1. خانه
  2. مقالات
  3. رشد
  4. قدرت پل زدن

قدرت پل زدن

پل زدن

قدرت پل زدن

5/5 - (2 امتیاز)

چگونه جهانی بسازیم که همه به آن تعلق داریم

قدرت پل زدن (۲۰۲۴) «پل زدن» را به‌عنوان رویکردی برای غلبه بر شکاف اجتماعی ارائه می‌کند. با تکیه بر تحقیقاتی که نشان‌دهنده تمایل شدید عمومی برای کاهش تفرقه‌ست، راهبردهای عملی برای ایجاد ارتباط در همه زمینه‌های زندگی، از اجتماعات و محل کار گرفته تا روابط دوستانه و خانوادگی ارائه می‌دهد.

 

جان الف. پاول – که نام خودش را با حروف کوچک می‌نویسد و معتقدست که ما «جزئی از جهان هستیم، نه بر فراز آن، همانطورکه سرمایه‌ها نشان می‌دهند» – یک محقق حقوق مدنی و متخصص در زمینه نژاد، نژادپرستی ساختاری و مردم‌سالاری‌ست. او در حال حاضر به‌عنوان مدیر موسسه اثرینگ اند بیلانگینگ در دانشگاه کالیفرنیا برکلی فعالیت می‌کند.

این کتاب چه‌چیزی برای من دارد؟ ایجاد ارتباطات در دنیایی از هم جدا

دیگر. شکستن. متعلق بودن. پل زدن. این چهار مفهوم کلیدی نگرش شما به جامعه را تغییر خواهد داد. و رویکردتان را برای ساختن جامعه آگاه خواهد کرد.

 

ما اغلب فکر می‌کنیم که بزرگترین مشکلات اجتماعی ما مسائل جداگانه‌ای هستند. اما آنها در واقع ارتباطات عمیقی با هم دارند. وقتی افراد با گروه‌ها به‌عنوان افراد کم ارزش یا کمتر انسانی رفتار می‌کنند، درگیر دیگران می‌شوند. این دیگر شدن منجر به شکست می‌شود، جایی‌که ما به طور فعال داستان‌های کامل و انسانیت کسانی را نادیده می گیریم که به‌عنوان متفاوت برچسب‌گذاری کرده‌ایم. یا بیش از حد ساده می‌کنیم. راه حل با تعلق شروع می‌شود: دادن صدای واقعی و جایگاه به همه در جامعه.

 

اما نکته اینجاست: گاهی اوقات تعلق داشتن به یک گروه باعث می‌شود دیگران را از حضور خودمان دور کنیم. به همین دلیل‌ست که پل زدن بسیار مهم‌ست. وقتی تصمیم می‌گیریم پل بزنیم، فعالانه به آن شکاف‌ها می‌رسیم. و با افرادی که آنها را «دیگر» نامیده‌ایم ارتباط برقرار می‌کنیم.

 

در این خلاصه‌کتاب، درباره نحوه کار این مفاهیم با هم بیشتر خواهید آموخت. و ابزارهای عملی برای ایجاد ارتباطات واقعی و ایجاد تغییرات مثبت به دست خواهید آورد.

با درک دیگران شروع کنید

چه‌چیزی باعث ایجاد شکاف اجتماعی می‌شود؟ بیایید با نگاه کردن به دیگری شروع کنیم، مفهومی که الگوهای پنهان پشت تعصب را آشکار می‌کند. محقق ادوارد سعید برای اولین بار این را در هنگام مطالعه چگونگی توصیف نویسندگان غربی فرهنگ‌های شرقی – مملو از مردمان «عجیب» که به اندازه اروپایی‌ها متمدن نبودند، بیان کرد. سیمون دوبووار چیزی شبیه به روابط جنسیتی را کشف کرد. و نشان داد که چگونه مردان در طول تاریخ با زنان به‌عنوان موجوداتی اساساً متفاوت رفتار می‌کردند که ظاهراً نمی‌توانستند به خوبی مردان فکر یا رهبری کنند.

 

نژادپرستی در ویرانگرترین حالت خودش به ما دیگران را نشان می‌دهد. هر روز باعث آسیب واقعی به افراد واقعی می‌شود. اما نژادپرستی تنها نیست. اسلام‌هراسی، توانایی‌گرایی، و بسیاری دیگر از اشکال تعصب، همگی از طریق‌های مشابهی کار می‌کنند. در هر مورد، یک گروه اعلام می‌کند که «شما مثل ما نیستید» و از این تفاوت فرضی برای توجیه رفتار با دیگران به‌عنوان کم‌ارزش‌تر استفاده می‌کند.

 

وقتی عمیق‌تر می‌شویم، چیز شگفت‌انگیزی پدیدار می‌شود: چیزهای دیگر به سادگی در طبیعت انسان گنجانده نمی‌شوند. بله، ما به طور طبیعی تمایل داریم از افرادی که شبیه به ما به نظر می‌رسند، طرفداری کنیم. اما داستان‌هایی که می‌گوییم درباره اینکه چه کسی متعلق‌ست و چه کسی نیست کاملاً ساخته شده‌ست. نگاه کنید که چگونه مردم گاهی اوقات داستان‌هایی را باور می‌کنند که در واقع برخلاف منافع خودشان عمل می‌کند. رای‌دهندگان طبقه کارگر ممکن‌ست از سیاست‌هایی حمایت کنند که عمدتاً به نفع ثروتمندان‌ست یا زنان ممکن‌ست از سنت‌های جنسیتی دفاع کنند. این به ما نشان می‌دهد که این خطوط تقسیم ثابت نیستند. ما می‌توانیم آنها را دوباره ترسیم کنیم.

 

فشار برای تعلق باعث می‌شود که چیزهای دیگری به وجود بیاید، که ممکن‌ست در ابتدا غیر منطقی به نظر برسد: یک نوجوان همکلاسی خودتان را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد تا با جمعیت محبوب سازگار شود. جامعه‌ای در حال مبارزه، مهاجران را به خاطر مشکلاتشان سرزنش می‌کند تا احساس اتحاد بیشتری کنند. گروه‌های مذهبی ممکن‌ست دیگران را کنار بگذارند تا حس هویت‌شان را تقویت کنند. اما این نوع تعلق از طریق طرد، وحدت کاذبی ایجاد می‌کند که در نهایت ارتباط واقعی را ناممکن می‌کند.

 

موارد دیگر فقط مربوط به تعصب فردی نیست. جنبش زندگی سیاهان مهم‌ست[Black Lives Matter] به‌خوبی نحوه عملکردش را در هر سطحی از جامعه نشان می‌دهد. تمام سیستم‌ها زندگی سیاه‌پوستان را کم‌ارزش تلقی کرده‌اند – از جمله ادارات پلیس، دادگاه‌ها و سایر نهادها. و با انجام این کار، رفتار متفاوت با سیاه‌پوستان را عادی و قابل قبول جلوه داده‌اند.

 

در نهایت، سوگیری فردی به سیستم‌های ناعادلانه وارد می‌شود و آن سیستم‌ها سپس تعصب را تقویت و توجیه می‌کنند.

ما آنچه را باور داریم می‌بینیم

فکر می‌کنید دنیا را دقیقاً همانطورکه هست می‌بینید؟ دوباره فکر کن! باورهای ما بیش از آنچه که تصور می‌کنیم، آنچه را که می‌بینیم شکل می‌دهند. طرفداران ورزشی را ببینید. ما قسم می‌خوریم که داور وقتی روی تیم ما خطا می‌کند، مغرضانه‌ست. اما وقتی حریف را جریمه می‌کنند، سر تکان می‌دهیم.

 

هرچند این فقط مربوط به ورزش نیست. خیلی عمیق‌تر می‌شود. جنیفر ابرهارت، محقق دانشگاه استنفورد، چیز جالبی را کشف کرد: افرادی که قبل از دیدن یک تصویر تار، تصاویری از صورت سیاه‌پوستان را می‌دیدند، سریع‌تر از افرادی که ابتدا چهره‌های سفید یا بدون چهره را دیدند، می‌توانستند آن تاری را به‌عنوان یک تفنگ تشخیص دهند. مغز ما به معنای واقعی کلمه آماده‌ست تا تهدید را در جایی که انتظار داریم آن را پیدا کنیم، درک کند. ما این بازی را در زندگی واقعی زمانی می‌بینیم که محافظان امنیتی خریداران سیاه‌پوست را در فروشگاه‌ها دنبال می‌کنند. یا زمانی که مردم برای اجتناب از مردان جوان سیاه‌پوست از خیابان عبور می‌کنند. دانشمندان به این سوگیری تایید می‌گویند – ما آنچه را که قبلاً باور داریم می‌بینیم.

 

با این حال، موضوع اینجاست: چه درباره تیم‌های فوتبال صحبت کنیم و چه درباره مسابقه، چیزی به نام «طبیعی» دیگری وجود ندارد. ما این تقسیم‌بندی‌ها را ایجاد می‌کنیم و آنها را از طریق فرایندی به نام شکستن حفظ می‌کنیم.

 

دو محقق به نام‌های سوزان فیسک و امی کودی، نحوه دسته‌بندی افراد را در دسته‌بندی مطالعه کردند. و کارشان به ما کمک می‌کند تا بفهمیم شکستن دقیقاً چگونه اتفاق می‌افتد. آنها دریافتند که ما گروه‌ها را بر اساس دو خط اصلی قضاوت می‌کنیم: فکر می‌کنیم چقدر شایسته  و چقدر گرم هستند. گروه‌هایی که در هر دو مقیاس نمرات بالایی کسب نمی‌کنند، از مشارکت کامل در جامعه کنار زده می‌شوند یا «گسسته» می‌شوند.

 

شکستن فقط درباره احساسات منفی نیست. این درباره بیرون راندن فعالانه افراد از طریق شیوه‌های خاص‌ست. در نظر بگیرید که چگونه آمریکایی‌های آسیایی اغلب به‌عنوان شایسته اما سرد برچسب می‌خورند، که منجر به «سقف بامبو» می‌شود. جایی که به آنها نقش‌های فنی داده می‌شود اما از رهبری دور نگه داشته می‌شوند. در همین حال، افراد دارای معلولیت ممکن‌ست به عنوان افرادی خونگرم، اما نه شایسته در نظر گرفته شوند. که منجر به درمان حمایتی و محرومیت از کار معنادار می‌شود.

 

سپس این کلیشه‌ها در سیستم‌ها ساخته می‌شوند. یک شرکت ممکن است الزامات «فرهنگ متناسب» را ایجاد کند که اتفاقاً گروه‌های خاصی را حذف می‌کند. مدارس ممکن‌ست با استفاده از معیارهایی که به طور سیستماتیک دانش‌آموزان اقلیت را کنار می‌گذارند. برنامه‌های تیزهوشان راه‌اندازی کنند. سیاست‌های مسکن ممکن‌ست از زبان ظاهراً خنثی درباره «شخصیت محله» برای دور نگه داشتن گروه‌های خاص استفاده کند. هر یک از اینها در حال شکستن‌ست: گرفتن آن قضاوت‌های گرم و شایستگی و تبدیل آنها به موانع واقعی که افراد را از هم دور می‌کند.

نرم شکستن و سخت شکستن

بیایید دو روش شکستن برای جدا نگه داشتن گروه‌ها را بررسی کنیم: از طریق طرد به ظاهر دوستانه و از طریق طرد آشکار.

 

شکستن نرم ممکن‌ست در سطح مهربان به نظر برسد. به پدر و مادر سالخورده‌ای فکر کنید که دوستش دارند و از او مراقبت می کنند. اما هرگز به او اعتماد ندارند که خودشان تصمیم بگیرند. خانواده ممکن‌ست بگویند: «مادر نباید نگران امور مالی باشد،» یا «پدر به راحتی گیج می‌شود، بهترست ما به مسائل رسیدگی کنیم.» در طول تاریخ به گذشته نگاه کنید که چگونه زنان اغلب به عنوان “فرشتگان خانه” مورد ستایش قرار می‌گرفتند در حالی که از حق رای دادن یا نظارت بر پول خودشان محروم بودند. عشق و مراقبت واقعی بود، اما برابری؟ نه اصلاً.

 

شکل دیگری از شکستن نرم زمانی اتفاق می‌افتد که افراد شامل شوند. اما تنها در صورتی که از قوانین گروه غالب پیروی کنند. سیاست «نپرس، نگو» ارتش را به خاطر دارید؟ سربازان همجنس‌گرا و لزبین می‌توانند به کشورشان خدمت کنند. اما به شرطی که هویت‌شان را کاملاً پنهان نگه دارند. این گنجاندن با رشته‌های متصل‌ست.

 

شکستن سخت خودش را آشکارتر و بی‌رحمانه نشان می‌دهد. این درباره طرد کامل‌ست – بدون رابطه، بدون مراقبت، فقط ترس و نفرت. به موانع فیزیکی گذشته و حال آمریکا فکر کنید: مدارس، استخرها، و محله‌های جداشده تحت قوانین جیم کرو. یا زبانی را که سیاستمداران برای توصیف مهاجران به‌عنوان «سیل» یا «تهاجم» به کار می‌برند در نظر بگیرید که ما را تهدید می‌کند. ما این زشتی را در شارلوتزویل دیدیم، زمانی که گروه‌های برتری‌طلب سفیدپوست در خیابان‌ها راهپیمایی کردند و شعار می‌دادند «جایگزین» گروه‌های نژادی دیگر هستند.

 

هر دو نوع شکستن، چه ظریف یا آشکار، از تعلق واقعی افراد جلوگیری می‌کند. حتی زمانی که شکستن نرم تقریباً مانند خوشامدگویی و فراگیری احساس می‌شود، باز هم افراد را در «محل مناسب»ش نگه می‌دارد. و این دقیقاً همان چیزی‌ست که شکستن برای انجام آن طراحی شده‌ست: حفظ مرزهای بین «ما» و «آنها»، چه از طریق یک لبخند یا یک ضربه زدن.

آرزوی تعلق داشتن بدون دیگری را داشته باشید

بسیاری از چیزهایی که در جامعه ما به معنای تعلق‌ست، در واقع فقط گروه‌هایی‌ست که با بیرون راندن دیگران در کنار هم جمع شده‌اند. اما تعلق واقعی معنای متفاوتی دارد: داشتن قدرت کمک به شکل دادن به دنیایی که در آن زندگی می‌کنید. و نه فقط برای خودتان یا گروه‌تان، بلکه برای همه.

 

به نحوه رفتار ما با مهاجران در اکثر کشورها بیاندیشید. ما درباره «شمول» آنها صحبت می‌کنیم، که معمولاً به این معنی‌ست که اگر از همه قوانین ما پیروی کنند، به زبان ما کاملاً صحبت کنند و اساساً مانند ما شوند، مجاز به ورود هستند. اما این تعلق واقعی نیست. تعلق واقعی به این معنی‌ست که مهاجران باید به ایجاد قوانین و ساختارهای جدید کمک کنند که برای همه کارآمد باشد، نه فقط با قوانین قدیمی سازگار شوند.

 

این نوع تغییر برخی افراد را عصبی می‌کند. به آنچه در خلال تبعیض‌زدایی مدارس در ایالات متحده رخ داد نگاه کنید. جدایی‌طلبان فقط نگران اشتراک بچه‌های سیاه و سفید در کلاس درس نبودند. آنها می‌ترسیدند که تبعیض نژادی منجر به ازدواج‌های بین نژادی بیشتر شود و اساساً جامعه را تغییر دهد. و حدس بزنید چی؟ درباره قسمت تغییر حق داشتند. دقیقاً همین اتفاق افتاد و به ایجاد جامعه‌ای بهتر کمک کرد.

 

اینجاست که کارآفرینان پل زدن وارد می‌شوند. اینها افرادی هستند که به دیگران کمک می‌کنند ببینند که تغییر به معنای هرج‌ومرج نیست. آنها راه‌هایی برای صحبت درباره تحول پیدا می‌کنند که ترس گروه‌های قدرتمند را آرام می‌کند. و در عین حال روشن‌ست: ما به جهانی نیاز داریم که در آن واقعاً همه به آن تعلق داشته باشند، نه فقط برخی افراد.

 

ساختن این نوع تعلق به معنای پذیرش سه ایده بزرگ‌ست. اول، همه می‌توانند به ایجاد آنچه تعلق به نظر می‌رسد کمک کنند، نه فقط گروه‌های قدرتمند فعلی. ثانیاً، هیچ گروهی در بالای جدول قرار نخواهد گرفت و هیچ گروهی در انتهای آن قرار نخواهد گرفت. و در نهایت، ما باید صادق باشیم که وارد کردن همه به گفت‌وگو همه چیز را به طرز چشمگیری تغییر خواهد داد. این یک اشکال در سیستم نیست – این کل موضوع‌ست.

 

تعلق واقعی به این نیست که در دنیای دیگران قرار بگیریم. بلکه درباره اینکه همه ما در ایجاد یک دنیای جدید با هم سهیم باشیم.

آوردن تعلق ایجاد می‌کند

اکنون بیایید پل زدن را بررسی کنیم – و اینکه چگونه با تعلق داشتن برای ایجاد ارتباطات واقعی کار می‌کند.

 

به تعلق به‌عنوان مقصد و پل زدن به‌عنوان نحوه رسیدن به آنجا بیاندیشید. پل زدن با چیزی ساده اما قدرتمند شروع می‌شود: به‌اشتراک‌گذاری داستان‌هایمان به‌گونه‌ای که فضایی برای داستان‌های دیگران نیز باقی بگذارد. وقتی در حالت شکست گیر کرده ایم، دیگران را فقط یک داستان می‌بینیم. معمولاً داستانی که داستان ما را تهدید می‌کند. اما وقتی پل می‌زنیم، می‌توانیم در مبارزات خودمان شریک شویم و در عین حال اذعان کنیم که دیگران نیز با چالش‌هایی روبرو هستند.

 

یک والدین سیاه‌پوست را در نظر بگیرید که برای مدارس بهتر می‌جنگد. یک داستان شکسته ممکن‌ست فقط بر بی‌عدالتی نژادی تمرکز کند. یک داستان پل‌زدنی می‌تواند تشخیص دهد که چگونه خانواده‌های سفیدپوست فقیر با مدارسی که بودجه کافی ندارند، دست‌وپنجه نرم می‌کنند. در حالی که هنوز درباره موانع منحصربه‌فردی که دانش‌آموزان سیاه‌پوست با آن روبرو هستند، روشن‌ست. این امکان را برای همکاری با یکدیگر به جای مقابله با یکدیگر باز می‌کند.

 

برخی از مردم می‌پرسند که آیا گروه‌های به حاشیه رانده شده باید کار پل زدن را انجام دهند؟ آیا گروه‌های قدرتمند نباید اولین حرکت را انجام دهند؟ اما نکته اینجاست: گروه‌های به حاشیه رانده شده در واقع به دو دلیل کلیدی از پل زدن سود می‌برند. اولاً، تجربه شکستن می‌تواند ما را بیشتر در معرض شکستن دیگران قرار دهد. و پل زدن به متوقف کردن این چرخه کمک می‌کند. دوم، وقتی گروه‌های به حاشیه رانده شده بر شکستن تمرکز می‌کنند، اغلب در نهایت از هم جدا می‌شوند. ببینید چه تعداد از جنبش‌های فعال از هم پاشیده‌اند. زیرا زیرگروه‌های مختلف نتوانستند بر اختلافات خود پل بزنند.

 

درک پیچیدگی برای پل زدن بسیار مهم‌ست. همانطورکه محقق حقوقی کیمبرل کرنشاو با مفهوم متقاطع بودن خودش نشان داد، همه ما دارای هویت‌های چندگانه هستیم. یک کهنه سرباز ممکن‌ست از طریق تجربه مشترک نظامی، زمینه مشترکی با اعضای سرویس مستقیم پیدا کند. یک زن سفیدپوست طبقه کارگر ممکن‌ست با زنان رنگین‌پوست طبقه متوسط از طریق تجربیات مشترک تبعیض در محل کار ارتباط برقرار کند. و در عین حال چالش‌های متفاوت آنها را نیز تصدیق کند.

 

این به معنای فراتر رفتن از تقسیم‌بندی‌های ساده مانند «محافظه‌کار» در مقابل «لیبرال»ست. ممکن‌ست به یک شکارچی روستایی برچسب محافظه‌کار داده شود اما عمیقاً به حفاظت از محیط‌زیست اهمیت می‌دهد. یک لیبرال شهری ممکن‌ست از مالکیت اسلحه برای دفاع از خود حمایت کند. وقتی این برچسب‌های ساده‌شده را رها می‌کنیم، اتصالات غیرمنتظره‌ای پیدا می‌کنیم.

انواع مختلف پل

آیا برای پل ساز شدن الهام گرفته‌اید؟ پس بیایید از طریق برخی از رویکردهای مختلف برای ایجاد پل بین افراد و گروه‌ها، با قابل مدیریت‌ترین ارتباطات شروع کنیم.

 

پل‌های کوتاه ما را با افرادی مرتبط می‌کند که بخشی از جهان ما را به اشتراک می‌گذارند. اما بر سر ارزش‌های مختلف تقسیم شده‌اند. در حالی که زمینه‌های مشترک موجود ممکن‌ست ساختن این موارد را آسان‌تر به نظر برساند، تاریخچه مشترک اغلب کار را پیچیده‌تر می‌کند. پس با تمرکز بر آنچه هنوز به اشتراک می‌گذارید، شروع کنید. برای قهوه ملاقات کنید، روی پروژه‌های عملی با هم کار کنید و با کنجکاوی واقعی گوش دهید.

 

پل‌های طولانی گسترده‌ترین شکاف‌ها را در بر می‌گیرند و ما را با افرادی مرتبط می‌کنند که به نظر می‌رسد دیدگاه‌هایشان ارزش‌های اصلی ما را تهدید می‌کند. این اغلب زمانی بهترین کار را انجام می‌دهد که رهبران ابتدا راه را نشان دهند. زمانی که مارتین لوتر کینگ جونیور با رهبران مذهبی سفیدپوست مخالف او درگیر شد، فرصت‌هایی را برای جوامع آنها ایجاد کرد تا از آنها پیروی کنند. برای ساختن پل‌های طولانی، با به چالش کشیدن مفروضات خودتان درباره افرادی که بیشتر از شما متفاوت هستند، شروع کنید. نقاط ملاقات طبیعی را بیابید و به جای برنده شدن در بحث، بر درک مطلب تمرکز کنید.

 

پل‌سازی معاملاتی توجه خود را به نتایج خاصی معطوف می‌کند، مانند زمانی که فعالان حقوق مدنی با صاحبان مشاغل برای پایان دادن به جداسازی کار می‌کردند. در حالی‌که ممکن‌ست صاحبان نظرشان تغییر نکرده باشد، پاسخ آنها همچنان به ایجاد تغییر کمک کرد.

 

پل دگرگونی امکانات کاملاً جدیدی را تصور می‌کند. جنبش حقوق معلولان فقط به دنبال دسترسی بهتر به ساختمان‌ها نبود. بلکه نحوه تفکر جامعه درباره معلولیت را تغییر داد و فضاهایی را ایجاد کرد که برای همه کارآمد باشد.

 

پل زدن معنوی ما را با کل انسانیت دیگران مرتبط می‌کند در حالی که انسانیت ما را گسترش می‌دهد. به والدینی بیاندیشید که از پذیرش فرزند معلول‌ش فراتر می‌روند و به متحد انجمن معلولان تبدیل می شوند و رابطه و درک آنها از عشق را متحول می‌کند.

 

کلید اینکه از جایی که هستید شروع کنید. با ارتباطاتی که می‌توانید امروز ایجاد کنید، شروع کنید. سپس با افزایش اعتمادبه‌نفس و مهارت، به تدریج دسترسی خودتان را گسترش دهید.

خلاصه نهایی

در این خلاصه‌کتاب آموختید که جامعه از طریق دیگری شدن و شکستن تقسیم می‌شود. جایی که گروه‌ها به‌عنوان کم ارزش‌تر دیده می‌شوند و از طریق روش‌های ظریف و آشکار از هم جدا می‌شوند.

 

تعلق واقعی به این معنی‌ست که همه می‌توانند به ایجاد جهان کمک کنند، نه فقط در ساختارهای موجود. پل زدن به ما کمک می‌کند تا با اشتراک‌گذاری داستان‌ها و ایجاد ارتباطات، از افراد نزدیکمان شروع کنیم تا به شکاف‌های بزرگ‌تر برسیم.

 

این کتاب را می‌توانید از انتشارات مکتب تغییر تهیه کنید

 

بنر دوره برنامه رشد فردی

امتیاز به این مطلب

5/5 - (2 امتیاز)

مطالب بیشتر

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
پل زدن
دگرگونی‌ت رو تقویم کن!تقویم ‍۱۴۰۴
+