تعداد کلمات: ۳۲۳۶ واژه | زمان مطالعه: ۱۹ دقیقه | موضوع: استراتژی کلان ایران
تاریخ سیاسی
استراتژی بزرگ ایران (۲۰۲۵) شما را به درون ذهنیت رهبران تهران میبرد. و آشکار میکند که چگونه دههها مقاومت حسابشده، خاورمیانه را تغییر شکل دادهست. این کتاب با تکیه بر تاریخ، ژئوپلیتیک و بینشهای پشت صحنه، نشان میدهد که چگونه ترکیب جنگ نیابتی و اتحادهای منطقهای ایران به یک طرح مؤثر برای قدرت تبدیل شدهست. این داستان چگونگی عزم یک ملت برای غلبه بر رقبایش و بازتعریف توازن قدرت در یکی از بیثباتترین مناطق جهانست.
ولی نصر، محقق و متخصص برجسته ایرانی-آمریکایی در سیاست خاورمیانه، متخصص در ایران و جنبشهای اسلامیست. او استاد دانشکده مطالعات پیشرفته جهانی دانشگاه جان هاپکینزست. و بهعنوان مشاور ارشد در وزارت امور خارجه ایالات متحده خدمت کردهست. او همچنین نویسنده چندین کتاب تأثیرگذار درباره منطقهست که بینش عمیق تاریخی را با تحلیل سیاسی فعلی درهم میآمیزد.
خواندن این کتاب چه فایدهای برای من دارد؟ بفهمید چهچیزی واقعاً نیروهای سیاسی در تهران را انگیزه میدهد
اگر جنگ غزه را دنبال کرده باشید، ممکنست با اصطلاح «محور مقاومت» برخورد کرده باشید. این شبکه از شبهنظامیان متحد، که از لبنان تا یمن امتداد دارد، محصول دههها تلاش نخبگان سیاسی ایران است. آنچه آنها را متحد میکند، هدف مشترکشانست: بیرون راندن همیشگی ایالات متحده و متحدانش از منطقه.
حتی هنری کیسینجر، سیاستمدار افسانهای، معتقد بود که انگیزههای ایران ریشه در ایدئولوژی مذهبی دارد. این باور سال ۲۰۱۵ تغییر کرد، زمانی که او با یک فرستاده ایرانی ملاقات کرد که توضیح داد یک استراتژی بزرگتر در حال اجراست. در بخشهای پیشرو، به چگونگی شکلگیری این استراتژی و ریشه آن در یک میل اساسی – و گاهی خودویرانگر – برای استقلال و امنیت خواهیم پرداخت.
منحصربهفرد و تنها
برای درک نیروهای محرک ایران مدرن، باید بفهمیم که ایران چگونه خودش را میبیند. در این راستا، دو ویژگی وجود دارد که حس ایران از خودش را تعریف میکند: هم منحصربهفردست و هم تنها.
این کشور منحصربهفردست زیرا تنها دولت شیعه ایرانی در منطقهایست که تحت سلطه قدرتهای سنی عرب و ترک قرار دارد. این امر همچنین به این دلیل مرتبطست که ایران در جهان احساس تنهایی میکند. اما حس عظمت و آسیبپذیری آن به سلسله صفویه برمیگردد که از حدود ۱۵۰۱ تا ۱۷۲۲ میلادی دوام آورد. در این دوره، یک هویت شیعه ایرانی متمایز پدیدار شد که برای متمایزسازی ایران از امپراتوری سنی عثمانی در غرب و امپراتوری مغول در شرق طراحی شده بود. پادشاهان صفوی شیعه را بهعنوان دین رسمی کشور اعمال کردند. و برای مدتی به قدرت امپراتوری دست یافتند. اما سقوط بعدی آنها در قرن هجدهم، دوران طولانی بیثباتی و دخالت خارجی را آغاز کرد.
در قرنهای نوزدهم و بیستم، ایران با دو تهدید تجربی متفاوت، از شرق به غرب، روبرو بود: توسعهطلبی روسیه از یک سو و جاهطلبیهای بریتانیا از سوی دیگر. ایران تا حدودی به این دلیل دوام آورد که این دو نیرو نمیتوانستند بر سر چگونگی تقسیم آن به توافق برسند. و این به تهران اجازه میداد تا آنها را علیه یکدیگر به کار گیرد.
در این مدت، ایران درسهای سختی آموخت. اگر قرار بود زنده بماند و حاکمیتش را حفظ کند، نیاز به ایجاد یک دولت قویتر داشت. بنابراین، سال ۱۹۰۶ انقلاب مشروطه به رهبری ائتلافی غیرمنتظره از بازرگانان، روشنفکران و روحانیون رخ داد. آنها اولین قانون اساسی منطقه را با هدف محدودسازی سلطنت، ایجاد حکومت قانون و حفظ استقلال ایجاد کردند. اما قانون اساسی به تنهایی کافی نیست. یک دولت قوی همچنین به مرزهای امن و ابزارهایی برای اعمال قانون و نظم و پیشبرد توسعه نیاز دارد.
امید پس از هرجومرج ناشی از جنگ جهانی اول پدیدار شد. سال ۱۹۲۱، رضاخان، افسر نظامی، قدرت را به دست گرفت، نیروهای خارجی را اخراج و شورشهای داخلی را سرکوب کرد. او که توسط روحانیون برای بازگرداندن سلطنت ترغیب شده بود، رضاشاه پهلوی شد. سلطنت او حس تمامیت ارضی، اقتدار متمرکز و نوسازی را احیا کرد – اما همچنین به سمت استبداد متمایل شد.
سلطنت رضاشاه با شروع جنگ جهانی دوم کوتاه شد که بار دیگر ایران را به میدان نبرد قدرتهای جهانی تبدیل کرد. این جنگ اقتصاد و حاکمیت ایران را ویران کرد. زیرا بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی به ایران حمله و رضاشاه را تبعید کردند. پسرش، محمدرضا شاه، را به قدرت رساندند.
در طول جنگ سرد بعدی، زمانی که رقابت بین بریتانیا و روسیه بالا گرفت، شاه به سمت بریتانیا متمایل شد. درحالیکه نفوذ شوروی کاملاً از بین نرفته بود، این اقدام تا حدودی ثبات و امنیت را فراهم کرد. اما همانطورکه در بخش بعدی خواهیم دید، هیچ یک از طرفین پاسخی برای مشکلات ایران نداشتند. نه کمونیسم شرق و نه لیبرالیسم غرب مناسب رهبری ایران نبودند. به نظر میرسید که آنها در تلاش برای یافتن تعادل مناسب امنیت، قدرت، حفظ فرهنگ و توسعه تنها بودند.
جاده انقلاب
درحالیکه ایران پس از جنگ جهانی دوم در کنار بریتانیا قرار گرفت، بریتانیا از طریق یک قرارداد نفتی یکطرفه که پایدار نبود، از این کشور سوءاستفاده کرد. سال ۱۹۵۱، محمد مصدق، نخستوزیر وقت، تلاش کرد تا قرارداد نفتی ایران را دوباره مذاکره کند. وقتی مذاکرات شکست خورد، او با جسارت صنعت نفت را ملی کرد. این اقدام چشمگیر، بریتانیا و ایالات متحده را از هم دور کرد. و درعین حال ناخواسته نفوذ کمونیستها را در داخل کشور افزایش داد.
نتیجه این شد که سال ۱۹۵۳، مصدق در کودتایی که عمدتاً توسط بازیگران نظامی ایران هدایت میشد اما با تشویق قدرتهای خارجی انجام شد، برکنار شد. شاه از این فرصت برای تثبیت حکومتش و همسویی نزدیک با واشنگتن استفاده و راه را برای انقلاب سفید ۱۹۶۳ هموار کرد. که اصلاحات گستردهای را شامل میشد، از جمله توزیع مجدد زمین، حق رأی زنان و صنعتی شدن سریع، اما همچنین سرکوب، فساد و حذف مخالفان سیاسیاش.
خلاصه اینکه، در حالی که ثروت نفت باعث توسعه سریع شد، زندگی سنتی مختل شد. آزادیهای سیاسی به شدت محدود شد و روابط نزدیک با آمریکا به نارضایتی دامن زد. اعتراضات افزایش یافت. انقلابی درحال شکلگیری بود.
این انقلاب از طریق اتحادی غیرمنتظره بین کریم سنجابی، ملیگرای سکولار، و آیتالله روحالله خمینی، روحانی تبعیدی، آغاز شد. این دو سال ۱۹۷۸ در پاریس برای برنامهریزی آینده ایران ملاقات کردند. پیشنویس چشمانداز سنجابی خواستار یک دولت دموکراتیک و اسلامی بود، اما خمینی یک کلمه دیگر اضافه کرد: «استقلال». این کلمه اضافه شده به سومین و پایدارترین ستون انقلاب تبدیل شد. برای خمینی، یک دولت اسلامی سپر نهایی مقابل سلطه خارجی بود که ریشه در تجربه اولیه او از مشاهده مقاومت شیعیان مقابل حکومت بریتانیا در عراق داشت. تا دهه ۱۹۷۰، همه جناحهای مخالف شاه – مارکسیستهای چپ، دموکراتهای لیبرال یا مذهبیهای معتقد – در این باور مشترک بودند که کودتای ۱۹۵۳ حاکمیت ایران را ربودهست. خمینی پس از به قدرت رسیدن، هدفش را اخراج کامل نفوذ ایالات متحده و قطع روابط با اسرائیل قرار داد و سیاستهای شاه را معکوس کرد.
او ژانویه ۱۹۷۹، زمانی که شاه سرانجام مجبور به فرار از کشور شد، فرصتش را به دست آورد. یک ماه بعد، خمینی بهعنوان یک قهرمان به ایران بازگشت و به سرعت برای تغییر شکل ایران به یک جمهوری اسلامی اقدام کرد. یک همهپرسی، سلطنت را لغو کرد و قوانین جدید، رهبران مذهبی را به طور کامل در رأس امور قرار داد. سیستم جدید، زبان دموکراسی را با واقعیت کنترل روحانیون در هم آمیخت.
شایعهای مبنی بر اینکه آمریکا قصد دارد شاه را دوباره به قدرت بازگرداند، دانشجویان چپگرا را به حمله به سفارت آمریکا سوق داد و بحران گروگانگیری ۴۴۴ روزه را رقم زد. خمینی ارزش این وضعیت را تشخیص داد و از آن برای تحکیم قدرت خودش استفاده کرد. این بحران به حاشیه راندن جناحهای رقیب و تثبیت جایگاه ایالات متحده بهعنوان دشمن وجودی ایران کمک کرد. همچنین الهامبخش فعالان اسلامگرا در سراسر جهان شد که تهران را الگویی برای سرنگونی رژیمهای طرفدار غرب میدانستند. این نمایش به انقلاب ایران طنین جهانی بخشید، حتی اگر رهبری آن همچنان بر حاکمیت ایران متمرکز بود.
رهبری جدید ایران، به رهبری چهرههایی مانند علی خامنهای و علی اکبر هاشمی رفسنجانی، سیاست خارجیای داشت که میتوان آن را در شعار «نه شرقی، نه غربی» خلاصه کرد. هدف، استقلال از هر دو ابرقدرت جنگ سرد بود. آنها در برابر تبدیل انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ به یک آرمان جهانی مقاومت کردند. گذشته از همه اینها، سال ۱۹۸۰، توجه آنها خیلی زود به همسایه متجاوزش، عراق، معطوف شد.
از دفاع مقدس تا دفاع مقدس
یک نفر انقلاب ایران و هرجومرج پیرامون بحران گروگانگیری را فرصتی مقاومتناپذیر میدید. صدام حسین، رهبر عراق، سال ۱۹۸۰ تصمیم به حمله به ایران گرفت. زیرا فکر میکرد زمان مناسبی برای تصرف سریع و آسانست. او اشتباه میکرد. جنگ ایران و عراق هشت سال طاقتفرسا به طول انجامید. و شاید بیش از هر رویداد دیگری، پایه و اساس استراتژی بزرگ ایران مدرن را شکل داد.
طی این جنگ، سیاستی که بهعنوان دفاع مقدس شناخته میشود، ایجاد شد. دفاع مقدس، اقدامات و سیاستهای نظامی را بهعنوان بخشی از یک استراتژی امنیتی و دفاعی وجودی مطرح میکند. در برخی موارد، مانند زمانی که عراق سال ۱۹۸۰ حمله کرد، نیاز به دفاع به معنای واقعی کلمه وجود داشت. اما در موارد دیگر، مانند زمانی که ایران سعی کرد ورق را برگرداند و به بخشهایی از عراق حمله کند، دفاع مقدس به حفظ حرمهای مقدس در عراق یا سرنگونی حسین بهعنوان عملی برای حفظ خودش تبدیل شد. در هر دو مورد، دفاع مقدس ملت را بسیج کرد و چنان شور و شوقی را برانگیخت که حتی کودکان و سالمندان به جنگ پیوستند. درحالیکه صنایع، دانشگاهها و زیرساختها را در راستای تلاشهای جنگی قرار داد.
پس از جنگ ایران و عراق، این سیاست به استراتژی مشابهی تغییر یافت که بهعنوان دفاع رو به جلو شناخته میشد. پس از انقلاب ۱۹۷۹، ایران اکنون جمهوری اسلامی بود. بخشی از اصول اساسی آن حمایت از آرمانهای اسلامگرایان در منطقه بود. اما این حسن نیت از سوی خمینی نبود، بلکه همچنان موضوع استراتژی و بقا – دفاع – بود.
حمایت ایران در لبنان بیشترین موفقیت را داشت. فعالیتهای شیعیان در آنجا، که توسط شبکههای پس از انقلاب ایران تقویت شده بود، به ویژه پس از حمله اسرائیل در سال ۱۹۸۲ به حزبالله تبدیل شد. این امر به تهران جایگاه قدرتمندی در جهان عرب و راهی برای مقابله مستقیم با اسرائیل و ایالات متحده داد. در طرز فکر دفاع رو به جلو: تا زمانی که آمریکا و متحدانش در منطقه بودند، تهدیدی برای ایران بودند. هرچه ایالات متحده نزدیکتر میشد، احتمال بیشتری وجود داشت که سعی کند تغییر رژیم دیگری را هماهنگ کند.
اما حمایت از آرمانهای اسلامگرایان اغلب با عوارض جانبی منزویکننده و بیفایده همراه بود. اقدامات ایران، همسایگانی مانند عربستان سعودی را از خود بیگانه کرد. و در نتیجه آنها را به سمت یک اتحاد منطقهای مورد حمایت آمریکا علیه خودش سوق داد. حتی در طول جنگ ایران و عراق، پادشاهیهای خلیج فارس از گسترش انقلاب ایران به فراتر از مرزهای خودشان وحشت داشتند. بنابراین به تأمین مالی تلاشهای جنگی صدام کمک کردند.
با این حال، تهران به جای عقبنشینی، دو برابر شد و دامنه امنیتی و شبکههای شبهنظامی خودش را در اعماق جهان عرب گسترش داد. با این حال، همان سرکشی که خمینی آن را محافظ ایران میدانست، آن را منزوی نیز کرد. تصرف سفارتها، حمله به نیروهای غربی، ترورها در خارج از کشور – همه اینها تصویری از ایران به عنوان یک کشور یاغی ایجاد کرد و یک ائتلاف جهانی را برای مهار آن گرد هم آورد. جمهوری اسلامی با تلاش برای تأمین امنیت خودش از طریق رویارویی و ستیزهجویی، اغلب همان تهدیدات امنیتی را که از آن میترسید، تشدید میکرد. این پارادوکس – مقاومت هم بهعنوان سپر و هم بهعنوان آهنربای خطر – استراتژی کلان ایران را برای دهههای آینده شکل داد.
غلبه بر دشمن
سال ۱۹۸۸ وقتی جنگ ایران و عراق پایان یافت، هیچکدام از طرفین پیروز نشدند، اما نکتهی مهم درباره استراتژی دفاعی ایران همینست: بقا خود موفقیت است. سیاستی که جنگ طولانی و بیرحمانه ایران و عراق شکل داد، سیاست [ایران] را پس از مرگ خمینی سال ۱۹۸۹ شکل داد. جانشین او، علی خامنهای، رهبر معظم انقلاب، به آرمان یک دولت اسلامی جدا از جهان متعهد ماند.
اما جنگ، ایران را نیز فرسوده و نیازمند بازسازی کرد. بنابراین، برای شانزده سال بعدی، دو رئیس جمهور عملگرا و اصلاحطلب در توسعه کشور و بازسازی زیرساختها پیشرفت کردند. آنها شرکتهای خصوصی را تشویق کردند و با احتیاط تجارت با اروپا و آسیا را از سر گرفتند، درحالیکه از تاکتیکهای آشکارا انقلابی در خارج از کشور کاستند. تلاشهای ریاست جمهوری در جهت دیپلماسی جهانی در توافق هستهای سال ۲۰۱۵ که به طور موقت تحریمها را کاهش داد، به اوج خود رسید. اما خروج ایالات متحده سال ۲۰۱۸ عملاً این روزنه را بست و خشم ضد آمریکایی ایران را دوباره شعلهور کرد.
با این حال، در طول این سالها مشخص شدهست که اگرچه ممکنست تغییراتی در لحن ریاست جمهوری ایجاد شود. اما هرگز تغییری در مسیر اساسی جمهوری اسلامی رخ ندادهست.
دفاع رو به جلو همچنان استراتژی کلان ایران باقی ماندهست و این امر پس از بهار عربی سال ۲۰۱۰ به وضوح آشکار بود. درحالیکه در سراسر خاورمیانه آشوبهایی در جریان بود، تمرکز ایران بر سوریه، متحد دیرینه و حلقه اصلی ارتباط با حزبالله، بود. هنگامیکه اعتراضات سال ۲۰۱۱ علیه بشار اسد، رئیس جمهور سوریه آغاز شد، ایران تهدیدی مستقیم برای استراتژی خودش مبنی بر دور نگه داشتن خطرات از مرزهایش دید. ایران نیروها، جنگجویان حزبالله و شبهنظامیان شیعه را مستقر و جنگ را بهعنوان دفاع از اماکن مقدس و امنیت ملی مطرح کرد.
سال ۲۰۱۴ تهدید دیگری در قالب دولت اسلامی عراق و شام ظهور کرد که بیشتر با نام داعش شناخته میشود. با توجه به وحشیگری ضد شیعه و خطر واقعی تصرف عراق توسط آنها، مبارزه با داعش از چنان حمایت داخلی برخوردار بود که ایران حتی به طور غیرمستقیم در تلاشهای نظامی خود با ایالات متحده هماهنگ میکرد.
دخالت ایران در سوریه همچنین منجر به همکاری راهبردی با دشمن قدیمیاش، روسیه، شد. ایران در ادامه به ارائه پشتیبانی پهپادی و موشکی برای جنگ مسکو در اوکراین پرداخت. اما تهران همچنین از پروژههای تجاری مشترک و یک کریدور مقاوم در برابر تحریم از دریای سیاه تا دریای عرب بهرهمند شد.
در همین حال، شبکه شبهنظامیان ایران همچنان در حال رشد بود. در یمن، ایران حوثیها را مسلح و آموزش داد که تا سال ۲۰۲۰ صنعا را کنترل و شهرهای عربستان سعودی و امارات را تهدید میکردند. تا اواسط دهه، نفوذ ایران به بغداد، بیروت، دمشق و صنعا گسترش یافت و با زرادخانه موشکی رو به رشد برای بازدارندگی و توانمندسازی نیابتی تقویت شد. حملات موشکی به پایگاههای ایالات متحده در عراق و اسرائیل، توانایی آنها را نشان داد.
اخیراً، شبکه نیابتی ایران، جبهههایی را از لبنان تا غزه تحت یک مأموریت ضد اسرائیلی متحد کردهست که عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل را متوقف کرده و جایگاه ایران را در میان فلسطینیها ارتقا دادهست. با توجه به کمبود نیروی جوان در داخل، تهران به سربازان جوان در خارج از کشور نیاز دارد. و دهها هزار نفر را از عراق، یمن، غزه و افغانستان در گروههایی مانند تیپ فاطمیون و نیروهای بسیج مردمی جذب کردهست.
استراتژی کلان ایران اساساً یک شبکه امنیتی شیعه فراملی ایجاد کردهست که به ایران اجازه میدهد بدون گسترش بیش از حد جمعیت خودش، قدرتش را اعمال کند. برای تهران، هدف بقا و گسترش تدریجیست، نه پیروزی کامل. هنری کیسینجر زمانی گفته بود که «چریک اگر نبازد، برنده میشود.»
بهای یک استراتژی تزلزلناپذیر
استراتژی دفاع رو به جلوی ایران در طول چند دهه گذشته گامهایی در جهت افزایش نفوذ این کشور در منطقه برداشتهست. با این حال، این امر همیشه هزینههایی را به همراه داشتهست.
درحالیکه تندروها ممکنست باور داشته باشند که انزوا برای همیشه بخشی از هویت ایران و تهاجم نظامی برای بقا ضروریست، این امر ایرانیان را به آینده امیدوار نکردهست.
دهه ۱۹۹۰، ایرانیان به روسای جمهوری رأی دادند که طرفدار رویکردهای عملگرایانه و اصلاحطلبانهای بودند که نویدبخش جامعهای آزادتر و مدنیتر بود. وقتی یک رئیس جمهور تندرو سال ۲۰۰۹ پیروز شد، این باور که در انتخابات تقلب شدهست، اعتراضات جنبش سبز را شعلهور کرد که منجر به سرکوب خشونتآمیز توسط دولت شد.
از آن زمان تاکنون مخالفتهای بیشتری وجود داشتهست، از جمله اعتراضات سال ۲۰۲۲ پس از مرگ مهسا امینی، زن ۲۲ سالهای که بر اثر جراحات وارده توسط پلیس امنیت اخلاقی جان باخت. پلیس امنیت اخلاقی او را به دلیل رعایت نامناسب حجاب دستگیر کرده بود. اما خشمی که مردم احساس میکردند، به سالهایی که شاهد کاهش تولید ناخالص داخلی، کاهش درآمد سرانه، کوچک شدن طبقه متوسط و تورمی بودند که هزینههای غذا و مراقبتهای بهداشتی را به شدت افزایش میداد، نیز مربوط میشد.
خامنهای استدلال میکند که این فداکاریها برای مقاومت مقابل تجاوز آمریکا ضروریست، درحالیکه تندروها جنگ اسرائیل در غزه را به عنوان توجیه بیشتر ذکر میکنند. با این حال، با دشوار شدن فزاینده زندگی روزمره، ایرانیان بیشتری این سؤال را مطرح میکنند که آیا «مقاومت» بیپایان ارزش این هزینه را دارد یا خیر.
جنبش ۲۰۲۲ شکافهای عمیقی را آشکار کرد: اصلاحطلبان، میانهروها و کهنهسربازان عملگرای حکومت آشکارا شروع به زیر سؤال بردن پایداری مقاومت تسلیمناپذیر کردند. با این حال، خامنهای بر شدت اعتراضات افزود. او اعتراضات را نه بهعنوان رد دیدگاه خودش، بلکه بهعنوان شاهدی بیشتر بر دخالت غرب میدید. با این حال، شکاف فزاینده بین دولت و جامعه او را مجبور کرد تا به مسعود پزشکیان اصلاحطلب اجازه ورود به رقابتهای ریاست جمهوری ۲۰۲۴ را بدهد.
پزشکیان در مبارزات انتخاباتی خودش بر احیای اقتصادی از طریق دیپلماسی با ایالات متحده تأکید داشت. از سال ۲۰۰۹، میزان مشارکت در انتخابات به پایینترین حدش رسیدهست، اما پیروزی ناچیز پزشکیان نشان از گشایشی عملگرایانه دارد. با این حال، در روز تحلیف، اسرائیل اسماعیل هنیه، رهبر حماس، را در تهران ترور و چرخهای از حملات بین ایران، اسرائیل و حزبالله را آغاز کرد که هرگونه صحبتی درباره تعامل با ایالات متحده را تحت الشعاع قرار داد.
جان لوئیس گادیس، مورخ، گفتهست که کشورها معمولاً وقتی صحبت از سیاست ملی میشود، یکی از دو نوع استراتژی را در پیش میگیرند. شما میتوانید جوجه تیغی باشید که بیوقفه به یک ایده بزرگ پناه میبرد. یا میتوانید روباه باشید که ایدههای زیادی دارد و میتواند بسته به شرایط تغییر جهت و خودش را وفق دهد.
تاکنون، خامنهای جوجه تیغی بودهست – که به یک ایده بزرگ مقاومت بهعنوان سنگ بنای استراتژی امنیتی ایران چسبیدهست.
نشانههای کوتاهی از سازگاری روباهوار دیده شدهست، مانند تنشزدایی ایران با عربستان سعودی در سال ۲۰۲۳. سؤال مهم اما اینکه آیا خامنهای به صدای مردم ایران گوش میدهد و خودش را وفق میدهد. یا اینکه تعهد پایدار او به یک استراتژی منسوخ، ملت را برای رویارویی با چالشهای آینده بیش از حد انعطافپذیر خواهد کرد.
خلاصه نهایی
در این کتاب متوجه شدهاید که ایران مدتهاست خودش را کشوری منحصربهفرد و تنها میداند – یک ملت شیعه ایرانی که با همسایگان عربش متفاوتست و نه با شرق و نه با غرب همسو نیست. درحالیکه ایران اولین کشوری در منطقه بود که قانون اساسی ایجاد کرد، دخالتهای جهانی منجر به کودتایی در سال ۱۹۵۳ شد که باعث ایجاد نارضایتی عمیق در میان رهبران کشور شد و تمایلات آن را برای استقلال واقعی افزایش داد. انقلاب ۱۹۷۹ که منجر به جمهوری اسلامی شد، با احساسات ضد آمریکایی و همچنین جنگ ایران و عراق که منجر به ایجاد سیاست مقاومت و دفاع رو به جلو برای تضمین بقای آن شد، تعریف میشد.
تلاشهای آن برای گسترش نفوذ منطقهای به طور ضمنی با هدف آن برای حذف ایالات متحده و متحدانش از منطقه گره خوردهست. برای این منظور، به نیروهای نیابتی و جنگهای شبهنظامی متکی بودهست. درحالیکه این کشور به شدت گسترش یافته و دستاوردهای راهبردی به همراه داشتهست، تحریمهای فلجکننده را نیز دامن زده، نارضایتی داخلی را عمیقتر کرده و رقبای منطقهای را علیه ایران متحد کردهست. امروز، جمهوری اسلامی با یک انتخاب حیاتی روبروست: یا به دیدگاه منحصربهفردش پایبند بماند یا برای حفظ قدرت و مشروعیت خودش، با واقعیتهای درحال تغییر سازگار شود.
این کتاب را می توانید از انتشارات مکتب تغییر تهیه کنید