه به دنبال آن هستید دارید. ویژگیهایی را که در استخدام جدید میخواهید و مشاغل دقیقی تعریف کنید که میخواهید افرادی را برای آنها استخدام کنید. سپس به دور و بر خود نگاه کنید. از کارمندان فعلی بخواهید که توصیههایی داشته باشند. با افرادی که در شرکتهای دیگر کار میکنند و کار را عالی انجام میدهند تماس بگیرید. و یا سایتهای کاریابی را بررسی کنید.
هنگامیکه به برخی از گزینهها رسیدید، راههای خلاقانهای برای شناخت بهتر آنها پیدا کنید. مارتل از کارمندان بالقوه میخواهد که یک ویدیوی ۵ دقیقهای بارگذاری کنند که در آن توضیح دهند که چرا به این موقعیت شغلی علاقهمند هستند. درباره شرکت چه میدانند، محیط کار ایدهآل آنها چگونه باید باشد. نقاط قوتشان چیست. و اهداف ۵ ساله خود را بیان کنند. این ویدئو نه تنها به او کمک میکند تا کارمندان بالقوه را بشناسد و نگاهی اجمالی به شخصیت آنها داشته باشد. بلکه به او اجازه میدهد ببیند چه کسی میتواند دستورالعملها را دنبال کند. و چه کسی به اندازه کافی در فنآوری برای ساخت و بارگزاری ویدیو مهارت دارد. بنابراین به داوطلبان خود یک پروژه آزمایشی اختصاص دهید تا ببینید چگونه کار میکنند. و هنگامی که فرد مناسب را پیدا کردید، استخدام کنید.
هنگامیکه آنها قرارداد را امضاء کردند، نوبت به آموزش آنها میرسد. یک راه عالی برای انجام این کار، ایجاد یک کتاب بازی است. در اینجا چهار سی [C] از کتابهای بازی آمده است: دوربین فیلمبرداری [Camera]، دوره [Course]، ریتم [Cadence]، و چکلیست [Checklist].
دوربین فیلمبرداری شامل ضبط کردن کارهایی از خودتان در انجام کارهایی است که میخواهید به دیگران آموزش دهید. چه ایجاد یک سند مالی، مدیریت یک روش جدید یا اجرای یک برنامه. ضبط یک ویديو میتواند ساعتهای صرف شده برای انجام تمرینات فردی را حذف کند. همچنین میتوانید مجموعه کاملی از فیلمهای آموزشی ایجاد کنید که بر حسب نیاز قابل دسترسی باشد.
دوره به ایجاد فهرستی از وظایف کلان اشاره دارد. برای مثال، اگر کارمندی را آموزش میدهید که به عنوان یک آبدارچی کار کند، وظایف میتواند به این شرح باشد: ۱. کارت ساعت بزنید؛ ۲. ویترین را مرتب کنید؛ ۳. کلوچهها را در بشقاب بچینید؛ ۴. قهوه را دم کنید.
ریتم مستلزم ثبت فراوانی کار است. چه زمانی این اتفاق میافتد؟ هر روز؟ یک بار در هفته؟ و در نهایت، یک چکلیست جزئیات چیزهای غیرقابل مذاکرهای را که باید اتفاق بیفتد، مانند شمارش پول و قفل کردن صندوق را شرح میدهد.
یک کتاب بازی خوش ساخت میتواند به سرعت هر کارمند جدیدی را در مورد اینکه دقیقاً میخواهید کارها را چگونه انجام دهد، سریع راه میاندازد. به نوبه خود، این کتاب به آنها اجازه میدهد تا به طور یکپارچه در شغل جدیدش آماده شوند تا بتوانید ذهن خود را در تولید سطح بالاتر حفظ کنید.
کارکنان خود را راهنمایی کنید تا از صمیم قلب در موقعیتهای شغلیشان متعهد باشند.
اکنون که افراد مناسب را استخدام کردهاید و به آنها آموزش دادهاید تا وظایفشان را آنطور که میخواهید انجام دهند، باید مطمئن شوید که آنها با پتانسیل کامل خود عمل میکنند. به یاد داشته باشید، شما فقط به دنبال پر کردن یک صندلی خالی نیستید. یک کارمند بیانگیزه با حقوق پایین، ارزشی را که شما به دنبال آن هستید، ارائه نخواهد کرد.
کارمندی که مالکیت وظایف خود را به عهده میگیرد، فقط کادرها را علامت نمیزند و به خانه برود. آنها تمام تلاش خود را برای تحقق اهداف شرکت میکنند. برای تشویق این نگرش، اطمینان حاصل کنید که به کارمندان اجازه میدهید از خلاقیت و مهارتهای حل مسئلهشان استفاده کنند. شما میتوانید این کار را با تغییر الگوی رهبری واکنشی به الگوی دگرگونی انجام دهید.
در اینجا نحوه کار این است. مدل واکنشی زمانی است که به کارمندان میگویید چه کاری انجام دهند. سپس بررسی کنید که آیا آن کار را انجام دادهاند و بعد کار بعدی را به آنها محول کنید. در این سناریو، تقریباً تمام افکار در انتهای شما رخ میدهد. کارمند فقط دستورالعملها را دنبال میکند. ابتکار کمی مورد نیاز است، بنابراین رشد کمی رخ میدهد.
در عوض، تبدیل به یک رهبر دگرگونی شوید. بر خلاف مدل واکنشی دستور-بررسی-تخصیص، رهبری دگرگونی راهنمایی و مربیگری میکند. اما با آزادی عمل برای حل خلاقانه مشکلات از سوی کارمند. با این مدل، شما یک نتیجه را ارائه میدهید. آن را با یک سنجه اندازهگیری میکنید. و سپس کارمند را به سطح بعدی هدایت میکنید. یعنی این که چگونه میتواند کار کند.
فرض کنید میخواهید همه کارمندان یک گواهینامه خاص را تکمیل کنند. یک مدل واکنشی به این معنی است که به دستیار خود بگویید: «مطمئن شوید که همه در این کد گواهینامه دارند.» سپس دستیار شما کل تیم را برای آموزش ثبتنام میکند. این باعث میشود ساعتها در کلاسی خستهکننده بگذرانند که هزینههای زیادی برای شرکت در پی دارد. شما باید بررسی کنید که آنها آموزش دیدهاند و سپس کار بعدی را به آنها محول کنید.
اگر بهعنوان یک رهبر دگرگونی به این موضوع نزدیک میشوید، ممکن است بگویید، «من میخواهم که ما با کد سازگار شویم.» این یک راه بازتر برای رهبری است. این باعث میشود دستیار شما یک رویکرد خلاقانه پیدا کند. آنها ممکن است متوجه شوند که فقط یک کارمند به گواهینامه نیاز دارد. بنابراین میتواند گواهینامه دریافت کنند. و سپس از آموزش خود برای ایجاد مجموعهای از دستورالعملها استفاده کنند تا دیگران از آنها پیروی کنند.
با هر دو مدل، به نتیجه دلخواه میرسید: مطابقت کد. اما مورد دوم نه تنها باعث صرفهجویی در زمان و هزینه شرکت میشود، بلکه به کارکنان راهی برای رشد در نقش خود میدهد.
زمان جدیدتان را عاقلانه برنامهریزی کنید تا بیشتر آن صرف کارهای ارزشمند شود.
اکنون که وظایفی را محول کردهاید و افرادی را برای مدیریت کارهایی استخدام کردهاید که نمیخواهید انجام دهید، بیایید مطمئن شویم از زمانی که ذخیره کردهاید عاقلانه استفاده میکنید.
با یک برنامه فشرده و محترمانه یک «هفته عالی» برای خودتان ایجاد کنید. موارد مشابه را در کنار هم قرار دهید. به عنوان مثال، همه مصاحبههای پادکست خود را پشت سر هم در صبح دوشنبه قرار دهید. تا از اتلاف زمان برای تنظیم از یک کار یا محیط به محیط دیگر جلوگیری کنید. همه چیز را در نظر بگیرید. حتی استراحتهای ناهار و قرار ملاقاتهای شبانه، و مطمئن شوید که به برنامه خود پایبند هستید.
شما آن زمان را فقط برای اتلاف آن ذخیره نکردید! شما آن زمان را دوباره پس گرفتهاید تا بتوانید کسبوکار خود را به سطح بعدی ارتقاء بدهید. اگر کارآفرین هستید، همیشه پر از ایدههای خوب هستید. اکنون شما زمان دارید تا آنها را به سرانجام برسانید.
بزرگ فکر کن! و عمیق فکر کنید آیا میخواهید در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز شماره ۱ باشید؟ آیا میخواهید یک ویلا در جنوب فرانسه داشته باشید؟ شاید محصولی را تصور کنید که برای هر خانوادهای در جهان ضروری باشد. چیزی به نام خیلی جاهطلبانه وجود ندارد. ایدههای خود را طوری طراحی کنید، بنویسید یا برنامهریزی کنید که گویی محدودیتی وجود ندارد. مارتل این را دیدگاه ۱۰برابری [10X] مینامد.
اکنون آن چشمانداز ۱۰برابریتان را در نظر بگیرید و ضربالاجلهایی را برای انجام آن مشخص کنید. از آینده تا الان به عقب کار کنید. نقاط ارزیابی را قرار دهید که برای رسیدن به آنجا باید کارهای خاصی انجام دهید.
درست همانطور که هفته عالی خود را برنامهریزی کردید، سال عالی خود را از قبل طرحریزی کنید. با چیزهای بزرگ شروع کنید، چیزهای غیرقابل مذاکره مانند تولد، فارغالتحصیلی، سفرهای سالگرد و اهداف تجاری فراگیر. اینها سنگهای بزرگ شما هستند، سنگهایی که باید در سطلتان جای دهید. اکنون به سنگریزههای خود نگاه کنید، که کارهای کوچکتر و نه چندان حیاتی هستند. به عنوان مثال، شاید بخواهید از برخی از مکانهای اداری دیگر خود در سراسر کشور بازدید کنید. آن سنگریزهها را به یک سنگ تبدیل کنید: شکافی در یک سفر ۲ هفتهای که شما را به همه مکانهایتان میبرد. اکنون بقیه سنگریزههای خود را بگذارید. نرمافزار بهروزرسانی، ملاقات با مدیران کلیدی. و خواهید دید که بیشتر سال شما از قبل سازماندهی شده است.
این سطح از سازماندهی به شما اجازه میدهد تا زمانی که بتوانید به عنوان خلاقترین، شادترین و سازندهترین عمل کنید، قطعات بدون زمان روشن و باز را به شما ارائه میدهد. بازخرید زمان به شما این امکان را میدهد که از پلهها بالا بروید. و جای خود را در میان امپراتوریسازان جهان بگیرید.
خلاصه نهایی
به عنوان یک کارآفرین، میتوانید کنترل زندگی خود را بازپس بگیرید. با استخدام افراد مناسب و آموزش صحیح به آنها، میتوانید بخشهای بزرگی از شرکت خود را به آنها واگذار کنید. و زمان و انرژی را برای ارتقاء به سطح بعدی موفقیت آزاد کنید.
شما میتوانید این کتاب را از سایت آمازون تهیه کنید.
[newsletter_signup_form id=1]