1. خانه
  2. مقالات
  3. کارآفرینی
  4. استیو جابز

استیو جابز

استیو جابز

استیو جابز

5/5 - (2 امتیاز)

کشف اینکه چگونه اَپِل استیو جابز یک نماد جهانی فناوری شد!

استیو جابز (کتابی که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد) زندگی جسورانه و پرماجرای استیو جابز، کارآفرین نوآور و بنیانگذار عجیب‌وغریب اپل را شرح می‌دهد. کتاب استیو جابز با اقتباس از اولین تجربیات جابز با معنویت و ال‌سی‌دی تا اوج او به عنوان نماد فناوری در سراسر جهان، سرمایه‌گذاری‌های موفقیت‌آمیز این مرد و هم‌چنین نبردهایی را توصیف می‌کند که در طول این راه انجام داد.

 

والتر آیزاکسون نویسنده و زندگینامه‌نویس آمریکایی است. او قبلاً سردبیر مجله تایم، و همچنین مدیر عامل و رئیس شبکه خبری سی‌ان‌ان بود. ایزاکسون زندگی‌نامه‌های پرفروش آلبرت انیشتین و بنجامین فرانکلین را نوشته است. و هم‌چنین نویسنده کتاب خلاصه‌های آمریکایی است.

این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ دریابید که چگونه اپل استیو جابز به نماد جهانی فناوری تبدیل شد.

تقریباً ناممکن است نقشی را که استیو جابز در ایجاد دنیای معاصر ما به واسطه رایانه ایفا کرد، در نظر گرفته نشود.

 

جابز که یک کمال‌گرای تک‌فکر بود، یک رؤیاپرداز نیز بود که می‌خواست دنیا را از طریق فناوری تغییر دهد.

 

در این بیوگرافی پرفروش، متوجه خواهید شد در حالی که کمال‌گرایی و اشتیاق جابز او را به سمت دستیابی به چیزهای بزرگ سوق داد، همین ویژگی‌ها باعث اصطکاک و درگیری شدند. در روابط خود با کارمندان و همکاران، رفتار جابز اغلب به عنوان رفتار وحشیانه تلقی می‌شد – حتی اگر جابز استدلال کند که او صرفاً تلاش می‌کرد افراد را وادار کند تا بهترین‌های خود را ارائه دهند.

 

خلاصه‌بخش‌های زیر جزئیات زندگی جذاب یکی از تأثیرگذارترین نمادهای فناوری زمان ما را نشان می‌دهد و داستان شگفت‌انگیز یک شوخی نوجوانی را روایت می‌کند که مشارکتی را تثبیت و در نهایت یکی از باارزش‌ترین شرکت‌های فناوری در جهان را تأسیس کرد.

 

در این خلاصه‌کتاب، هم‌چنین متوجه خواهید شد:

 

  • چگونه ال‌سی‌دی و مراقبه منجر به ایجاد ابزارهای فناوری امروزی شد؛
  • چرا وودی یا بوز لایتیر بدون استیو جابز وجود نداشتند؛ و
  • چرا جابز به طرز غم‌انگیزی معتقد بود که می‌تواند سرطان خود را با طب سوزنی و خوردن میوه درمان کند.

یک پدر خوش‌بخت و یک دوست صمیمی شوخ، عشق به مهندسی و طراحی را به جابز القاء کردند.

در ۲۴ فوریه ۱۹۵۵ پسری از عبدالفتاح جندلی و جوآن شیبل به دنیا آمد.

 

با این حال، جندلی و شیبل فرزند خود را بزرگ نکردند. از آنجایی که شیبل از یک خانواده سخت‌گیر کاتولیک بود که او را به خاطر ازدواج با یک مرد مسلمان تقبیح می‌کردند، این زوج مجبور شدند نوزاد را برای فرزندخواندگی به خانواده دیگری بدهند.

 

و به این ترتیب این کودک توسط پل و کلارا جابز، زوجی که در سیلیکون ولی زندگی می‌کردند، به فرزندی بپذیرند و نام او را استیو گذاشتند.

 

از همان دوران کودکی، پل سعی می‌کرد عشق خود به مکانیک را به استیو منتقل کند، استیو به یاد می‌آورد که تحت تأثیر تمرکز پدرش بر صنعتگری قرار گرفته بود. برای مثال، اگر خانواده به کابینت نیاز داشت، پل به سادگی کابینتی را می‌ساخت و به استیو اجازه می‌داد در این کار به او کمک کند. استیو جابز

 

علاوه بر این، خانه‌ی هوشمند و در عین حال ارزان ایچلر خانواده – یک خانه مدرن «انفرادی»، با دیوارهای شیشه‌ای از کف تا سقف و یک پلان طبقه باز – علاقه وسواسی استیو را به طراحی تمیز و ظریف برانگیخت.

 

بعدها، در دبیرستان، استیو جابز با استیو وزنیاک آشنا شد. آن دو بلادرنگ دوستی و شراکت کردند.

 

وزنیاک پنج سال بزرگتر بود و قبلاً یک تکنیسین رایانه با استعداد بود که جابز چیزهای زیادی در مورد رایانه از او آموخت.

 

از بسیاری جهات، جابز و وزنیاک پسران جوان معمولی بودند و دوست داشتند شوخی کنند. اما آن‌ها هم‌چنین دوست داشتند دنیای الکترونیک را کشف و ببینند چه چیزی می‌توانند خلق کنند.

 

با ترکیب هر دو علاقه، در سال ۱۹۷۱ آن‌ها اولین محصول خود را روانه بازار کردند: «جعبه آبی»، دستگاهی که به کاربران اجازه می‌داد به صورت رایگان تماس‌های تلفنی از راه دور داشته باشند.

 

وزنیاک طراحی کرد و جابز این نوآوری را به یک کاروکاسبی تبدیل کرد و ۴۰ دلار هزینه کرد و آن را به قیمت ۱۵۰ دلار فروخت.

 

این زوج تقریباً ۱۰۰ جعبه فروختند و طعم درآمد را چشیدند که با مهارت‌های مهندسی وزنیاک و دیدگاه تجاری جابز چه کاری می‌توانند انجام دهند.

علاقه جابز به معنویت، ال اس دی و هنر، حس زیبایی‌شناختی و تمرکز شدید او را شکل داد.

در اواخر دهه ۱۹۶۰، علایق و فرهنگ‌های کنجکاو گیک‌ها و هیپی‌ها شروع به همپوشانی کردند.

 

بنابراین شاید اجتناب‌ناپذیر بود که جابز علاوه بر اشتیاق خود به ریاضیات، علوم و الکترونیک، خود را در ضد فرهنگ غوطه‌ور کند و شروع به آزمایش ال‌سی‌دی کند.

 

در سال ۱۹۷۲، جابز در کالج رید، یک مدرسه خصوصی هنرهای لیبرال در اورگان ثبت‌نام کرد و در آنجا به شدت در مورد مراقبه و آزمایش ال‌اس‌دی با دوستانش بسیار جدی شد. استیو جابز

 

او احساس می‌کرد که تجربیاتش از مواد مخدر به تقویت احساس او در مورد آنچه در زندگی مهم است کمک کرد و به او نشان داد که «روی دیگری برای سکه وجود دارد». در مورد جابز، این به معنای درک این بود که خلق چیزهای بزرگ بیش از هر چیز دیگری مهم است.

 

جابز که مشتاق کشف معنویت شرقی بود، حتی به هند سفر کرد و در نهایت هفت ماه در آنجا ماند. بودیسم ذن به ویژه به جنبه عمیقی از شخصیت او تبدیل شد و بر رویکرد زیبایی‌شناسی حداقلی او تأثیر گذاشت و او را با قدرت شهود آشنا کرد.

 

هر دو علاقه – ال‌اس‌دی و معنویت – به او کمک کردند تا نوع خاصی از تمرکز را ایجاد کند، که به عنوان حوزه تحریف واقعیت جابز شناخته شد: اگر او تصمیم می‌گرفت که چیزی باید اتفاق بیفتد، آن را به سادگی با تغییر واقعیت به میل خود انجام می‌داد.

 

عامل دیگری که زیبایی‌شناسی مینیمالیستی جابز را شکل داد، اشتیاق او به هنر بود. جابز در طول زندگی حرفه‌ای خود بارها و بارها تأکید می‌کرد که طراحی محصولات اپل باید تمیز و ساده باشد.

 

این آرمان در دوران تحصیل در دانشگاه شکل گرفت. با وجود اینکه جابز کالج را رها کرد، به جابز اجازه داده شد که به کلاس‌ها ادامه دهد، و این کار را صرفاً به منظور توانمندسازی خود انجام داد. یکی از این کلاس‌ها کلاس خوشنویسی بود، مهارت او که بعداً به عنصری کلیدی در رابط کاربری گرافیکی اپل مک تبدیل شد.

بازدید از یک مزرعه سیب نامی برای آن‌ها ایجاد کرد. چشم‌انداز فرافرهنگی و سخت‌کوشی یک شرکت را ساخت.

تطابق عجیبی به نظر می‌رسد: یک طرفدار معنوی، علاقه‌مند به ال‌اس‌دی و صنعت رایانه. با این حال، در اوایل دهه ۱۹۷۰، بسیاری از افراد  به رایانه به عنوان نمادی از توصیف فردی نگاه کردند.

 

بنابراین در حالی که جابز در مواد مخدر و ذن غوطه‌ور بود، رؤیای راه‌اندازی کسب‌وکار خود را نیز در سر می‌پروراند. و تقریباً در همان زمان، دوستش استیو وزنیاک ایده‌ای برای رایانه شخصی مدرن ارائه کرد.

 

در روزهای اولیه انقلاب فناوری دره سیلیکون، استیو وزنیاک به کلوپ کامپیوتری هومبرو پیوست – مکانی که در آن «مغزها»ی کامپیوتر برای تبادل نظر با یکدیگر ملاقات می‌کردند و فلسفه اصلی این بود که ضد فرهنگ و فناوری یک زوج کامل هستند.

 

اینجا بود که وزنیاک ایده خود را داشت. کامپیوترها در آن زمان به چندین قطعه سخت‌افزاری جداگانه برای کار نیاز داشتند که مدیریت آن‌ها را پیچیده و استفاده از آن‌ها را دشوار می‌کرد. وزنیاک یک دستگاه را به عنوان یک بسته مستقل با صفحه کلید، صفحه نمایش و کامپیوتر «همه در یک» تصور کرد.

 

در ابتدا وزنیاک در نظر داشت طرح خود را به صورت رایگان ارائه دهد، زیرا این اخلاق هومبرو بود. با این حال، جابز اصرار داشت که باید از اختراع وزنیاک سود ببرند.

 

بنابراین در سال ۱۹۷۶، تنها با ۱۳۰۰ دلار سرمایه اولیه، وزنیاک و جابز رایانه اپل را تأسیس کردند.

 

در روزی که باید نام شرکتی پیدا می‌کردند، جابز از یک مزرعه سیب بازدید کرده بود و – چون ساده، سرگرم‌کننده و آشنا بود – نام «اپل» روی آن گذاشت.

 

وزنیاک و جابز یک ماه زحمت کشیدند و ۱۰۰ کامپیوتر را با دست ساختند. نیمی از کل به یک فروشنده کامپیوتر محلی و نیمی دیگر به دوستان و سایر مشتریان فروخته شد.

 

تنها پس از ۳۰ روز، اولین کامپیوتر اپل، Apple I، در آستانه سوددهی قرار گرفت.

جابز رئیسی کنترل‌کننده و با خلق‌وخوی تند بود که با اشتیاق سازش‌ناپذیر برای کمال هدایت می‌شد.

کسانی که جابز را شخصاً می‌شناختند، موافق هستند که او فردی نامنظم و حتی دمدمی مزاج بود. اگر کار با استانداردهای بالای او مطابقت نداشت، عصبانیت او بالا می‌گرفت و به افراد حمله لفظی می‌کرد.

 

اما چرا جابز اینقدر کنترل‌کننده و با خلق‌وخوی تند بود؟

 

به طور خلاصه، او یک کمال‌گرای نابخشودنی بود. جابز می‌خواست که اپل ۲، Apple II، یک کامپیوتر کاملاً طراحی شده و کاملاً برجسته باشد که از ابتدا تا انتها یکپارچه شده باشد. اما در حالی که انگیزه او به موفقیت اپل ۲ در سال ۱۹۷۷ کمک کرد، انرژی و اراده افراد حاضر در شرکت را نیز تخلیه کرد. استیو جابز

 

اگر جابز احساس می‌کرد که کار یک کارمند ضعیف است، به آن‌ها می‌گفت که این «مزخرف» است، و اگر حتی کوچکترین نقص را متوجه می‌شد، عصبانی می‌شد.

 

با رشد اپل به عنوان یک شرکت، جابز فقط نامنظم‌تر شد. مایک اسکات در نهایت به عنوان رئیس اپل منصوب شد و وظیفه اصلی آن حفظ کنترل بیشتر جابز بود.

 

اسکات اساساً مجبور بود جابز را با مسائل سخت‌تری روبرو کند که سایر کارمندان انرژی لازم برای انجام آن را نداشتند. این اغلب به اختلاف‌نظر منجر می‌شد، گاهی اوقات جابز گریه می‌کرد، زیرا او کنار گذاشتن هر گونه کنترلی بر اپل را بسیار دشوار می‌دید.

 

جابز به‌خصوص ناامیدکننده‌ای بود که اسکات سعی کرد برای کمال‌گرایی خود محدودیت‌هایی ایجاد کند. اما اسکات به نوبه خود نمی‌خواست کمال‌گرایی جابز بر عمل‌گرایی ارجحیت داشته باشد.

 

به عنوان مثال، زمانی که جابز فکر کرد هیچ یک از ۲۰۰۰ رنگ بژ برای کیس اپل ۲، Apple II، به اندازه کافی خوب نیستند، اسکات وارد عمل شد، و هم‌چنین زمانی که جابز روزها را صرف تصمیم‌گیری در مورد میزان گرد بودن گوشه‌های بدنه کامپیوتر کرد. تمرکز اسکات این بود که کیس را ساخته و به فروش برساند.

مکینتاش جابز را به‌عنوان نماد فناوری بر روی یک پایه قرار داد، اما ویتریول او باعث شد او از کار بیفتد.

اپل ۲، Apple II، با حدود شش میلیون کامپیوتر فروخته شده، جرقه‌ای در نظر گرفته شد که منجر به ایجاد صنعت کامپیوترهای شخصی شد.

 

اما برای جابز، این یک موفقیت کامل نبود، زیرا اپل ۲، Apple II، شاهکار وزنیاک بود، نه شاهکار او.

 

جابز می‌خواست ماشینی بسازد که به قول او «در جهان فرورفته ایجاد کند». جابز با این جاه‌طلبی کار بر روی مکینتاش را آغاز کرد – جانشینی برای اپل ۲، Apple II، که محاسبات شخصی را بیشتر متحول و او را به عنوان نماد فناوری معرفی کرد.

 

با این حال مکینتاش تنها اختراع جابز نبود، زیرا او در واقع پروژه مکینتاش را از بنیانگذار آن، جف راسکین، متخصص رابط انسان و کامپیوتر ربود. و به این ترتیب جابز این ایده را گرفت و ماشینی ساخت که روی یک ریزپردازنده قدرتمند کار می‌کرد تا بتواند گرافیک‌های پیچیده را در خود جای دهد و تا حد زیادی توسط ماوس کنترل شود. استیو جابز

 

مکینتاش به موفقیتی بی‌نظیر تبدیل شد، تا حدی به دلیل یک کمپین بازاریابی مجلل که شامل یک آگهی تبلیغاتی تلویزیونی هیجان‌انگیز – که اکنون به عنوان تبلیغ «۱۹۸۴» شناخته می‌شود – به کارگردانی ریدلی اسکات، فیلمساز هالیوودی، بود. راه‌اندازی مکینتاش که با محبوبیت تبلیغات گره خورده بود، باعث نوعی واکنش زنجیره‌ای تبلیغاتی هم برای جابز و هم برای محصول شد.

 

جابز مانند همیشه حیله‌گر، با دستکاری روزنامه‌نگاران به این نتیجه رسید که مصاحبه‌ای که با آن‌ها انجام می‌داد یک «انحصاری» است، تعدادی مصاحبه‌ی پرمخاطب با چندین مجله‌ی برجسته انجام داد.

 

استراتژی او جواب داد و مکینتاش جابز را ثروتمند و مشهور کرد. او به آن شهرتی دست یافته بود که می‌توانست الا فیتزجرالد خواننده را در جشن تولد ۳۰ سالگی خود سرگرم کند.

 

کمال‌گرایی و رفتار ظالمانه او نسبت به کارمندان اپل همچنان ادامه داشت. او اگر فکر می‌کرد به کمال اهمیتی نمی‌دهند، دائماً افراد را به «احمق» صدا می‌کرد.

 

رفتار وحشیانه جابز منجر به درگیری با شرکت شد. در سال ۱۹۸۵، هیئت مدیره اپل تصمیم گرفت جابز را اخراج کند.

جابز با نکست (NeXT) شکست خورد، اما با پیکسار (Pixar)، شرکتی که در زمینه فیلم‌های انیمیشن پیشرو است، بازار طلایی را کسب کرد.

پس از اینکه جابز از ضربه اخراج شدن از اپل بهبود یافت، متوجه شد که اکنون می‌تواند کارها را دقیقاً همانطور که می‌خواهد انجام دهد – از جنبه‌های خوب و بد خود لذت ببرد.

 

او ابتدا یک سرمایه‌گذاری تجاری جدید با هدف بازار آموزشی ایجاد کرد، کامپیوتری به نام NeXT.

 

با پروژه نکست [NeXT]، جابز به اشتیاق خود برای طراحی افراط کرد. او برای طراحی لوگو ۱۰۰,۰۰۰ دلار هزینه ثابت پرداخت و اصرار داشت که کیس کامپیوتر نکست باید یک مکعب کامل باشد. استیو جابز

 

اما کمال‌گرایی جابز مهندسی و ساخت کامپیوتر را سخت کرد.

 

دیدگاه سازش‌ناپذیر جابز اساساً ناقوس مرگ NeXT بود. پروژه تقریباً تمام شد، تولید چندین سال به تعویق افتاد و در نهایت، دستگاه برای مصرف‌کننده نهایی بسیار گران بود. و به دلیل قیمت بالا و کتابخانه نرم‌افزاری کوچک، NeXT به سختی در صنعت محاسبات بزرگتر موجی ایجاد کرد.

 

با این حال، در همان دوره، جابز اکثریت سهام شرکتی به نام پیکسار را نیز خریداری کرد. جابز در نقش خود به عنوان رئیس، از اینکه بخشی از یک سرمایه‌گذاری بود که ترکیب کاملی از فناوری و هنر بود لذت می‌برد.

 

تا سال ۱۹۸۸، جابز تقریباً ۵۰ میلیون دلار در پیکسار پول ریخته بود در حالی که در NeXT نیز ضرر کرده بود.

 

اما پس از سال‌ها مبارزه مالی، استودیو تین توی [Tin Toy] را منتشر کرد، فیلمی که دیدگاه منحصر به فرد پیکسار را برای انیمیشن‌های کامپیوتری به نمایش گذاشت. تین توی در سال ۱۹۸۸ جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه انیمیشن را برد.

 

بنابراین جابز متوجه شد که باید تمرکز خود را از محصولات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری که در حال زیان‌دهی بودند، به پیکسار معطوف کند، شرکتی که در حال ساخت فیلم‌های انیمیشنی پیشرفته و بالقوه سودآور بود.

 

در نهایت، پیکسار با دیزنی همکاری کرد تا اولین فیلم بلند خود به نام داستان اسباب‌بازی را تولید کند. داستان اسباب‌بازی که در سال ۱۹۶۶ اکران شد، پرفروش‌ترین فیلم سال شد.

جابز دور از اپل، زندگی خصوصی خود را اصلاح کرد و دوباره با خانواده خود ارتباط برقرار کرد.

جابز علاوه بر یادگیری حرفه‌ای در طول ۱۲ سال دوری از اپل، در زندگی خصوصی خود نیز پیشرفت کرد.

 

در سال ۱۹۸۶، پس از مرگ مادر خوانده‌اش، جابز در مورد ریشه‌های خود کنجکاو شد و تصمیم گرفت به دنبال مادر واقعی خود بگردد.

 

هنگامی که او سرانجام جوآن شیبل را پیدا کرد، او احساساتی شد و از اینکه جابز را برای فرزندخواندگی واگذار کرد، عذرخواهی کرد.

 

جابز هم‌چنین از اینکه متوجه شد یک خواهر به نام مونا سیمپسون دارد شگفت‌زده شد. او و سیمپسون هر دو هنرمند و با اراده بودند و در نهایت به هم نزدیک شدند. استیو جابز

 

تقریباً در همان زمان، جابز با لورن پاول آشنا شد. این زوج در سال ۱۹۹۱ با برکت استاد قدیمی ذن جابز ازدواج کردند. پاول قبلاً اولین فرزندشان رید پل جابز را باردار بود. این زوج صاحب دو فرزند دیگر به نام های ارین و ایو شدند.

 

با تشویق پاول، جابز هم‌چنین سعی کرد زمان بیشتری را با لیزا برنان، دختری از اولین رابطه خود که در ابتدا با او بیگانه شده بود، بگذراند.

 

جابز سعی کرد پدر فعال‌تری برای لیزا باشد. و در نهایت، او نقل مکان کرد و با جابز و پاول زندگی کرد تا زمانی که به کالج در هاروارد رفت.

 

لیزا به اندازه جابز با خلق‌وخوی تند بزرگ می‌شد، و از آنجایی که هیچ‌کدام در برقراری ارتباط و جبران خوب نبودند، این زوج می‌توانستند ماه‌ها بدون گفتن کلمه‌ای به یکدیگر بگذرند.

 

در یک مفهوم گسترده، شیوه تعامل جابز با افراد در زندگی خصوصی‌اش شبیه رفتار او در محل کار بود. رویکرد او دوتایی بود: یا بسیار پرشور بود یا بسیار سرد.

با کم رنگ شدن ثروت اپل، جابز مانند یک پسر ولخرج بازگشت و به عنوان مدیرعامل شرکت را رهبری کرد.

در سال‌های پس از اخراج جابز، ورشکستی اپل به عنوان یک شرکت زیان‌ده شروع شده بود.

 

برای متوقف کردن این کاهش، گیل آملیو در سال ۱۹۹۶ به عنوان مدیرعامل منصوب شد. آملیو می‌دانست که برای بازگرداندن اپل در مسیر درست، باید با شرکتی با ایده‌های تازه همکاری کند.

 

و بنابراین در سال ۱۹۹۷، آملیو تصمیم گرفت نرم‌افزار نکست [NeXT] را خریداری کند، و در واقع جابز را به مشاور اپل تبدیل کرد.

 

زمانی که جابز به اپل برگشت، تا جایی که می‌توانست کنترل را به دست گرفت. برای این منظور، او بی‌سروصدا شروع به ایجاد پایگاه قدرت خود با نصب کارمندان نکست [NeXT] مورد علاقه خود در سمت‌های بالای اپل کرد.

 

در این دوره، هیئت‌مدیره اپل متوجه شد که آملیو قرار نیست ناجی اپل باشد. اما آن‌ها فکر می‌کردند که ممکن است شرکت دوباره شانسی با جابز داشته باشد. استیو جابز

 

بنابراین هیئت‌مدیره به جابز سمت مدیر عاملی در اپل را پیشنهاد داد. جابز در کمال تعجب این پیشنهاد را رد کرد. در عوض، او اصرار داشت که در سمت خود به عنوان مشاور باقی بماند. و به رهبری جست‌وجوگر برای یک مدیر عامل جدید کمک کند.

 

جابز از موقعیت خود به عنوان مشاور برای افزایش نفوذ خود در اپل استفاده کرد. او حتی هیئت مدیره را مجبور به استعفا کرد. همان هیئت‌مدیره‌ای که به او توصیه کرده بود نقش مدیر عاملی را بر عهده بگیرد. زیرا احساس می‌کرد پیشرفت او در تغییر شرکت را کند می‌کنند.

 

جابز به عنوان مشاور هم‌چنین موفق شد با رقیب مایکروسافت شراکتی ایجاد کند. و شرکت را مجبور به ایجاد نسخه جدیدی از مایکروسافت آفیس برای مک کرد. در نتیجه به یک دهه مبارزات حقوقی پایان داد. و قیمت سهام اپل سر به فلک کشید.

 

در نهایت، و پس از تردید بسیار، جابز مدیر عامل شد و خواستار تمرکز مجدد شرکت بر تولید محصولات کمتر شد.

 

در سال ۱۹۹۷، اپل ضرر ۱,۰۴ میلیارد دلاری را ثبت کرد. اما در سال ۱۹۹۸، پس از اولین سال کامل جابز به عنوان مدیرعامل، این شرکت ۳۰۹ میلیون دلار سود ثبت کرد. جابز عملاً شرکت را نجات داده بود.

ایده‌های جسورانه و طراحی رؤیایی، آی‌مک و اولین فروشگاه اپل را به موفقیت‌های نجومی رساند.

زمانی که جابز استعداد رؤیایی طراح جانی آیو را کشف کرد، آیو را بعد از خودش به دومین فرد قدرتمند اپل تبدیل کرد. به این ترتیب مشارکتی آغاز شد که مهمترین همکاری طراحی صنعتی در عصر خود بود.

 

اولین محصولی که جابز و آیو با هم طراحی کردند، آی‌مک بود. یک کامپیوتر رومیزی با قیمت حدود ۱۲۰۰ دلار و برای مصرف‌کنندگان عمومی طراحی شده بود.

 

با آی مک، جابز و آیو ایده معمولی در مورد اینکه یک کامپیوتر چگونه باید باشد را به چالش کشیدند. در انتخاب یک قاب آبی و شفاف، این زوج وسواس خود را برای کامل کردن کامپیوتر، هم در داخل و هم از بیرون منعکس می‌کرد. این طراحی همچنین ظاهری بازیگوش به کامپیوتر داده است.

 

آی‌مک که در ماه مه ۱۹۹۸ معرفی شد، به سریع‌ترین رایانه در تاریخ اپل تبدیل شد. استیو جابز

 

با این حال، جابز نگران شد که محصولات منحصربه‌فرد اپل در میان محصولات یک فروشگاه بزرگ فناوری گم شوند. راه‌حل او ایجاد فروشگاه اپل به عنوان راهی برای کنترل کل فرایند خرده‌فروشی به شرکت بود.

 

جابز با ساختن یک فروشگاه نمونه اولیه، تجهیز کامل آن و توجه به جزئیات تجربه خدمات و زیبایی عمومی شروع کرد. او بر حس مینیمالیسم در طول فرایند اصرار داشت. از لحظه‌ای که مشتری وارد فروشگاه می‌شود تا لحظه‌ای که خرید را انجام می‌دهد.

 

در می ۲۰۰۱، اولین فروشگاه اپل افتتاح شد. این یک موفقیت بزرگ بود. زیرا طراحی دقیق جابز، خرده‌فروشی و تصویر برند را به سطح جدیدی ارتقا داده بود.

جابز که می خواست کل تجربه دیجیتال را کنترل کند، آی پاد، آیفون و آی‌پد را ایجاد کرد.

پس از موفقیت خود در فروشگاه اپل و آی‌مک، جابز یک استراتژی جدید و بزرگ ارائه کرد. دیدگاه او یک کامپیوتر شخصی در مرکز یک سبک زندگی دیجیتال جدید بود.

 

او این را استراتژی مرکز دیجیتال خود نامید.

 

این استراتژی رایانه شخصی را به عنوان نوعی مرکز کنترل در نظر می‌گرفت. و دستگاه‌های مختلف، از پخش‌کننده موسیقی گرفته تا دوربین‌های ویدیویی را هماهنگ می‌کند.

 

جابز به عنوان اولین قدم برای تحقق چشم‌انداز خود تصمیم گرفت که یک پخش‌کننده موسیقی قابل حمل محصول بعدی اپل باشد.

 

در سال ۲۰۰۱، اپل آی‌پاد را عرضه کرد. دستگاهی ساده که چرخ کلیک معروف را با صفحه نمایش کوچک و فناوری جدید هارد دیسک ترکیب می‌کرد.

 

منتقدان شک داشتند که مردم ۳۹۹ دلار برای پخش موسیقی خرج کنند. اما مصرف‌کنندگان آی پاد را چنان موفق کردند که تا سال ۲۰۰۷، فروش آی‌پاد نیمی از درآمد اپل را تشکیل می‌داد.

 

گام بعدی طراحی یک تلفن همراه بود.

 

در سال ۲۰۰۷، اپل اولین نسخه آیفون را عرضه کرد. دو فناوری مهم آیفون را ممکن کردند. صفحه نمایش لمسی که می‌توانست چندین ورودی را به طور همزمان پردازش کند. و شیشه پوششی فوق‌العاده قوی به نام گوریلا گلس.

 

باز هم، منتقدان به استراتژی اپل بدبین بودند. و استدلال می‌کردند که هیچ کس ۵۰۰ دلار برای یک تلفن همراه نمی‌پردازد. و جابز دوباره به آن‌ها ثابت کرد که اشتباه می‌کنند. تا پایان سال ۲۰۱۰، سود حاصل از فروش آیفون بیش از نیمی از کل سود تولیدشده در بازار جهانی تلفن همراه را تشکیل می‌داد.

 

آخرین گام در استراتژی جابز، عرضه تبلت رایانه‌ای به نام آی‌پد بود.

 

اپل به طور رسمی آی‌پد را در ژانویه ۲۰۱۰ راه‌اندازی کرد. اپل در ماه اول بیش از یک میلیون آی‌پد و در ۹ ماه اول سال ۱۵ میلیون دستگاه فروخت.

 

با انتشار آی‌پاد، آیفون و آی‌پد، واضح بود که استراتژی جسورانه هاب دیجیتال جابز در متحول کردن صنعت فناوری مصرف‌کننده موفق بوده است.

جابز بینش متعارف در مورد تشخیص سرطان‌ش را نادیده گرفت و در سال ۲۰۱۱ درگذشت.

جابز برای اولین بار در اکتبر ۲۰۰۳ طی یک معاینه معمول اورولوژی متوجه شد که سرطان دارد.

 

متأسفانه، جابز با مشکل سرطان خود به همان روشی روبرو شد که با یک مشکل طراحی برخورد می‌کرد. او تمام خرد متعارف را نادیده و با روش خود برای مبارزه با آن به مواجهه پرداخت.

 

او به مدت ۹ ماه از عمل جراحی خودداری کرد. و در عوض سعی کرد با طب سوزنی و رژیم‌های گیاهخواری خود را درمان کند. با گذشت زمان، تومور سرطانی رشد کرد. و در نهایت جابز مجبور شد برای برداشتن آن زیر تیغ جراحی برود.

 

با این حال، حتی زمانی که سرطان در سال ۲۰۰۸ بازگشت. او دوباره بر رژیم غذایی سختی از میوه‌ها و سبزیجات خاص اصرار داشت که باعث شد بیش از ۴۰ پوند وزن کم کند.

 

سرانجام، جابز متقاعد شد که پیوند کبد انجام دهد. اما به دنبال این، وضعیت سلامتی او به شدت کاهش یافت. و متأسفانه او هرگز از آن بهبود نیافت.

 

جابز در سال ۲۰۱۱ درگذشت. پس از مرگش، او میراثی در یکی از با ارزش‌ترین شرکت‌های فناوری در جهان به جا گذاشت.

 

تمام کارهایی که جابز در زندگی‌اش انجام داد، محصول شوق و اشتیاق باورنکردنی او بود. و قبل از مرگش گفت: «من یک شغل بسیار عالی، و یک زندگی بسیار خوش‌شانسی داشته‌ام. من تمام کارهایی که از دستم بر می‌آمد را انجام داده‌ام.»

 

مانند هیچ فرد دیگری، شخصیت جابز به طور کامل در خلاقیت‌های او منعکس شد. زیرا هر محصول اپل یک سیستم سخت‌افزاری و نرم‌افزاری کاملاً بسته و یکپارچه بود.

 

و در حالی که استراتژی باز به‌کارگرفته‌شده توسط مایکروسافت باعث شد تا آن‌ها برای سال‌های زیادی بر صنعت سیستم عامل تسلط پیدا کنند. مدل جابز در درازمدت سودمند بود. زیرا تضمین می‌کرد که یکپارچه و زیبا از پایان به-پایه-به-هوشمند باشد: تجربه کاربر نهایی.

 

اندکی پیش از مرگش، جابز توانست در نهایت شاهد پیشی گرفتن اپل از مایکروسافت به عنوان ارزشمندترین شرکت فناوری در جهان باشد.

خلاصه نهایی

استیو جابز در سیلیکون ولی در محل تلاقی هنر و فناوری، و گیکی بزرگ شد. او در آنجا دوستی را تقویت کرد که به تولد اپل و هم‌چنین تغییری عمیق در دنیای فناوری منجر شد. جابز در طول زندگی خود موفق شد رابطه ما با فناوری را متحول کند. و طیفی از محصولات دیجیتال را با طراحی تمیز و رابط کاربرپسند خلق کند.

 

شما می‌توانید این کتاب را از سایت آمازون تهیه کنید.

 

[newsletter_signup_form id=1]

امتیاز به این مطلب

5/5 - (2 امتیاز)

مطالب بیشتر

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
استیو جابز
پانزده روز تغییر، ۳۶۵ روز رشداطلاعات بیشتر
+