موفقیت رهبری کسبوکار در گرو داشتن استراتژی کسبوکار موثر خواهد بود
موفقیت هر رهبر کسبوکاری بدون استراتژی کسبوکار موثر امکانپذیر نیست. رهبران میخواهند سازمانشان موفق شود. کسب منفعت و جلب رضایت ذینفعان اهداف ارزشمندی هستند؛ اما بدون یک استراتژی موثر میسر نخواهد بود.
برای دستیابی به موفقیت، رهبران باید مهارتهای خودشان را تقویت کنند. و اهداف تجاری واضحی را با خلق استراتژی تعیین کنند که برای شرکت، مشتریان، تأمینکنندگان و کارمندان ارزش ایجاد کند. در این یادداشت مروری کلی از استراتژی کسبوکار آورده میشود و اینکه چرا برای موفقیت شرکتتان ضروریست.
استراتژی کسبوکار چیست؟
استراتژی کسبوکار ابتکارات راهبردیست که یک شرکت برای ایجاد ارزش برای سازمان و سهامدارانش و کسب مزیت رقابتی در بازار دنبال میکند. این استراتژی برای موفقیت یک شرکت بسیار مهمست و قبل از تولید یا ارائه هر کالا یا خدماتی مورد نیازست.
با توجه به دوره استراتژی کسبوکار هارمونی، یک استراتژی موثر حول سه پرسش کلیدی ساخته میشود:
- چگونه کسبوکارمان میتواند برای مشتریان ارزش ایجاد کند؟
- چگونه کسبوکارمان میتواند برای کارمندان ارزش ایجاد کند؟
- چگونه کسبوکارمان میتواند با همکاری تأمینکنندگان ارزش ایجاد کند؟
بسیاری از ابتکارات راهبردی کسبوکار امیدوارکننده به نتیجه نمیرسند. زیرا شرکت نتوانستهست استراتژی خودش را حول محور ایجاد ارزش بسازد. خلاقیت در کسبوکار مهمست، اما یک شرکت بدون اولویتدهی به ارزش دوام نخواهد آورد.
اهمیت استراتژی کسبوکار
یک استراتژی کسبوکار برای موفقیت یک شرکت اساسیست. این موضوع به رهبران کمک میکند تا اهداف سازمانی را تعیین کنند و به شرکتها مزیت رقابتی میدهد. همچنین عوامل مختلف کسبوکار را تعیین میکند، از جمله:
- قیمت: نحوه قیمتگذاری کالاها و خدمات بر اساس رضایت مشتری و قیمت تمامشده مواد اولیه؛
- تأمینکنندگان: آیا مواد را به طور پایدار تأمین میکنند و از کدام تأمینکنندگان؛
- جذب کارمند: نحوه جذب و حفظ استعدادها؛
- تخصیص منابع: نحوه تخصیص موثر منابع؛
بدون یک استراتژی کسبوکار روشن، یک شرکت نمیتواند ارزش ایجاد کند و بعیدست که موفق شود.
ایجاد ارزش
برای ایجاد یک استراتژی کسبوکار موفق، لازمست که درک کاملی از ارزشآفرینی داشته باشید. در دوره جعبه ابزار استراتژی کسبوکار، توضیح داده میشود که ارزش در محور خودش نشاندهنده تفاوت و تمایزست. به عنوان مثال، تفاوت بین تمایل مشتری به پرداخت برای یک کالا یا خدمات و قیمت آن نشاندهنده ارزشیست که کسبوکار برای مشتری ایجاد کردهست. این تفاوت را میتوان با ابزاری به نام برچسب ارزش تصویرسازی کرد.
برچسب ارزش دارای چهار جزءست که نشاندهنده ارزشیست که یک استراتژی کسبوکار میتواند برای ذینفعان مختلف به ارمغان بیاورد.
- تمایل به پرداخت (WTP): حداکثر مبلغی که مشتری مایلست برای کالاها یا خدمات یک شرکت بپردازد؛
- قیمت: قیمت واقعی کالا یا خدمات؛
- هزینه: بهای تمامشده مواد اولیه مورد نیاز برای تولید کالا یا خدمات؛
- تمایل به فروش (WTS): کمترین مبلغی که تأمینکنندگان مایل به فروش مواد خام یا حداقل حقوق کارمندانی که مایل به فروش استعدادشان هستند.
تفاوت بین هر جزء نشاندهنده ارزش ایجادشده برای هر ذینفعست. یک استراتژی کسبوکار به دنبال افزایش این شکافها و افزایش ارزش ایجادشده توسط تلاشهای شرکتست.
افزایش لذت مشتری
تفاوت بین تمایل به پرداخت مشتری و قیمت به عنوان لذت مشتری شناخته میشود. یک استراتژی کسبوکار مؤثر با افزایش تمایل به پرداخت یا کاهش قیمت کالاها یا خدمات شرکت، برای مشتریان ارزش ایجاد میکند. هر چه تفاوت بین این دو بیشتر باشد، ارزش بیشتری برای مشتریان ایجاد میشود.
یک شرکت ممکنست با استراتژی بازاریابیش بر افزایش تمایل به پرداخت تمرکز کند. تحقیقات بازار موثر میتواند به شرکت کمک کند تا استراتژی قیمتگذاریش را با تعیین تمایل به پرداخت مشتریان هدف و یافتن راههایی برای افزایش آن تعیین کند. به عنوان مثال، یک کسبوکار ممکنست خودش را متمایز کند و با گنجاندن پایداری در استراتژی کسبوکارش، وفاداری مشتری را افزایش دهد. یک سازمان با همسوسازی ارزشهایش با مخاطبان هدفش، میتواند به طور موثر تمایل به پرداخت مصرفکنندگان را افزایش دهد.
افزایش حاشیه سود شرکت
ارزش ایجادشده برای شرکت تفاوت بین قیمت یک کالا و هزینه تولید آنست. این تفاوت به عنوان حاشیه سود شرکت شناخته میشود و نشاندهنده موفقیت مالی استراتژیست. یکی از معیارهای مورد استفاده برای تعیین کمیت این حاشیه سود، بازده سرمایه سرمایهگذاریشده (ROIC)ست. این معیار درآمد عملیاتی یک کسبوکار را با سرمایه لازم برای تولید آن مقایسه میکند. فرمول آراوآیسی (ROIC) اینست:
بازده سرمایه سرمایهگذاریشده = هزینه عملیاتی خالص پس از کسر مالیات (NOCAT) / سرمایه سرمایهگذاریشده (IC)
آراوآیسی [ROIC] به سرمایهگذاران میگوید که یک شرکت چقدر در تبدیل سرمایهگذاریهای خودش به سود موفقست. با افزایش تمایل به پرداخت، یک شرکت میتواند ریسک افزایش قیمتها را بالا ببرد و در نتیجه حاشیه سود شرکت را افزایش دهد. رهبران کسبوکار همچنین میتوانند این معیار را با کاهش هزینههای خودشان افزایش دهند. به عنوان مثال، ابتکارات راهبردی پایداری – علاوه بر افزایش تمایل به پرداخت – میتواند هزینههای تولید را با استفاده از منابع کمتر یا بیشتر کاهش دهد. یک شرکت با تمرکز بر روی صورتهای سهگانه، میتواند به طور همزمان رضایت و حاشیه مشتریان را افزایش دهد.
افزایش مازاد تأمینکننده و رضایت کارکنان
با کاهش تمایل به فروش تأمینکنندگان یا افزایش هزینهها، یک شرکت میتواند برای تأمینکنندگان ارزش ایجاد کند – یا مازاد تأمینکننده. از آنجاییکه افزایش هزینهها پایدار نیست، یک استراتژی کسبوکار موثر به دنبال ایجاد ارزش برای تأمینکنندگان با کاهش تمایل به فروش است. نحوه انجام این کار توسط هر شرکتی متفاوتست. به عنوان مثال، یک شرکت مصالح ساختمانی ممکنست با فروشندگان شریک شود تا محصولاتش را در ازای دریافت تخفیف به نمایش بگذارد. همچنین ممکنست تأمینکنندگان مایل به ارائه تخفیف در ازای دریافت وام در دوره بلندمدت باشند.
علاوه بر تمایل به فروش تأمینکننده، شرکتها همچنین مسئول ایجاد ارزش برای یکی دیگر از ذینفعان کلیدی هستند: کارکنان. تفاوت بین پاداش کارکنان و حداقل حقوقی که آنها مایل به دریافت آن هستند، رضایت کارکنانست. راههای مختلفی وجود دارد که شرکتها بتوانند این تفاوت را افزایش دهند، از جمله:
- افزایش جبران خدمت: در حالیکه بیشتر شرکتها در افزایش حقوق تردید دارند، برخی در انجام این کار موفق شدهاند. به عنوان مثال، دن پرایس، مدیر عامل گرویتی پیمنتس، حداقل دستمزد شرکتش را به ۸۰,۰۰۰ دلار در سال افزایش داد. و در نتیجه از رشد و تبلیغات قابل توجهی برخوردار شد.
- افزایش مزایا: شرکتها همچنین میتوانند تمایل به فروش را با مطلوبتر کردن شرایط کاری برای کارکنان در آینده کاهش دهند. برخی از آنها فرصتهای کاری از راه دور یا ترکیبی را برای انعطافپذیری بیشتر کارکنان ارائه میدهند. تعدادی نیز شروع به ارائه هفتههای کاری چهار روزه کردهاند که اغلب در نتیجه افزایش بهرهوری را تجربه میکنند.
راههای مختلفی برای افزایش مازاد تأمینکنندگان و رضایت کارکنان بدون آسیب رساندن به سود شرکت وجود دارد. متأسفانه، بیشتر رهبران و مدیران تنها هفت درصد از زمان خودشان را به توسعه کارکنان و جلب مشارکت دینفعان اختصاص میدهند. با این حال، یک استراتژی کسبوکار موفق برای هر ذینفع ارزش ایجاد میکند – اعم از داخلی و بیرونی.
پیادهسازی استراتژی
ایجاد یک استراتژی کسبوکار تنها اولین گام در این فرایندست. پیادهسازی یک استراتژی را از تدوین تا اجرا انجام میدهد. اجرای موفقیتآمیز شامل مراحل زیرست:
- تعیین اهداف روشن و شاخصهای کلیدی عملکرد (KPI)؛
- انتظارات را تعیین و اطمینان حاصل کنید که کارکنان از نقشها و مسئولیتهای خودشان آگاه هستند؛
- واگذاری کار و تخصیص موثر منابع؛
- برنامه را به مرحله اجرا درآورید و به طور مستمر بر پیشرفت آن نظارت کنید؛
- برنامهتان را در صورت لزوم بازتنظیم کنید؛
- اطمینان حاصل کنید که تیمتان آنچه را دارد که برای موفقیت نیازست و بر روی نتیجه دلخواه توافق دارد؛
- نتایج برنامه را ارزیابی کنید.
در طول این فرایند، مهمست که به یاد داشته باشید که برنامهتان را در طول اجرای آن بازتنظیم کنید. اما از حدس زدن تصمیماتتان جداً اجتناب کنید. ایجاد این تعادل چالشبرانگیز است، اما برای موفقیت یک استراتژی کسبوکار بسیار مهمست.
درباره ایجاد یک استراتژی کسبوکار موفق بیشتر بدانید
استراتژی کسبوکار به طور مداوم با تغییر انتظارات مصرفکنندگان و شرایط بازار تغییر میکند. به همین دلیل، رهبران کسبوکار باید به طور مستمر درباره ایجاد و اجرای یک استراتژی موثر یاد بگیرند.
یکی از بهترین راهها برای بهروز ماندن در مورد بهترین شیوهها، گذراندن یک دوره دانلودی و برخط مانند جعبهابزار استراتژی هارمونی است. این دوره راهنمایی در مورد ایجاد و اجرای یک استراتژی ارزشمحور برای کسبوکار شما ارائه میدهد.