چگونه خردمندی آیین سیک میتواند زندگی شما را دگرگون کند
نوری که ما می دهیم (کتابی که در سال ۲۰۲۲ منتشر شده است) شعلهای از امید را برای زمانهای پر دردسر روشن میکند. این کتاب برگرفته از شیوه زندگی شاگردی از آیین سیک است که در تگزاس بزرگ شده بود. اصول ساده، راهنمایی و شیوههای روزانه را ارائه میدهد که میتواند به هر کسی کمک کند تا زندگی رضایتبخشتر و شادتری داشته باشد. صرف نظر از شرایطی که دارد.
سیمران جیت سینگ نویسندهای است که به طور گسترده کتاب منتشر کرده است. استاد مدعو تاریخ و دین در مدرسه علمیه اتحادیه در نیویورک، و مدیر اجرایی برنامه دین و جامعه در مؤسسه آسپن است.
این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ شادی واقعی را حتی در زمانهای آشفتگی پیدا کنید.
دلایل زیادی برای احساس اضطراب و استرس این روزها وجود دارد. از یک بیماری همهگیر جهانی طولانی گرفته تا تغییرات آبوهوایی، جنگ، تروریسم و نابرابری گسترده. خیلی آسان است که احساس انزوا و ناتوانی کنید. در چرخهای از ترس و ناامیدی گیر کردهاید که درست همراه با خوراک خبری شما تازه میشود. نوری که می دهیم
اما لازم نیست اینطور باشد.
در این خلاصهکتاب، شما را از طریق برخی از حکمتهای آیین سیک آزمایششده با زمان آشنا میکنیم. که میتواند زندگی شما را متحول کند. نه با وجود آشفتگیها و تراژدیهای زندگی، بلکه در واقع از طریق آنها. در طول مسیر، خواهیم فهمید که چگونه احترام به انسانیت در دیگران میتواند صلح را به ارمغان بیاورد. چرا دیدن امید در دوران تاریکی میتواند شادی را به همراه داشته باشد. و چگونه اشتراکگذاری با دیگران فراوانی به همراه دارد.
شما نمیتوانید آنچه را که اتفاق میافتد تغییر دهید، اما میتوانید نحوه دیدن آن را تغییر دهید.
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اولین باری بود که سیمران جیت سینگ مادرش را دید که درب ورودی را قفل کرده بود.
سیمران که به عنوان یک بومی تگزاس در خانواده سیک بزرگ شد، تا سال آخر دبیرستان به دو چیز عادت داشت. یکی موهای بلند و یکی هم عمامهاش. پوست و ریش تیرهاش واکنشهای نژادپرستانه زیادی به همراه داشت. او اغلب آنها را با تفکر سریع و شوخ طبعی منحرف میکرد. حتی گاهی اوقات از آنها به عنوان فرصتی برای آموزش مردم در مورد فرهنگ سیک استفاده میکرد. اما بزرگ شدن سیک همچنین به این معنی بود که خانواده او به سخاوت و اجتماعات متعهد بودند. در تمام عمر او باز مانده بود و در هر ساعت از شبانهروز آماده پذیرایی از هر نیازمندی بود. نوری که می دهیم
اوایل آن روز، آنها اخبار را با وحشت تماشا میکردند. هم هنگام سقوط برجهای دوقلو و هم زمانی که تصویر اسامه بن لادن ریشدار، پوست قهوهای و عمامهدار به عنوان مغز متفکر حملات تروریستی پخش شد. در یک لحظه سرنوشتساز، تصویر یک تروریست عمامهبهسر در قلبها و ذهنها در سراسر جهان تثبیت شد. فوران نفرت و خشونت تقریباً زیاد بود.
پس از یک عمر نژادپرستی و نادانی در زادگاهش، خطرات برای همیشه در آن لحظه بالا رفت. برای اولین بار خانواده او تهدید به مرگ شدند. در پی آن، یک سیک عمامهبهسر در آریزونا در محل کار خود به قتل رسید. دیگران با وجود اینکه هیچ ارتباطی با حملات تروریستی یا کسانی نداشتند که آنها را مرتکب شدند، مورد ضربوشتم و آزار قرار گرفتند.
اما اتفاق دیگری نیز در حال رخ دادن بود. دوستان و همسایهها در حال بررسی خانواده سیمران بودند. آنها وعدههای غذایی، راحتی و حمایت اخلاقی ارائه کردند. اجتماعات سراسر کشور نیز در حال ارتباط و اشتراکگذاری اطلاعات بودند. از یکدیگر حمایت میکردند تا راههایی برای پاسخ به خشونت پیدا کنند.
خانواده او در این هجوم عشق و حمایت، دلیل قاطعی برای امید پیدا کردند، و زندگی به آرامی عادی شد. اما برای سیمران، این تازه آغاز یک سفر طولانیتر به سوی خردمندی بود. نوری که می دهیم
او متوجه شد که علیرغم مواجهه با نژادپرستی هر روز در تگزاس، این برای حفظ امنیت عزیزانش کافی نیست. مطمئناً واقعیت او چالشبرانگیز بود. بارها وجود داشت که او با عصبانیت به خاطر بیعدالتی همه آن دستوپنجه نرم میکرد. اما پذیرش کامل این واقعیت به معنای فرو رفتن عمیق در اصول اصلی او، رویارویی با تعصبات او و تمرین راهی جدید برای حضور در جهان بود.
تغییر زندگی او از طریق چند اصل ساده آسان نبود. اما پاداش به معنای زندگی با شادی و رضایت است. مهم نیست در چه شرایطی باشد. در بخش بعدی، ما شروع به کشف نحوه انجام این کار خواهیم کرد.
برای ارتباط واقعی با تعصب خود مقابله کنید.
در روزهای پس از ۱۱ سپتامبر، مشخص بود که بسیاری از مردم عمامهبهسر را تهدید میدانستند. برای سیمران، این تهدیدات به این احساس اجتنابناپذیر منجر شد که او دو بار مورد حمله قرار گرفت: یک بار به عنوان یک آمریکایی در خود حمله تروریستی، و بعدی به عنوان یک سیک، که اصول مذهبی صلحآمیز داشت. خیریه، و وابستگی متقابل اهمیتی نداشت. چهره سنتی عمامهبهسری آنها. مطمئناً او فقط میتوانست موهایش را کوتاه کند. عمامه را بردارد. و هر کاری که میتوانست انجام دهد تا جا بیفتد؟
همانطور که او به کالج و تحصیلات تکمیلی ادامه میداد، این ایده مطمئناً اغلب او را وسوسه میکرد. ارتباط او با این سنتها تا حد زیادی از طریق خانواده، تاریخ مشترک و سنت بود. در عوض، او از این افکار به عنوان فرصتی برای شروع تفکر در مورد این موضوع استفاده کرد که چرا این ایده چنین وسوسهانگیز بود. و چیزی که او کشف کرد به سرعت نظرش را تغییر داد. نوری که می دهیم
تا به حال، استراتژی او در مواجهه با نژادپرستی در جنوب تگزاس این بود که هر زمان که ممکن بود آن را نادیده بگیرد. و وقتی نمیتوانست با طنز واکنش نشان دهد. زودباوری و مهربانی در کوتاهمدت کمک کرده بود، اما همانطور که او پس از ۱۱ سپتامبر بسیار خوب دیده بود، این کافی نبود. بنابراین به جای واکنش ظاهری با خشم، تصمیم گرفت به درون نگاه کند.
او متوجه شد که وقتی مردم او را به عنوان یک فرد خارجی در جنوب تگزاس میدیدند و به او میگفتند «به جاییکه از آنجا آمده برگرد». تصور میکردند جای دیگری در دنیا وجود دارد که او واقعاً به آن تعلق دارد. اما به عنوان یک سیک، اجداد او پس از قرنها آزار و اذیت، قتل عام و اعدام در ملاءعام هند را ترک کرده بودند. آنها با وعده مهاجرت به آمریکا گریختند.
با تأمل در این مورد، او شروع کرد به اندیشیدن در مورد اینکه چگونه تعصبات ناخودآگاه خودش شکل گرفته است. مطمئناً او در تمام عمرش تعصبات ناخودآگاه دیگران را تجربه کرده بود، اما او چطور؟ او متعجب شد که آیا عقاید و طرز فکر دیگران نیز منتقل میشود. این باعث شد که او به جای عصبانیت شدید در مورد آنها کنجکاو شود. تعجب اینکه چرا یک نفر به گونهای خاص فکر میکند. چه تجربیاتی در زندگی ممکن است داشته باشد که این طرز تفکر را تأیید میکند. او را در مواجهه با خشمگینترین رویارویی به سمت گشودگی جدیدی سوق داد.
با گذشت زمان، او متوجه شد که این روند او را به روی جهان باز کرد. و به او کمک کرد که خودش در مورد آن قضاوت نکند. پرسیدن اینکه چرا مردم با صراحت و کنجکاوی به این شیوه فکر میکردند، منجر به گفتوگوها و ارتباطات عمیق بسیاری شد. او که با همان صداقت رادیکال به بازتاب خود آنها نزدیک شد. متوجه شد که مردم نه علیرغم تفاوتهایشان، بلکه بهخاطر خود آنها عزیز میداند. نوری که می دهیم
دلسوزی نسبت به دیگران باعث شد تا او نسبت به خودش دلسوزی بیشتری داشته باشد. صبوری با روند خود به او کمک کرد تا برای دیگران نیز صبر داشته باشد. اگر نفرت یک چرخه معیوب است، عشق و پذیرش میتواند یک چرخه مثبت باشد. هرچه بیشتر رویارویی با قضاوتهای درونیتان را تمرین کنید، بیشتر میتوانید قضاوتهای خود را در مورد اطرافیانتان متوقف کنید. و در این فرایند عمیقتر با هم ارتباط برقرار کنید.
و اتصال، همانطور که در بخش بعدی خواهیم دید، میتواند تفاوت را ایجاد کند.
یافتن نور در دیگران دنیای شما را روشن میکند.
در صبح روز ۵ آگوست ۲۰۱۲، اعضای یک معبد گوردوارا، یا معبد سیکها، در اوک کریک، ویسکانسین، در حال جمع شدن برای تهیه یک غذای عمومی برای بعد از آن روز بودند. کمی بعد از ساعت ۱۰ صبح، در حالی که ساختمان پر از زنان و کودکان بود، یک مرد مسلح وارد معبد شد. و شروع به تیراندازی کرد. متأسفانه، پنج نفر از اعضای معبد – از جمله بنیانگذار گوردوارا – کشته شدند. و چندین نفر دیگر به شدت زخمی شدند. یک افسر پلیس بیش از ۱۵ بار مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود. و تروریست مسلح که یک طرفدار برتری نژاد سفیدپوست بود نیز در اثر شلیک گلوله جان خود را از دست داد. یک قربانی تیراندازی در سال ۲۰۲۰ فلج شد و بر اثر عوارض درگذشت.
در حالی که سیمران مدتهاست به مواجهه با نفرت به عنوان بخشی از زندگی روزمره خود عادت کرده بود. اما پیش از این هرگز شاهد این نبود که خشونت علیه جامعه خود به این صراحت در اخبار پخش شود. دانستن اینکه مرد مسلح این جامعه را به دلیل استفاده از ریش و عمامه سنتی هدف قرار داده بود سورئال بود. و کاملاً مورد انتظار همانطورکه هر کسی که با بیعدالتی سیستماتیک روبرو شده است احتمالاً متوجه خواهد شد. حتی تکاندهندهترین وقایع نیز میتواند برای برخی عادی شود. نوری که می دهیم
پس از این خشونت علیه جامعه آیینیاش، سیمران شروع به کشف بخش دیگری از خردمندی موروثی کرد. و متوجه شد که همه چیز را به طور اساسی تغییر داده است.
اول، او متوجه شد که اصرار او برای بد خواندن مرد مسلح قوی بود. به هر حال، آنها یک برتریطلب سفیدپوست بودند. و این آزادی برای خشم سیمران در لحظه احساس خوبی خواهد داشت. اما در درازمدت، این طرز تفکر چیزی را تغییر نمیدهد.
در عوض، سوار ترن هوایی احساسات شد تا اینکه متوجه شد میخواهد آن را در جهت مثبتتری هدایت کند. او آرامش را در داستانهای بازماندگانی یافت که با واقعیت اوضاع برخورد کردند و دلایلی برای امیدواری یافتند. او ظرفیت آنها را برای دیدن خوبیها در دیگران دید. زیرا آنها با انعطافپذیری و خوشبینی پاسخ دادند. او آنها را تماشا کرد که غنای زندگی اطرافشان را در آغوش گرفتند در حالیکه غم و اندوه خود را احساس کردند. وقتی با مثال آنها تقویت شد، متوجه شد که قدم بعدیاش واضح است: باید خودش را به چالش بکشد تا به نوعی انسانیت را در مرد مسلح ببیند. علیرغم تمام کارهایی که انجام داده بود. نوری که می دهیم
سینگ که با این بینش تقویت شده بود، خود را متعهد کرد که بهترینها را در دیگران ببیند. و این را در هر موقعیت دشوار یا مواجههای تمرین کند. او به سرعت متوجه شد که واکنشهای قدیمی او به خشم و بدبینی منجر میشود. به چالش کشیدن خود برای دیدن بهترینها در دیگران، نحوه نگرش او به مسائل را تغییر داد. و پاسخ دادن در لحظه با شفقت و امید را آسانتر کرد.
همانطورکه در بخش بعدی خواهیم دید، همین تغییر کوچک در نگرش، دگرگونیهای بزرگی نیز ایجاد کرد.
به اشتراک گذاشتن نور تمام جهان را روشن میکند.
در مواقع تراژدی جمعی، یافتن آرامش در تجربه یاران و بازماندگان میتواند ما را برای ادامه راه الهام بخشد. انجام کار سخت برای یافتن انسانیت در کسانی که به ما ظلم کردهاند، این قدرت را دارد که معنای خود تراژدی را تغییر دهد. میتواند به عنوان یادآوری فروتنانه از انسانیت خود ما باشد. با گذشت زمان، یافتن چیزهای خوب در دیگران، دید ما از جهان را تغییر میدهد. با نشانههایی از امید به هر کجا که نگاه میکنیم.
برای سیمران، این دگرگونی هرگز به اندازه روزهای اولیه همهگیری کرونا وجود نداشت یا چالشبرانگیز بود. زندگی با همسر و دخترانش در شهر نیویورک به معنای قرار گرفتن در کانون شیوع بیماری بود. روزها پر از عدم قطعیت بود، بدون واکسن یا آزمایشی برای مبارزه با همهگیری. این بار این همسر دکتر او بود که در خط مقدم مبارزه حضور داشت. و پس از روزهای طولانی کار در بیمارستان، خاطرات خود را به خانه میآورد.
تمام تجربیات قبلی سیمران او را به جایی رسانده بود که میدانست دیدن خوبیهای اطرافش، و آرامش یافتن در مبارزه یاورانی مانند همسرش، میتواند در کوتاهمدت او را حفظ کند. اما او در طول راه با مبارزات غیرمنتظرهای مواجه شد که حکمت دگرگونکنندهتری را از سنتهای سیک آشکار کرد که او پذیرفته بود. نوری که می دهیم
اولاً، او میدانست که شریک شدن با دیگران، به ویژه قبل از شریک شدن، راه مهمی برای نشان دادن عشق است. جستوجوی خوبی در دیگران او را به داستانهای بیشماری از نیویورکیهای فداکار سوق داد که غذا، منابع و آسایش را با یکدیگر به اشتراک میگذاشتند. به جای اینکه آنها را تهی کنند، کسانی که با دیگران به اشتراک گذاشتند، حتی در روزهای طولانی قرنطینه، شادی و امید بیشتری داشتند. در جستوجوی راههایی برای به اشتراک گذاشتن با دیگران، فراوانی زندگی خود را با چشمانی تازه دیدند.
هر چند با گذشت زمان، دانستن اینکه او نمیتواند مستقیماً کمک کند، منجر به برخی احساسات ناخوشایند شد. سیمران با نشستن با اینها متوجه شد که فعالیت او همیشه حول محور کارهایی است که او میتواند برای دیگران انجام دهد. به عبارت دیگر، روی اعمال او. برخورداری از خود محوری ایدههای او در مورد کنشگری، انزوای قرنطینه او را به یک عمل خدمتی از صمیم قلب تبدیل کرد. در دنیایی که به اهداف و ابزارها در کنشگری اهمیت میداد، او با روش دیگری برای تفکر مواجه بود.
با در نظر گرفتن قصد او، نگرش درونی او در مورد قرنطینه، انفعال ظاهری او را به طور کامل به چیز دیگری تبدیل کرد. این فرصت ناگهانی بود تا خدمت واقعاً فداکارانه را انجام دهد. تا آنچه را که برای جامعه خود بهترین است و نه برای خودش انجام دهد. او شروع کرد به اینکه جنبههای دیگر فعالیت «از خودگذشتگی» او چندان فداکار نبوده است، که راههای بیشتری را برای خدمت باز کرد.
هر خدمت به عنوان پدر، شریک و شهروند حامی، به جای اینکه او را تهی کند، شادی و نورانیت او را افزایش داد. با ممارست روزانه، تمام شرایط زندگی او، از این زاویه تازه نگریست، به فرصتهایی برای خدمت تبدیل شد. او انرژی بیشتری برای حمایت از همسرش داشت که انرژی بیشتری برای کار او در نجات جان انسانها داشت. این امواج خدمات به بیرون گسترش یافت و تغییرات مثبت بسیار فراتر از تلاشهای خودش ایجاد کرد. نوری که می دهیم
برای خوددرمانی یک فرد غریبه باشید.
اگر سفر معنوی تاکنون تحت تأثیر شرایط شدید – حملات تروریستی و یک بیماری همه گیر جهانی – شکل گرفته است، بینشهای دگرگونکننده بسیار ساده هستند. انتخاب خوشبینی و جستوجوی امید به ما کمک میکند. رویارویی با تعصب ما و دیدن انسانیت در دیگران میتواند ما را به هم متصل کند. خدمت به دیگران نشاندهنده عشق است و ابراز محبت باعث تحقق آن میشود.
برای قرار دادن این هستههای ساده خردمندی در تمرین روزانه، میتواند کمک کند که خود را مانند یک فرد غریبه مشاهده کنید. همانطورکه خود سیمران تجربه کرد، بزرگ شدن به عنوان یک فرد غریبه شما را مجبور میکند تا خود و زندگی خود را از منظر دیگری بررسی کنید. این به خودی خود میتواند بینش ایجاد کند.
پس با تصور کردن خود به عنوان یک غریبه واقعی شروع کنید: یک بیگانه از سیارهای دور. رفتار خود را مانند یک دانشمند بیگانه مشاهده و تفسیر کنید. وقتی به زندگی روزمره خود ادامه میدهید، آنها چه چیزی را میبینند؟ نوری که می دهیم
وقتی از شما پرسیده میشود، ممکن است بگویید خانواده و دوستانتان مهمترین چیز برای شما بودند. اما با تماشای بازیهای روزتان، بیگانگان ممکن است تصور متفاوتی داشته باشند. مطمئناً، شما یک ساعت در صبح وقت صرف کردهاید تا همه را آماده کنید و در هنگام صبحانه گپ بزنید. اما احتمالاً هشت ساعت بعدی را با همکاران و رایانه خود سپری کردهاید. شاید یک ساعت دیگر رفتوآمد، دریافت پیامها یا اخبار وجود داشته باشد. و سپس یک ساعت دیگر را صرف آمادهسازی برای روز کاری بعدی کردید و غیره.
حتی اگر چند ساعتی را با خانواده یا دوستان خود بگذرانید، اظهارات شما در مورد اولویتهایتان ممکن است برای ناظر بیگانه ما بیمعنا باشد. آنها ممکن است فکر کنند اولویت شما مشخصاً کار است. و در طول یک هفته معمولی، تصور آنها بیش از روزها تأیید میشود.
وقتی به این شکل دیده میشوید، ممکن است تفاوت زیادی بین احساس درونی شما و ظاهر آن در بیرون وجود داشته باشد. شناخت این تناقض اولین گام برای آشتی دادن آن است. ممکن است در ابتدا دردناک باشد، اما حتی نشستن با ناراحتی نیز میتواند شفابخش باشد.
دلیلش این است که شما خود را از درون میشناسید و میدانید که تلاشهای شما برای اولویتبندی اغلب قربانی شرایط میشود. به جای اینکه از این موضوع خجالت بکشید یا نکشید، از آن به عنوان فرصتی برای دلسوزی برای خودتان استفاده کنید. این نوع شفقت خود شفابخش است. زیرا شما را از بار ناامیدی و شرم رها میکند و در عین حال به انسانیت خود احترام میگذارید.
انسان بودن اغلب به معنای شکست خوردن، کوتاه آمدن یا ناامیدی است. درک واضح این موضوع به معنای یافتن فروتنی است که به رشد همدلی با کسانی که در تلاش هستند کمک میکند. فروتنی همچنین به ما شجاعت میدهد که به تلاش ادامه دهیم. و در مبارزات خودمان و دیگران امید و صبر پیدا کنیم. نوری که می دهیم
داشتن نظم و انضباط برای ادامه نگاه کردن به خود، جامعه و محیط اطرافتان به این شکل، این قدرت را دارد که جهان را با تجربه کردنتان متحول کند. این به شما کمک میکند تا به هر کجا که نگاه میکنید، حتی در تاریکترین زمانها، نور را بیابید. و در هر مرحله از سفر احساس رضایت را به ارمغان میآورد.
خلاصه نهایی
نمیتوانید آنچه را که برای شما اتفاق میافتد یا شرایط زندگی خود را تغییر دهید. میتوانید انتخاب کنید که چگونه آنها را تجربه کنید. تصدیق قضاوتها و سوگیریهای درونی به شما این امکان را میدهد که عمیقتر با دیگران ارتباط برقرار کنید. و نحوه نگرش خود را درباره جهان و حتی آنچه در آن میبینید تغییر دهید. ارج نهادن به انسانیت در خود و دیگران میتواند به شما کمک کند که صبر داشته باشید. و شما را از بار خشم و شرم رهایی بخشد. دیدن همه و همه چیز به عنوان یک مجموعه به هم پیوسته نیاز به تمرین و مراقبه روزانه دارد. اما نتایج آن زندگی پر از معنا، عشق و شادی خواهد بود. مهم نیست چه چیزی سر راه شما قرار میگیرد.
شما میتوانید این کتاب را از سایت آمازون تهیه کنید.
[newsletter_signup_form id=1]