راهنمایی برای تصمیماتی که ما را تعریف میکنند
مشکلات بغرنج (کتابی که در سال ۲۰۲۲ منتشر شده است) یک کاوش در تصمیمگیری است. به ویژه زمانی که صحبت از مسائل مهم زندگی میشود که میتوانند عمیقترین تأثیر را داشته باشند. اگرچه دنیای مدرن الگوریتمها و رویکردهای عملی برای انجام این کار ارائه میدهد، محاسبات همیشه بهترین راه برای یک زندگی خوب نیست.
این کتاب برای هر کسی است که به فلسفه علاقه دارد؛ افرادی که در آستانه تصمیمگیریهای مهم زندگی مانند ازدواج یا جابجایی جغرافیایی مانند مهاجرت هستند؛ و هر کسی که با قاطعتر شدن مشکل دارد.
راس رابرتز مجری هفتگی پادکست اِکُنتاک [EconTalk] است که برنده جوایز متعدد شده است و در سال ۲۰۰۶ راه افتاد. او همچنین رئیس کالج شالم در اورشلیم است و نویسنده این کتاب که چگونه آدام اسمیت میتواند زندگی و شرطبندی شما را با پول دیگران تغییر دهد.
وقتی صحبت از سختترین تصمیمها به میان میآید، ممکن است عقلانیت نیاز به عقبنشینی از کشف و اصول داشته باشد.
مشکل بُغرنج چیست؟
مشکلات بغرنج مشکلاتی هستند که هیچ الگوریتم، برنامه یا فهرست طرفدار در مقابل مخالف انتخاب ما نمیتواند آنها را حل کند. و آنها همه جا هستند. وقتی صحبت از مسائلی مانند ازدواج، فرزندان و شغل میشود – چیزهایی که واقعاً ما را تعریف میکنند – گاهی اوقات بهترین راه برای تصمیمگیری این است که با ذهنی باز و احساس قوی از خود عبور کنید. شما نمیتوانید به سادگی برای این تصمیمات هزینه کنید. به هر حال، خوشحالی که ممکن است از انتخاب درست احساس کنید چیزی نیست که بتوان آن را مانند یک معامله جمع کرد. معمولاً چیزی زودگذرتر است.
دانشمندان، فیلسوفان و اندیشمندان مشکل تصمیمگیری را تجزیه و تحلیل کردهاند، اما تعداد کمی از آنها رویکردی دارند که بتوان آن را به طور جهانی به کار برد. ما افراد منحصر به فردی هستیم که همه مسیرهای خود را به سوی خوشبختی داریم. در حالی که منطق و استدلال میتواند به ما کمک کند بین چیزهای بی اهمیت مانند مارکهای خمیر دندان یا پزشکی مانند انواع جراحی تصمیم بگیریم. جستوجوی روح قدیمی ممکن است بهترین گزینه برای حل یک مشکل واقعاً بغرنج و پیچیده باشد. در این خلاصهکتاب، افکار راس رابرتز را در مورد این موضوع خواهیم گفت که چگونه با مشکلات بغرنج دست و پنجه نرم کنیم و نه تنها آنها را حل کنیم، بلکه در حین انجام این کار شکوفا شویم.
در این خلاصهکتاب، یاد خواهید گرفت
- چرا فهرست طرفداران ممکن است بهترین ابزار برای تصمیمگیری نباشد؛
- چیزی که چارلز داروین نگران آن بود؛ و
- درسهایی از پیشنویس انافال [NFL].
حل «مشکلات بغرنج» به چیزی بیش از پرداختن به یک فهرست طرفداران نیاز دارد. این امر مستلزم یک فرو رفتن عمیقتر و تجربیتر در خود است.
تصمیمات تصمیم میگیرند. آنها آفت وجودی ما هستند.
پیتزا یا سوشی برای شام؟ سفر جادهای یا تعطیلات ساحلی برای تعطیلات بهاری؟ بریسهای معمولی یا اینویزیلاین؟ اول جراحی و بعد شیمی درمانی یا برعکس؟
جفت انتخابهای بالا ممکن است بسیار متفاوت از یکدیگر به نظر برسند، اما آنها یک چیز مشترک دارند. آنها همان چیزی هستند که نویسنده راس رابرتز به عنوان «مشکلات بغرنج» تعریف میکند. صرفنظر از اینکه چقدر جدی و زندگی را تغییر میدهند، مشکلات بغرنج مسیری منطقی دارند که از طریق آن میتوانید راهی برای تصمیمگیری پیدا کنید. آنها معضلاتی هستند که با علم، مهندسی و منطق قابل حل هستند.
بهترین مسیر برای رسیدن به فرودگاه کدام است؟ نقشههای گوگل را بررسی کنید. کدام رستوران را برای شام سالگرد خود انتخاب کنید؟ بررسیهای یلپ [Yelp] را مقایسه کنید. برای عمل به کدام جراح باید مراجعه کنم؟ با سایر افرادی مشورت میکنید که تحت این عمل قرار گرفتهاند و آمار جراح را بررسی کنید. چه هدف نهایی یک مریخنورد باشد یا یک دستور پخت ماکارونی، این تصمیمات اهداف قابل تصور واضحی دارند.
اما در مورد این پرسشهای پیچیدهتر چه میشود؟ آیا باید بچه داشته باشم؟ آیا باید ازدواج کنم؟ آیا باید موسیقیدان جاز باشم یا مهندس رایانه؟
اینها مشکلات پیچیدهای هستند که پاسخ درست و مسیر روشنی برای رسیدن به هدف نهایی ندارند. رابرتز این مشکلات را «مشکلات بغرنج» مینامد. همین چند دهه پیش، ممکن است به والدین، کشیشان یا شاید حتی معلمان خود مراجعه کرده باشیم تا ما را به این پاسخها راهنمایی کنند، اما بسیاری از ما دیگر به این سنگرهای قدرت ایمان نداریم. بنابراین ما ماندهایم که گرهها را خودمان باز کنیم.
این نوع تصمیمگیری چیزی است که اندیشمندانی از اراسموس تا بنجامین فرانکلین با آن دست و پنجه نرم کرده و درباره آن نوشتهاند. اکثر آنها استفاده از نوعی فهرست طرفدار مخالف هنگام تصمیمگیری حمایت میکردند. مطمئناً این یک راهحل منظم و قابل انجام است. با این حال، یک نقص مهلک در این رویکرد وجود دارد و آن این است: برخی چیزها بهسادگی ناشناخته هستند.
رابرتز این مشکلات را مشکل خونآشام مینامد.
فرض کنید شما در حال تلاش برای تصمیمگیری در مورد تبدیل شدن به یک خونآشام هستید یا خیر. با این حال، شما نمیتوانید یک فهرست طرفدار مخالف خونآشام تهیه کنید، زیرا در حالیکه میتوانید تصور کنید که واقعاً یکی از این گزینهها بودن چگونه میتواند باشد، واقعاً نمیدانید. تنها راه برای شناخت واقعی این است که تبدیل به یک خونآشام شوید. اما هنگامی که تبدیل به یک خونآشام شدید، نمیتوانید تصمیم خود را لغو کنید و به عقب برگردید. در این مرحله، دیگر یک انتخاب نیست.
بسیاری از بزرگترین و تأثیرگذارترین تصمیماتی که باید در زندگی بگیریم در این دسته قرار میگیرند. اینکه پدر یا مادر شوید، ازدواج کنید، شغل خود را تغییر دهید یا به کشور دیگری نقل مکان کنید، این اهداف یا نتایج تا زمانی که در میان آنها قرار نگیرید به درستی قابل درک نیست. و وقتی وارد شدید – تغییر کردید.
به همین دلیل است که مشکلات بغرنج کاملاً متفاوت با رامکنندههایی هستند که در زندگی با آنها مواجه میشویم. همانطور که به بخش بعدی میرویم، در مورد اینکه چرا فهرست طرفداران مخالف انتخاب ما ابزار ایدهآلی برای رسیدگی به این مشکلات نیست، بیشتر خواهیم آموخت.
تصمیمگیری بر اساس هدف داشتن در یک زندگی رضایتبخش به تجربههای غنیتر و شادتر منجر میشود.
یونانیان باستان مردمسالاری، الفبای غربی و المپیک را به ما دادند تا فقط چند مورد را نام ببریم.
آنها همچنین راههای جالب بسیاری برای فکر کردن درباره چیزها به ما معرفی کردند. بیایید کلمه اودامونیا [eudaemonia] را بگیریم. ترجمهی آن به معنای «شکوفایی» است و به شیوهای غنیتر و رضایتبخشتر از زندگی اشاره دارد، روشی که نمیتواند توسط فهرستی از مخالفان هدایت شود.
اودامونیا [eudaemonia] چیزی بیش از لذت بردن و اجتناب از درد است، که هر دو میتوانند زودگذر باشند. این در مورد این است که نگاهی بلندمدت داشته باشید، واقعاً زندگی خود را اشغال کنید و از آن لذت ببرید. این در مورد زندگی با زیبایی و یکپارچگی و اشتیاق است که گاهی اوقات میتواند دردناک باشد. فقط به یک کوهپیمایی چالشبرانگیز فکر کنید. ممکن است عرق کنید و عضلات خود را تحت فشار قرار دهید تا به اوج برسید، اما غلبه بر چالش، آن را به یک تجربه ارزشمند تبدیل میکند، اگر نه در لحظه، پس از آن واقعیت.
یا مثلاً به بچهها فکر کنید – داشتن آنها. پرورش آنها هر پدر و مادری میداند که هیچ چیز نمیتواند شما را از درد به زانو درآورد یا قلب شما را مانند فرزندتان شاد کند. درد و لذت برای توصیف اعماق و اوج احساساتی که این تصمیم میتواند برای شما داشته باشد، آن را کاملاً رد نمیکند، اما روی یک تکه کاغذ، جنبههای منفی به راحتی میتواند بر مزایای این تصمیم بیشتر باشد.
اینطور نیست که مردم سعی نکردهاند از یک فهرست طرفدار مخالف برای تصمیمگیری در مورد مسائل خانوادگی استفاده کنند. چارلز داروین و فرانتس کافکا هر دو فهرستهای طولانی و مفصلی نوشتند تا تصمیم بگیرند که آیا باید ازدواج کنند یا خیر. آنها سعی کردند مزایای داشتن یک همراه مادامالعمر را در مقابل خواستههای وقتشان بسنجند که ممکن است آنها را از یک شغل رضایتبخش باز دارد، .
زمانی که چنین تصمیماتی در مورد همسر آینده خود میگیرید، رابرتز پیشنهاد میکند که به آینده خود به عنوان سفر به رم فکر کنید. شما یک ایده تقریبی از آنچه میخواهید در آنجا انجام دهید دارید. شاید بخواهید از واتیکان و کولوسئوم دیدن کنید، غذای عالی بخورید و چند روزی را در اطراف سینکیو تره [Cinque Terre] رانندگی کنید. شما از یک سری افراد مختلف میپرسید، تابلوهای پیام زیادی را میخوانید، اما متوجه میشوید که هیچکس یک مکان را یکسان تجربه نمیکند و بنابراین ناممکن است که همه چیز را بر اساس ورودی و تجربیات دیگران برنامهریزی کنید. شما دقیقاً نمیدانید چه کاری انجام خواهید داد، اما میدانید که هنر، معماری و خطوط ساحلی زیبا را دوست دارید. بنابراین شما به دنبال همراهی میگردید که علایق و ارزشهای مشابهی داشته باشد و همراه خوبی برای سفر باشد، و سپس به بهترینها امیدوار باشید.
میبینید، این در مورد تصمیمگیری کاملاً منطقی با هر قطعه اطلاعاتی که نیاز دارید نیست. در واقع، جنبه شکوفا شدن زندگی ممکن است در قسمتهایی از تصمیم باشد که شما به طور کامل آن را درک نکردهاید و نمیتوانید به درستی پیشبینی کنید.
به همه این مشکلات بغرنج فکر کنید: کجا باید کار کنید؟ چه کسی را برای دوستان خود انتخاب میکنید و چقدر روی این روابط سرمایهگذاری میکنید؟ چگونه رأی میدهید؟ شما پیرو کدام دین هستید؟ سؤال بزرگتر پیرامون همه اینها این است که «من کیستم؟»
پاسخ برای هر فردی عمیقاً شخصی است. چیزی که برای یکی عالی است ممکن است برای دیگری نباشد. کافکا و داروین و فهرست طرفدارانشان برای ازدواج را به خاطر دارید؟ هر کدام به یک نتیجه متفاوت رسیدند. داروین نگران این بود که چگونه ازدواج او را از نوشتن باز میدارد، اما تصمیم گرفت که ازدواج کند. او در نهایت ازدواج خوشبختی با ده فرزند داشت، زندگی بسیار شاد؛ و بدیهی است شغلی که او را برای قرنها در کتابهای تاریخی نگه داشت. کافکا برعکس تصمیم گرفت: مجرد بماند و تمرکز بر نوشتن را انتخاب کرد؛ و نام او نیز جاودانه است. آنها انتخابهای متضادی داشتند، اما هر کدام به روش خود شکوفا شدند.
هنگام تصمیمگیری، اصول خود را مبنا قرار دهید.
تا اینجا آموختیم که هدف نهایی بسیاری از تصمیمات مهم زندگی یا مشکلات بغرنج شکوفایی است. اما چگونه تصمیماتی را بگیریم که ما را به اینجا میبرد؟
این نیست که همه ما لذتگرا یا پوچگرا هستیم، ولع ترک ۲۴ ساعته یا ناامید از معنای واقعی داریم. بسیاری از ما کاملاً معقول هستیم و از سامانههای آزمایش و تجربهشده برای تصمیمگیری استفاده میکنیم، مانند آنچه توسط اقتصاددان آریل روبینشتاین تعریف شده است. ابتدا میپرسید، «چه چیزی مطلوب است؟» سپس میپرسید، «چه چیزی امکانپذیر است؟» و سپس از بین گزینههای امکانپذیر خود، مطلوبترین گزینهها را انتخاب میکنید.
به نظر میرسد بهترین راه برای انجام کارها باشد… اما تکانه چطور؟ اتفاقی؟ عدمقطعیت؟ جانبداری؟ همه اینها میتوانند در هر مدل معقول و منطقی تصمیمگیری لغزش کنند و چوب لای چرخ تصمیم بیاندازند. چیزی که ما اغلب متوجه نمیشویم این است که خود این روش ممکن است ما را به تصمیمی نبرد که به ما امکان شکوفایی میدهد.
خوشبختانه رابرتز یک پاسخ ساده دارد: همیشه تصمیمی بگیرید که حس خود را نجات دهد.
در اینجا یک داستان عالی برای نشان دادن آن وجود دارد. وقتی رابرتز و همسرش در تعطیلات بودند، همسرش یک گوشواره الماس را که بخشی از هدیه سالگردش بود، در اتاق هتل گم کرد. اگرچه اتاق را به طور کامل جستوجو کردند، اما نتوانستند آن را پیدا کنند. او پریشان شد، مخصوصاً به این دلیل که آنها قبلاً ترتیبی داده بودند که آن روز اتاق را عوض کنند. با این حال، آنها تصمیم گرفتند که اجازه ندهند این روز آنها را خراب کند و به برنامههای خود برای پیادهروی پایبند بودند.
وقتی برگشتند، یادداشتی روی میز کناری اتاق جدید هتلشان پیدا کردند. بالای یادداشت، چیزی درخشید. گوشواره آنجا نشسته بود.
معلوم شد، زنی که اتاق قدیمی آنها را تمیز کرده بود، آن را پیدا کرد. وقتی تئودورا (این نام او بود) متوجه شد که سرنشینان قبلی اتاقها را عوض کردهاند، شماره اتاق جدید آنها را فهمید و گوشواره را برای آنها گذاشت. چرا تئودورا به این همه دردسر افتاد؟ هیچ سود مشخصی وجود نداشت. هیچ جایزهای تبلیغ نشد و این روند زمان زیادی از روز او را میگرفت. در واقع، پس ندادن آن و گرفتن آن میتوانست به نفع مادی باشد. اگر او برای نگهداشتن گوشواره یا برگرداندن آن فهرستی از مخالفان تهیه کرده بود، احتمالاً حفظ آن برنده میشد.
تئودورا به جای برگرداندن گوشواره بر اساس انگیزه سودمندی برای دریافت جایزه، گوشواره را پس داد زیرا خود را فردی صادق و امین میدید که کار درست را انجام میدهد. او اصول خود را در اولویت قرار داد.
در اینجا تمرینی وجود دارد که میتواند به شما در تصمیمگیری به همان روش کمک کند. جای خالی را پر کنید: من از آن دسته افرادی هستم که … .
میتواند هر چیزی باشد. مالیاتم را پرداخت میکنم. رأی میدهم. وقتی یکی از دوستان بیمار است یک ظرف میخورم. اهداء میکنم. پشت سر کسی چیزی نمیگویم. سرزنش نمیکنم. هر چه تصمیم میگیرید، آن را غیرقابل تغییر کنید. هر تصمیمی که باید بگیرید، باید با اصول شما مطابقت داشته باشد.
شناسایی و پایبندی به اصول خود و سپس انجام کارهایی که به زندگی شما معنا و هدف میدهد کوتاهترین راه برای تصمیمگیری در مورد یک مشکل بغرنج است.
اجازه ندهید تصمیمگیری شما را فلج کند. شما همیشه این گزینه را دارید که مسیر خود را تغییر دهید.
مرشد مجموعه قوانین بعدی یک نویسنده، فیلسوف یا اقتصاددان نیست. بلکه مربی فوتبال است. نه هر مربی قدیمی، بلکه شاید سرشناسترین مربی زنده: بیل بلیچیک از نیوانگلند پاتریوتز.
پیشنویس انافال [NFL] نحوه انتخاب تیمها از بین بازیکنان ورودی کالج است. آنها این کار را با مرور ساعتها نوار، بررسی آمار و مصاحبه با بازیکنان انجام میدهند. اگرچه بلیچیک این گزینه را دارد که برخی از برترین انتخابهای دور اولیه را انتخاب کند – و این کار را هم میکند – مردم متوجه شدهاند که او همیشه مایل است بعداً انتخابهای اولیهاش را با چندین انتخاب عوض کند. به عبارت دیگر، او با از دست دادن یک گزینه بالقوه مشکلی ندارد.
چه درسی در مورد تصمیمگیری میتوانیم از مشاهده او بیاموزیم؟ بلیچیک میداند که وقتی اولین انتخاب را انجام میدهد، همه پاسخها را ندارد. او با این عدم قطعیت مشکلی ندارد؛ زیرا میداند که (الف) ممکن است جواب دهد و (ب) اگر نشد، میتواند بعداً آن را تغییر دهد.
چیزی که بلیچیک نشان میدهد اهمیت اختیاری است. این به شما امکان میدهد تا آزادی انجام کاری را بدون الزام به انجام آن داشته باشید. شرکتی مانند زاپوس را در نظر بگیرید که به شما امکان میدهد کفشها را به صورت آنلاین سفارش دهید و اگر دوست ندارید آنها را با ارسال رایگان به هر دو طرف برگردانید.
چگونه میتوانید این ذهنیت را به گونهای ترجمه کنید که به شما در حل مشکلات بغرنج کمک کند؟ سعی کنید کارهای بیشتری انجام دهید به این امید که برخی از آنها به نتیجه برسند. این واقعاً تنها راه برای درک واقعی یک موقعیت است. به عنوان مثال، به دانشگاه عالی فکر کنید. میتوانید از تعدادی از دانشآموختگان بپرسید و یادداشتهای دانشجویان را در مورد چگونگی حضور در آن دانشگاه بخوانید. اما حقیقت این است که احتمالاً وقتی در آنجا هستید، تجربه منحصر به فرد خود را خواهید داشت. تنها راه برای دانستن این است که واقعاً چیزهایی را برای خودتان امتحان کنید.
همه ما متعهد شدن به چیزی را تجربه کردهایم و بعد متوجه شدهایم که نتیجه نداده است. این میتواند هر چیزی باشد، از ورود به رستوران گرفته تا نقل مکان در سراسر کشور یا حتی یک رابطه. اعتراف کنید که همه چیز اشتباه پیش میرود، و زمانی که اتفاق افتاد، خودتان را ببخشید. یاد بگیرید که با تغییر عقیده، بازگرداندن چیزی، تغییر شغل – حتی انتقال دانشگاه یا طلاق از شریک زندگی خود، راحت باشید و از اشتباهات خود عبور و آنها را خنثی کنید.
مسئله این است که تا زمانی که این کار را انجام ندهید، متوجه نخواهید شد. به جای نگرانی در مورد تصمیمگیری درست، به یافتن یک سری گزینه برای انتخاب فکر کنید و هم برای ناامیدی و هم برای تغییر مسیر آماده باشید.
شاید نویسنده مشهور ویلیام فاکنر این را بهتر درک کرده باشد. او در مورد روند کاری خود میگوید: «وقتی وجدان در ذهن شماست و حق با اوست و درست میگوید، خودش کار را انجام میدهد. تنها کاری که باید انجام دهید این است که پشت سر او یورتمه سواری کنید و کارهایی که میکند و میگوید را کنار بگذارید.»
این بدان معنا نیست که فاکنر هیچ نظارتی بر روند زندگی خود نداشت. او به طور کامل بازنگری کرد تا اینکه به پیشنویس نهایی رسید. اما هنرمندان درک میکنند که باید با چیزهایی که نمیدانند کار کنند تا به هدف نهایی خود برسند. وقتی از تلاش برای نظارت بر همه چیز صرف نظر میکنیم، به خودمان اجازه میدهیم که معنای واقعی را کشف کنیم.
مثل یک مکالمه است. به جای رفتن به زندگی و مشکلات متعدد آن با رویکرد معاملاتی که به دنبال کسب بیشترین امتیاز است، با کنجکاوی واقعی در مورد آنچه میخواهید یاد بگیرید به زندگی نزدیک شوید. خود را به عنوان یک قطعه هنری در نظر بگیرید: فیلمنامه یا مجسمهای که در حقیقت خود آشکار میشود و به سمت بهترین بیان خود زندگی میکند.
خلاصه نهایی
تصمیمگیری نباید یک سازوکار سودمند باشد که از طریق آن بیشترین منفعت را به دست آورید. در عوض، این فرایند باید احساس و اصول شما را در دل خود قرار دهد. استفاده از اینها به عنوان راهنما، و دادن لطف اشتباه کردن و شروع دوباره، شما را به یک زندگی واقعاً خوب هدایت میکند.
شما این کتاب را میتوانید از سایت آمازون تهیه کنید.