1. خانه
  2. مقالات
  3. رشد
  4. مدرسه زندگی

مدرسه زندگی

مدرسه زندگی

مدرسه زندگی

5/5 - (5 امتیاز)

یک درس عاطفی

مدرسه زندگی (۲۰۱۹) مجموعه‌ای از دروس فلسفی، در عین حال کاربردی، درباره هوش هیجانی، تهیه‌شده از مؤسسه‌ای با همین نام در زندگی واقعی را ارائه می‌دهد. با ارائه بینش‌هایی در رابطه با روابط، کار و زندگی، خردمندی به ما ارائه می‌شود که باید کمی بهتر خودمان و دیگران را درک کنیم.

 

آلن دو بوتون فیلسوف و نویسنده‌ای‌ست که آثار او سعی در راهنمایی مردم از طریق آزمایش‌ها و گرفتاری‌های زندگی در عصر جدید دارد. در ۲۰۰۸، او و گروهی از نویسندگان و اندیشمندان مدرسه زندگی را تأسیس كردند، مؤسسه‌ای كه كتاب‌ها، برنامه‌ها و سایر خدمات را با مشاوره درباره مسائل زندگی ارائه می‌دهد. دی بوتون چندین عنوان پرفروش از جمله مقاله‌های عاشقانه، اضطراب وضعیت و معماری خوشبختی را به رشته تحریر درآورده‌ست.

این کتاب چه‌چیزی برای من دارد؟ در مسیر رسیدن به بلوغ عاطفی قدم بگذارید.

در این شکی نیست: آموزش و پرورش کانون اصلی جوامع مدرن‌ست. کودکان حداقل ۱۰ سال از زندگی خودشان را در مدرسه می‌گذرانند. آنها مغزشان را با اطلاعاتی درباره تشکیلات ابری، صفحات تکتونیکی و صرف افعال بی‌قاعده به زبان انگلیسی پر می‌کنند.

 

اما چیز دیگری به وضوح در سیستم آموزشی مدرن وجود ندارد: هوش هیجانی. دانش‌آموخته‌ی دبیرستان یا دانشگاه اخیراً چقدر درباره برقراری ارتباط با دیگران، کنار آمدن با عصبانیت یا روابط مؤثر چیزی می‌داند؟ احتمالاً زیاد نیست. مدرسه زندگی

 

دلیل آن که ما اغلب به لحظات چالش‌برانگیز زندگی و تجربیات دردناک اعتماد می‌کنیم تا صلاحیت عاطفی را به ما یاد دهند. اما لازم نیست اینگونه باشد. بگذارید این خلاصه‌کتاب به عنوان چند درس برای آموزش عاطفی شما عمل کند.

 

لطفاً توجه داشته باشید که بخش ۷ شامل برخی مشاهدات صریح درباره رابطه جنسی‌ست.

الگوهای عاطفی کنونی ما از تجربیات کودکی ناشی می‌شود.

ما هر روزمان را در ذهن می‌گذرانیم. با وجود این، متأسفانه نادان هستیم. چند بار احساس تحریک‌پذیری، گناه و عصبانیت کرده‌ایم بدون اینکه بتوانیم علت اصلی آن را مشخص کنیم؟ ما روابط اجباری را به اجبار از بین می‌بریم، اما نمی‌توانیم دلیل آن را توضیح دهیم. و بسیاری از ما حرفه‌ای را انتخاب می‌کنیم بدون اینکه بدانیم واقعاً برای آن کار مناسب هستیم.

 

ذهن ما دائماً چیزها را فراموش می‌کند، وسواس می‌ورزد و در این صورت ما را فریب می‌دهد. وقتی اتفاق می‌افتد، احساس می‌کنیم به طور جداگانه نسبت به هر موقعیتی واکنش نشان می‌دهیم. اما در واقع، واکنش ما نسبت به زمان حال به شدت تحت تأثیر گذشته‌ست – خصوصاً از کودکی ما. مدرسه زندگی

 

یکی از معروف‌ترین معاینات روانشناختی آزمون رورشاخ [Rorschach] نام دارد. این آزمون معروف‌ست که از ما می‌خواهد یک جوهر مرکب را بررسی کنیم و اولین چیزی را که می‌بینیم توصیف کنیم.

 

تصاویر رورشاخ در واقع هیچ‌چیز خاصی را به تصویر نمی‌کشد. در عوض، آنچه در آنها می‌بینیم ارتباط زیادی با احساسات و تجربیات کودکی دارد. زنی که در یک محیط مهربان و بخشنده پرورش یافته‌ست ممکن‌ست جوهر مرکب خاصی را به عنوان حیوانی با گوش‌های شل و ول ببیند. اما مردی که توسط والد سلطه‌گر بزرگ شده‌ست، ممکن‌ست همان تصویر را ببیند که یک شخصیت غول‌پیکر و قدرتمندست که آماده حمله‌ست. مدرسه زندگی

دوران کودکی

دوران کودکی ما بر احساسات کنونی تأثیر گریزناپذیری دارد. حتی اگر در یک محیط مراقبت‌شده بزرگ شده باشیم، آسیب‌پذیری شدید ما در دوران کودکی ما را در معرض آسیب‌های روانی قرار می‌دهد که در بزرگسالی با ما باقی می‌ماند.

 

این تعجب‌آور نیست، با توجه به مدت زمانی که انسان در کودکی می‌گذراند. یک کره‌خر ۳۰ دقیقه پس از تولد بدون کمک می‌ایستد، اما یک انسان به طور متوسط ​​تا سن ۱۸ سالگی به مدت ۲۵,۰۰۰ ساعت به والدین‌ش وابسته‌ست. زمان زیادی طول می‌کشد تا ما بتوانیم از خیابان عبور کنیم، کت و لباس‌مان را بپوشیم یا نام خودمان را بنویسیم.

 

در دوران کودکی نه تنها از نظر جسمی محدود هستیم بلکه از نظر عاطفی نیز رشد کافی نداریم. ما به‌ندرت ریشه غم یا عصبانیت‌مان را درک می‌کنیم – چه رسد به احساسات دیگران. بنابراین، اگر فریاد والدینمان را در آشپزخانه می‌شنویم، تصور می‌کنیم آنها یکدیگر را تحقیر می‌کنند. ما نمی‌فهمیم که مشاجره می‌تواند بخشی از یک رابطه‌ی سالم باشد.

 

به همین ترتیب، عمیقاً تحت تأثیر نگرش والدین هستیم که بزرگ می‌شوند. یک شیوه‌ی نادیده گرفتن فرزند ممکن‌ست به اجتناب عاطفی منجر شود. یک پدر و مادر دائماً مشغول ممکن‌ست رفتار جلب توجه را القاء کند.

 

در بزرگسالی، این موارد به عنوان یک نقطه شروع جزئی به نظر می‌رسند. اما از این تجربیات ابتدایی پیامدهای عمده ناشی می‌شود.

بلوغ احساسی ایجاب می‌کند تجربیات گذشته‌مان را تجزیه‌وتحلیل کنیم.

عدم تعادل عاطفی که در بزرگسالی تجربه می‌کنیم نشانه های متمایز کودکی‌ست. اما سخت‌ست که بتوان منشأ این عدم تعادل را تشخیص داد. مدرسه زندگی

 

از آنجا که منشأ احساسات فعلی ما نامشخص و نامرئی‌ست، ما همیشه دلسوزی و شایستگی دلخواه دیگران را دریافت نمی‌کنیم. ممکن‌ست یک دوست ما را بی‌مهره یا ضعیف قضاوت کند. اما آنچه آنها نمی‌فهمند اینكه ما ممكن‌ست در پاسخ به رفتارهای قلدرآمیزی كه والدین رشد می‌كنند، این خصوصیات را پیدا كرده باشیم.

 

ما انزجار داریم که بپذیریم، یا حتی به یاد بیاوریم، چه عواملی باعث زخم‌های عاطفی ما شده‌ست. تصدیق اینکه چگونه تجربیات دوران کودکی بر رفتارهای بزرگسالان ما تأثیرگذار بوده‌ست، می‌تواند تحقیرآمیز باشد. ما ترجیح می‌دهیم گذشته را با نوستالژی شاد ببینیم تا اینکه آن را به چالش بکشیم. اما برای درک نقایص خودمان، دقیقاً همان کاری که باید انجام دهیم.

 

هیچ‌کس از هر لحاظ کودکی از نظر احساسی سالم را تجربه نکرده‌ست. اما مفیدست که درک کنید وضعیت شما به ویژه از لحاظ سالم یا ناسالم چه بوده‌ست. مدرسه زندگی

سؤالات اساسی از خودتان

برای شروع، این سؤالات را از خودتان بپرسید: آیا من مراقب دیگری داشتم که دائماً نیازهای خودش را برای من فدا کند؟ آیا والدین من به طور کلی از قضاوت منفی درباره من منصرف شده‌اند؟ آیا آنها تقاضا کردند که من همیشه یک پسر یا دختر خوب باشم – یا گاهی اوقات آزاد بودم که بد باشم؟

 

بعد، وقت آن‌ست که ارزیابی کنیم که واقعاً توسط گذشته‌تان به چه میزان زخمی شده‌اید. یکی از راه‌های انجام این کار بررسی محل قرارگیری شما در چهار نشانگر اصلی سلامت عاطفی‌ست.

عشق

اول عشق به خودست. این احساس ما را نسبت به خودمان ارزیابی می‌کند. این امر هم‌چنین به ارزشمندی خودتان مرتبط‌ست، مانند اینکه چقدر احساس می‌کنیم مستحق برخورد ضعیف هستیم، یا اینکه همه چیز تقصیر ماست.

صراحت

دوم صراحت‌ست – توانایی پذیرش اینکه ما بدون نیاز به دفاع از عادی بودن خودمان نقص داریم. مدرسه زندگی

ارتباطات

سوم ارتباطات‌ست. ارتباطات به ما این امکان را می‌دهد که احساسات‌مان را به جای درونی کردن درد، شلاق زدن یا درمان خاموش دیگران به زبان بیاوریم.

اعتماد

و در نهایت، اعتمادست. چقدر حاضرید ریسک کنید؟ آیا دنیا را مکانی ترسناک می‌دانید – یا احساس امنیت نسبتاً خوبی دارید؟

 

با ارزیابی این نشانگرهای کلیدی، شما زخم‌تان را درک می‌کنید – و در نتیجه، نوع درمان مورد نیاز برای آنها را می‌گیرید.

درمان و مراقبه می‌تواند به ما کمک کند تا با احساسات‌مان کنار بیاییم.

در طول اعصار، انسان‌ها ابزارهای بی‌شماری را ابداع کرده‌اند تا بتوانند بر نقایص‌شان غلبه کنند. ما از سطل‌هایی برای نگهداری آب استفاده می‌کنیم که با دست ما تخلیه می‌شود. ما برای مواد غذایی که دندان‌های ما نمی‌تواند برش دهد از چاقو استفاده می‌کنیم.

 

و برای التیام آسیب‌های ذهنی خودتان؟ برای کمک به ما در درک خودتان، یادگیری نحوه‌ اعتماد به دیگران و برقراری ارتباط بهتر؟ خُب، برای آن، انسان روان درمانی را ابداع کرد. مدرسه زندگی

روان‌درمانی

روان‌درمانی به ما امکان می‌دهد انگیزه‌ها، خواسته‌ها و تخیلات عجیب‌وغریب‌تان را بدون هیچ گونه ترس از قضاوت آشکار کنیم. اگرچه اغلب به ما توصیه می‌شود که به دنبال گوشِ دوستِ خودمان برویم، اما هنجارهای اجتماعی حکم می‌کند که نباید آنها را با بیش از حد جنون خودمان آزار دهیم. اما در درمان، این واقعاً تشویق می‌شود!

 

اگرچه این تنها ماده معطر درد عاطفی ما نیست، اما درمان می‌تواند زندگی ما را به سمت بهتر تغییر دهد.

 

حتی اگر روند درمانی تا حد ممکن موفقیت‌آمیز باشد، درمانی برای ناراحتی نیست. هیچ‌چیز واقعاً نیست.

 

آنچه که درمانی فراهم می‌کند، از جمله، درجه‌ای از آزادی‌ست. به عنوان مثال، ممکن‌ست احساس کنیم که باید همیشه بدبین یا بیش از حد سرحال باشیم. درمان به ما کمک می‌کند تا ببینیم که این درست نیست – که می‌توان امیدوار بود، ترسید یا حرفه دیگری را امتحان کرد. این به ما نشان می‌دهد آنچه که زمانی فکر می‌کردیم یک نقص شخصیتی‌ست در واقع فقط جعبه‌ای‌ست که مدت‌ها پیش خودمان را مجبور به ورود به آن می‌کردیم قبل از اینکه دنیا را بفهمیم. مدرسه زندگی

 

درمان در درجه اول به ما کمک می‌کند تا درباره گذشته و نسبت به گذشته‌مان بیاموزیم. اما، وقتی نوبت به زمان حال می‌رسد، ابزار ارزشمند دیگری نیز وجود دارد که می‌توانیم از آن استفاده کنیم: مراقبه‌ی فیلسوفانه.

 

به طور گسترده، مراقبه تلاشی برای تخلیه ذهن و تمرکز بر لحظه حال‌ست. مراقبه‌ی فیلسوفانه متفاوت‌ست. به جای اینکه از ما بخواهد افکارمان را کنار بگذاریم، به ما می‌آموزد که آنها را گره بزنیم و آنها را درک کنیم.

پزسش‌های سه‌گانه اساسی

برای این منظور، باید در سه سؤال بزرگ مراقبه کنیم. اول: از چه‌چیزهایی ممکن‌ست در حال حاضر مضطرب یا نگران باشیم؟ دوم: از چه‌چیزهایی ممکن‌ست اکنون ناراحت باشیم – یعنی غمگین، پشیمان یا حسادت؟ و سوم: در حال حاضر به چه‌چیزهایی جاه‌طلبی داریم و از چه‌چیزهایی هیجان‌زده هستیم؟ مدرسه زندگی

 

این سؤالات به ما کمک می‌کند تا افکارمان را درک کنیم که اغلب گنگ و گیج‌کننده هستند. ما به طور معمول نمی‌دانیم که چقدر از چیزی نگران، ناراحت یا هیجان‌زده‌ایم. بنابراین، یک مراقبه‌ی فیلسوفانه فرصتی‌ست که ما می‌توانیم به آن افکار، فضا و شناختی را بدهیم که شایسته آنهاست.

ما باید نسبت به دیگران بخشنده و مهربان باشیم.

جامعه موفقیت برندگان را جشن می‌گیرد – و بالاخره، چه‌کسی‌ست که یک داستان موفقیت خوب را دوست نداشته باشد؟ اما وقتی نوبت به بازندگان می‌رسد، اکثر مردم کاملاً مطمئن نیستند که چه باید بگویند. مدرسه زندگی

 

هنگامی که شکست می‌خوریم، اغلب با تشویق خوب مواجه می‌شویم. به ما گفته می‌شود که خودمان را با بوت استراپس بالا بکشیم، مقاوم باشیم، یا به عقب برگردیم و دوباره شروع کنیم. اما فقط چند بار وجود دارد که می‌توانیم «دوباره امتحان کنیم». به عنوان مثال، پس از سال‌ها مبارزات ناموفق، ممکن‌ست مجبور شویم بپذیریم که فعالیت سیاسی ما راه به جایی نمی‌برد.

 

شایسته‌سالاری‌های مدرن ادعا می‌کنند که ما تنها مسئول موفقیت‌ها یا شکست‌های‌مان هستیم. ظاهراً شانس و شرایط هیچ نقشی ندارد. متأسفانه، این احساس باریک‌بینی باعث ایجاد استرس و اضطراب زیادی شده‌ست. وقت آن‌ست که نگاه خیرخواهانه و سخاوتمندانه‌تری را در پیش بگیریم. مدرسه زندگی

 

وقتی رمان‌هایی درباره شخصیت‌های تراژیک مانند هملت، آنتیگون یا آنا کارنینا می‌خوانیم، احساس همدردی طبیعی با شخصیت‌های اصلی می‌کنیم. داستان‌های آنها همه درباره اتفاقات وحشتناکی‌ست که برای افراد خوب اساساً اتفاق می‌افتد. آنها ثابت می‌کنند که شکست به راحتی برای هرکسی اتفاق می‌افتد. اما ما غالباً در زندگی روزمره‌مان با همان سخاوت این شخصیت‌های بزرگ ادبی رفتار نمی‌کنیم.

ضعف قدرت

با استفاده از ضعف قدرت می‌توانیم رفتار‌مان را تغییر دهیم. این تئوری نقایص مردم را به عنوان نکات منفی اجتناب‌ناپذیر نقاط قوت بزرگ آنها تفسیر می‌کند. به طور متفاوت گفته شده، هر قوت با یک ضعف همراه‌ست. این می‌تواند به معنای پذیرفتن سبک زندگی ناموزون باشد زیرا کثیف بودن یک ضعف ذاتی خلاقیت‌ست. مد رسه زندگی

 

درک ضعف تئوری قدرت به ما اجازه می‌دهد تا خصوصیات تحریک‌کننده دیگران را تحمل کنیم، و زمینه را برای مهربانی فراهم کنیم. اما وقتی صحبت از عملکرد آنها می‌شود، لازم‌ست که از انگیزه‌های آنها آگاهی داشته باشید.

 

علی‌رغم اینکه گاهی اوقات به نظر می‌رسد، مردم بندرت از روی تعهد به شر ناب عمل می‌کنند. به احتمال زیاد آنها به درد پاسخ می‌دهند. درباره آن بیاندیشید: در مواردی که قناعت می‌کنیم، به ندرت نیاز به لجن زدن را احساس می‌کنیم.

 

بنابراین، هنگام حمله توسط شخص دیگری، دلیل بیشتری برای واکنش با همدردی داریم تا خشم یا تحقیر. حریفان ما قدرتمند یا مسلط نیستند – در واقع، آنها در یک لحظه ضعف هستند. عملی شدن آن گاهی دشوارست، اما کسانی که به دنبال آسیب زدن به ما هستند اغلب مستحق مجازات ما نیستند. . . بلکه به عشق ما نیاز دارند. مدرسه زندگی

جذابیت را از طریق گرم بودن، ادب و آسیب‌پذیری پرورش دهید.

درباره افرادی که بسیار مؤدب هستند چه احساسی دارید؟ آیا ادب نشان می‌دهد شخصی مهربان و متمدن‌ست؟ یا آیا ناخالصی و اهداف باطنی را پنهان می‌کند؟

 

طی حدود دویست سال گذشته، جامعه به سمت نگرش اخیر گرایش داشته‌ست، صراحت را بر ادب ترجیح می‌دهد. اما ممکن‌ست وقت آن باشد که آن را تغییر دهیم. مدرسه زندگی

ادب نشانه احترام

واقعیت اینکه ادب نشانه احترام عمیق به احساسات دیگران‌ست. افراد مؤدب می‌فهمند که همه‌ی افکار یا احساسات آنها مهربانی نیست – بنابراین احساس نمی‌کنند که به همه آنها توجه کنند. مدرسه زندگی

 

ادب پاسخی منطقی به آسیب‌پذیری‌های عمیق دیگران‌ست. این مرکز فضیلت مهربانی‌ست و به جذابیت ما کمک می‌کند، کیفیتی که ما را به دیگران علاقه‌مند می‌کند و به ما در یافتن دوستان کمک می‌کند.

 

حتی اگر هر قانون آداب و معاشرت را رعایت کنیم، باز هم خطر انزوا یا دور افتادن را داریم. بنابراین، چگونه از این امر جلوگیری می‌کنیم؟ نکته اصلی اینکه آنچه را که درباره خودمان می‌دانیم در هر تعامل با دیگران به کار ببریم.

 

دقیقاً چه معنی می‌دهد؟ تصدیق کنید که بعضی اوقات ظاهر ما متشکل از خارج‌ست، اما در داخل به طور جدی درگیر هستیم. برای اینکه فردی گرم و باادب باشید، فرض کنید این مورد درباره بقیه نیز صادق‌ست و سعی کنید با آنها راحت باشید. از مهمان‌تان بپرسید آیا به بالش دیگری احتیاج دارد زیرا او تمام روز را روی پاهایش بوده‌ست. یا پیشنهاد دهید با یک دوست محبوب‌تان برقصید زیرا دوست‌ش را دوست دارد. یک فرد خونگرم به دیگران کمک می‌کند کمی کمتر احساس تنهایی کنند.

کمرویی و سردمزاجی

اما سردمزاجی تنها مانعی نیست که جلوه جذابیت را پایین می‌کشد – همینطور، خجالتی بودن نیز این گونه‌ست. کمرویی ممکن‌ست به عنوان بخش ذاتی از شخصیت ما به نظر برسد. اما در واقع از احساسی ناشی می‌شود که ما به نوعی با بقیه متفاوت هستیم. گرچه این ممکن‌ست از برخی جهات درست باشد، اما ویژگی‌هایی وجود دارد که ما همیشه با هر انسان دیگری در کره زمین به اشتراک خواهیم گذاشت: همه‌ی ما آنها را دوست داشته‌ایم، همه احساس اضطراب کرده‌ایم و همه‌ی ما مشکلاتی داشته‌ایم. مدرسه زندگی

 

خبر خوب اینکه اعتراف به این مشکلات می‌تواند در واقع بسیار دوست‌داشتنی باشد. بحث بی‌پایان درباره موفقیت‌ها و نقاط قوت ما خیلی جذاب نیست. اما اعتراف به آسیب‌پذیری‌هایمان – چقدر غمگین هستیم، روزمان چقدر کسل‌کننده‌ست‌، روابط جنسی ما چقدر عادی‌ست – در واقع دیگران را به ما نزدیک می‌کند. چرا؟ از آنجاکه دانستن اینکه ما زنده‌بودن را به همان سختی زندگی می‌کنیم بسیار عمیق‌ست. مدرسه زندگی

مفهوم مدرن عشق، که ناشی از رمانتیسیسم‌ست، بسیار نادرست‌ست.

جنبش ایدئولوژیکی معروف به رمانتیسیسم از ۱۷۵۰ در اروپا آغاز شد و از آن زمان جنبه‌های بی‌شماری از زندگی ما را فرا گرفته‌ست. فلسفه‌ی آن بر احساس بیش از اندیشه منطقی و خودانگیختگی بیش از احتیاط تأکید دارد.

 

وقتی صحبت از زندگی عاشقانه ما می‌شود، رمانتیسم یک چراغ گمراه‌کننده بوده‌ست. این باعث می‌شود ما باور کنیم که به جای ملاحظات عملی، با یک غریزه طاقت‌فرسا به سمت روحمان جذب خواهیم شد. این گرایش ادعا می‌کند که ازدواج می‌تواند به اندازه‌ی یک رابطه‌ی عاشقانه هیجان‌انگیز باشد. و اعلام می‌کند که عشق واقعی به معنای لذت بردن از جنبه‌های شریک زندگی ما بدون شکایت‌ست.

 

مشکل کجاست؟ این ادعاها از پایه واقعی نیستند. حتی بدتر؟ آنها تأثیرات مخربی بر روابط ما دارند. مدرسه زندگی

رمانتیسم

رمانتیسم عشق را خراب کرده و باعث شده‌ست که ما یک خیال ناممکن را تعقیب کنیم. اما ممکن‌ست بتوانیم با دیدگاه کلاسیک، نگرش عمل‌گرایانه‌تر و از نظر احساسی، روابط را حل کنیم. مدرسه زندگی

 

دیدگاه کلاسیک ما را تشویق می‌کند تا بر جاذبه فوری و غریزی تأکید نکنیم. چرا؟ زیرا این نوع عشق معمولاً مبتنی بر ایده‌های عاشقانه غلطی‌ست که ما در کودکی توسعه داده‌ایم. نگاه رمانتیک ممکن‌ست ناخودآگاه ما را وادار کند به دنبال شریکی برویم که پدر و مادر ما را رها، تحقیر یا غافل کند.

 

در عوض، ما باید شرکای خودمان را براساس ملاحظات عملی مانند وضعیت اقتصادی یا نگرش به پاکیزگی و انضباط انتخاب کنیم. سازگاری فقط جذابیت نیست. این همچنین درباره اینکه آیا شما هر دو درباره تمیز کردن کف آشپزخانه توافق دارید یا خیر. مدرسه زندگی

 

و هنگامی‌که یک شریک زندگی پیدا کردیم، دیدگاه کلاسیک از ما نمی‌خواهد که همه جنبه‌های او را دوست داشته باشیم، مانند رمانتیسم. درعوض، این برعکس‌ست: بپذیرید که زندگی با ما و شرکای ما چه جهنمی دشوارست.

 

ممکن‌ست خشن به نظر برسد. هیچ کس نمی‌خواهد باور کند که آنها عادت‌های وحشتناکی دارند یا می‌توانند نامرتب باشند. اما این افراد هستند که نمی‌توانند ایرادهای خودشان را بپذیرند که معمولاً از همه آسیب‌پذیر نیستند. با پذیرش کمبودهای‌مان با لطف و شوخ‌طبعی، در واقع زندگی خودمان را آسان‌تر می‌کنیم.

پذیرش ایرادهای شریک

به همین ترتیب، ما باید ایرادهای شرکای خودمان را بپذیریم تا اینکه آنها را انکار کنیم. آنچه مهم‌ست درک دلیل نقص آنهاست. نگرانی‌های مالی بی‌وقفه آنها ممکن‌ست توسط والدینی ایجاد شده باشد که با ثبات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند. یا عجیب و غریب بودن آنها می‌توانست به عنوان عصیان علیه پدر یا مادری بیش از حد سختگیر آغاز شود. همانطور که درباره عشق گفتیم، رمانتیسم بودن در رابطه جنسی عمیقاً اشتباه‌ست، که در بخش بعدی خواهیم دید. مدرسه زندگی

مشکلات روابط اغلب ناشی از قطع رابطه عاطفی‌ست.

به لطف رمانتیسیسم، ما رابطه‌ی جنسی را به عنوان ابراز تحسین نهایی می‌دانیم. رابطه‌ی جنسی مکرر و راضی‌کننده مشخصه‌ی یک رابطه سالم‌ست، اما ما نباید چیزی بیش از حد خشن یا پر از مشکل را بخواهیم. و پس از یافتن شریک زندگی، انتظار می‌رود که هرگز در رابطه جنسی دیگری قرار نگیریم.

 

اما هیچ یک از این موارد درست نیست. پذیرش آن ناراحت‌کننده‌ست، اما حفظ علاقه‌ی جنسی فقط برای یک نفر برای همیشه نادرست. هم‌چنین ممکن‌ست کسی را دوست داشته باشید و هنوز بخواهید با یک غریبه رابطه‌ی جنسی برقرار کنید. و ما می‌توانیم در زندگی روزمره‌مان مهربان باشیم و با این وجود هنوز هم می‌خواهیم رابطه خشن داشته باشیم. مدرسه زندگی

 

در هسته اصلی خودمان، رابطه جنسی تلاش برای صمیمیت عاطفی و ارتباط‌ست. اما به لطف رمانتیسیسم و ​​تصورات غلط آن، اغلب موضوع اصلی روابط نیز هست. مدرسه زندگی

رابطه عاشقانه

رابطه جنسی – یا فقدان آن – می‌تواند مشکلات مختلفی در روابط ایجاد کند، اما بیایید اکنون فقط یکی را در نظر بگیریم: رابطه عاشقانه.

 

ما تمایل داریم که رابطه عاشقانه را به عنوان آخرین خیانت در نظر بگیریم. خیانت‌کار هیولایی‌ست که نمی‌تواند میل جنسی خودش را نظارت کند، و شریک زندگی او یک مقدس‌ست. اما چقدر دقیق‌ست؟

 

امور عاشقانه غالباً تمایل به ارتباط را نشان می‌دهند، نه رابطه‌ی جنسی. و اگرچه ما معمولاً به این فکر می‌کنیم که امور عاشقانه از آغاز دیدار همسرمان با یک غریبه جذاب یا معاشقه با یک همکار صورت می‌گیرد، امور عاشقانه معمولاً مدت‌ها قبل از اولین ملاقات آغاز می‌شود.

 

انواع رفتارها می‌تواند زمینه را برای قطع رابطه عاطفی – و سرانجام، یک امر احتمالی فراهم کند. شاید ما بارها و بارها شریک زندگی خودمان را در انظار عمومی خجالت‌زده کنيم. یا، ما بارها و بارها محبت‌های او را رد کردیم. شاید ما اغلب امور عاشقانه را نسبت به زمان یا کیفیت رابطه با او انتخاب می‌کردیم. این چیزهای کوچک، که ممکن‌ست به تنهایی جزئی به نظر برسند، سرانجام می‌توانند روی هم انباشته شوند تا زمانی که شریک زندگی ما احساس کند نیاز دارد تا به دنبال عشق و علاقه در جای دیگری بگردد. مدرسه زندگی

دوری از کینه و تنهایی

بنابراین، چگونه می‌توانیم از وقوع امور عاشقانه جلوگیری کنيم؟ نکته اصلی اینکه کینه و تنهایی را از خودتان دور نگه دارید.

 

برای این کار، به طور مرتب درباره ناامیدی‌ها، دلشکستگی‌ها و تمایلات در بروز آنها صحبت کنید. نگذارید آنها تبدیل به دُمَل چرکین شوند. بحث را با موضوعاتی مانند «من گاهی اوقات از شما ناامید می‌شوم.» یا «آنچه دوست دارم شما درباره من بدانید این‌ست… .» این بحث‌ها مطمئناً ناخوشایند خواهد بود و حتی ممکن‌ست احساس اتهام شود. اما آنها فرصتی حیاتی را برای تسویه انتقادات منصفانه و شنیدن احساسات ما را نیز فراهم می‌کنند.

اقتصاد مصرفی برای تحقق ما طراحی نشده‌ست – و این درسته.

در اکثر قریب به اتفاق تاریخ بشر، مردم چیز زیادی نداشتند. آنها لباس‌های‌شان و چند وسیله را برای خانه در اختیار داشتند. تقریباً همه فقیر بودند و تولید ناخالص داخلی جهانی به طور مداوم پایین بود. مدرسه زندگی

 

اما در ۱۸۰۰ همه‌چیز تغییر کرد. ناگهان، نوآوری‌های فناوری و اقتصادی به معنای توسعه اقتصادی و افزایش دستمزدها بود. خانواده‌ها ثروت اضافی داشتند که می‌توانستند در لوکس‌های غیرقابل تصوری مانند شانه، آینه و لباس زیر استفاده کنند.

مصرف‌گرایی و سرمایه‌داری

جوامع و اقتصاد ما به سرعت به تکرارهای مصرف‌گرایانه و سرمایه‌داری تبدیل شد که امروز می‌شناسیم. اما گرچه سرمایه‌داری در برآوردن نیازهای اساسی ما بسیار عالی بوده‌ست، اما مطمئناً ما را خوشحال نکرده‌ست. مدرسه زندگی

 

تعدادی از چیزها درباره نحوه برخورد ما با کار امروز ناامیدکننده‌ست. یکی از آنها اینکه اقتصاد مدرن مبتنی بر تخصص‌ست. بدان معنی که تقسیم کار به‌گونه‌ای‌ست که هر فرد بر روی یک کار بسیار باریک تمرکز می‌کند. در نتیجه، ما یاد می‌گیریم که در انجام آن یک کار خاص بسیار ماهر باشیم. مسئله اینکه ما در نهایت فقط از یکی از استعدادهای بی‌شمارمان استفاده می‌کنیم. تخصص ما را ثروتمند می‌کند، اما ما را در بیان تمام قسمت‌های‌شان یا کاوش در هر شغل بالقوه محدود می‌کند.

چه‌کاری باید انجام دهیم

در این مورد چه‌کاری باید انجام دهیم؟ متأسفانه، هیچ درمان آسانی وجود ندارد. همیشه بخش‌هایی از خودمان وجود خواهد داشت که بررسی‌نشده باقی مانده‌اند، یا اینکه مجبور شده‌ایم برای شغل‌مان از بین ببریم. ممکن‌ست عالی نباشد، اما تخصص مزایایی دارد. این به ما امکان می‌دهد مهارت‌هایی مانند تمرکز و سازش یاد بگیریم و به ما امکان می‌دهد فرزندان‌مان را در یک محیط پایدار پرورش دهیم.

 

ممکن‌ست راهی برای حل مشکلات تخصص وجود نداشته باشد، اما ممکن‌ست راهی بهتر برای خودشان سرمایه‌داری وجود داشته باشد. برخی معتقدند که سرمایه‌داری به نقطه پایان طبیعی‌ش رسیده‌ست و باید کنار گذاشته شود. مدرسه زندگی

راه‌حل جایگزین

اما یک راه‌حل جایگزین وجود دارد: اگر بتوانیم سرمایه‌داری را کاملاً گسترش دهیم چه؟ چه می‌شود اگر بتوانیم آن را دوباره شکل دهیم تا نه تنها نیازهای اساسی ما به غذا، آب، سرپناه و مانند آن، بلکه نیازهای دوستی، تعلق و خودمختاری ما را نیز برآورده کند؟

 

شرکت‌ها می‌توانند به جای ارائه عطر و بوی دیگری از عطرهای دیگر، نیازهای بالاتر ما را تأمین کنند، مانند تشکیل جوامع، تربیت فرزندان و ایجاد آرامش. مشخص نیست که این مشاغل واقعاً چگونه به نظر می‌رسند – اما این جهتی‌ست که باید در آن پیش برویم.

ما می‌توانیم آرامش را در هنر و طبیعت بیابیم.

اضطراب – این یک حالت ذهنی‌ست که به عنوان یک بیماری، ضعف یا خطا شناخته می‌شود. اما در واقعیت، هیچ یک از این موارد نیست. در واقع اضطراب حالت اساسی وجودی ماست. مدرسه زندگی

 

این ممکن‌ست در ابتدا کمی تعجب‌آور به نظر برسد، اما هنگامی‌که در نظر بگیریم انسان‌ها از نظر روحی و جسمی بسیار آسیب‌پذیر هستند، بسیار منطقی به نظر می‌رسد. بدن ما از اندام، استخوان و بافت تشکیل شده‌ست که روزی تصمیم می‌گیرند از ما دست بکشند. جوامع ما بی‌قرار و رقابتی هستند و هر مرحله ما را غرق می‌کنند. و وقتی به همه‌ی اینها به راحتی نیاز داریم، فقط می‌توانیم به دیگران رجوع کنيم که به اندازه ما آسیب‌پذیر و غیرقابل‌اعتماد هستند.

 

بنابراین، ما درباره این معماها چه می‌کنیم؟ چگونه می‌توانیم در گرداب اضطراب مقداری آرامش بیابیم؟ مدرسه زندگی

هنر و هنجارهای فرهنگی

هنجارهای فرهنگی ما را تحت فشار قرار می‌دهد تا همیشه خوشحال باشیم. ما مجاز نیستیم میزان درد و رنج‌مان را فاش کنيم، این فقط با ایجاد احساس غیرطبیعی مشکل را تشدید می‌کند.

 

در مقابل، هنر پناهگاهی امن‌ست كه در آن می‌توان غم و اندوه ما را به طور كامل شناخت. خواه این تراژدی‌های ذاتی عشق، فقر یا تبعیض باشد، هنر با معنای رنج بسیار آشناست.

 

در موضوعاتی که می‌خوانیم یا به آنها نگاه می‌کنیم، نوع خاصی از دوستی پیدا می‌کنیم. به این فکر کنید – در یک دوست، ما به دنبال شخصی می‌گردیم که بتواند به ما گوش دهد و باعث شود ما درک کنيم. خُب، دوستان خیالی که در هنر می‌یابیم ممکن‌ست قادر به برقراری ارتباط با ما نباشند … اما آنها به ما کمک می‌کنند ببینیم احساسات ما فقط برای ما نیست. مدرسه زندگی

 

مانند هنر، طبیعت نیز می‌تواند رنج ما را کاهش دهد – هرچند به روشی تا حدودی متناقض.

طبیعت

طبیعت امر اجتناب‌ناپذیر را به ما یادآوری می‌کند؛ همه چیز و همه تابع همان قوانین طبیعی هستند. همه‌ی ما روند رشد، بلوغ، کشمکش و سرانجام مردن را تجربه می‌کنیم.

 

و هنگامی‌که به چیزی بسیار بزرگ‌تر از خودمان، مانند طبیعت، فکر می‌کنیم، با این واقعیت نیز روبرو خواهیم شد که در طرح بزرگ چیزها، اهمیت کمی داریم. وقتی به آسمان نیلگون کامل نگاه می‌کنیم یا اشعه‌ی خورشید که بین دو قله کوه به بیرون درخشان‌ست، نگرانی‌های جزئی و کم ما ذوب می‌شود. ما درک می‌کنیم که، در نهایت، ما و مشکلات ما واقعاً آنقدرها مهم نیستیم – و دانستن این مسئله می‌تواند اضطراب را خنثی کند، و باعث ایجاد یک آرامش فوق‌العاده می‌شود. مدرسه زندگی

خلاصه نهایی

مدرسه نمی‌تواند درباره احساسات چیزی به ما بیاموزد؛ و این متأسفانه در برابر بزرگ‌ترین چالش‌های زندگی ما را درمانده می‌کند. برای اینکه از نظر احساسی بالغ و باهوش باشیم، باید گذشته‌های‌مان را بررسی و ریشه‌های درد فعلی‌مان را جستجو کنیم. وقتی صحبت از روابط ما می‌شود، باید نگرشی از سخاوت و درک داشته باشیم. و در کار، باید کمی مصالحه کنيم، بپذیریم که خودِِ حرفه‌ای ما هرگز احساس نمی‌کند کاملاً کامل شده‌اید.

مشق تغییر

قدر چیزهای ارزان زندگی را بدانید.

 

آیا می‌دانید کریستوفر کلمب، کاترین بزرگ و چارلز دوم در چه چیزی اشتراک داشتند؟ علاقه به آناناس. در سال‌های گذشته، آناناس بسیار گران بود – فقط این میوه می‌توانست با قیمت ۵,۰۰۰ پوند به فروش برسد. برچسب قیمت بالا مردم را متمایل ساخت تا برای این میوه بیشترین ارزش را قائل شوند. آنها درباره آن شعر نوشتند و به احترام آن بناهایی ساختند. امروزه، یک آناناس حدود ۱,۵ پوند قیمت دارد و قیمت پایین آن شکوه آناناس را از بین برده‌ست. ارزش آن را دارد که حتی در ارزان‌ترین چیزها به دنبال زیبایی بگردیم تا اینکه اجازه دهیم قیمت‌ها ارزش ما را تعیین کنند.

 

شما می‌توانید این کتاب را از انتشارات چیتگرها تهیه کنید.

 

بنر دوره برنامه رشد فردی

امتیاز به این مطلب

5/5 - (5 امتیاز)

مطالب بیشتر

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مدرسه زندگی
زودتر از بقیه به بزرگراه رهبری وارد شوید!می‌خوام وارد شوم
+