1. خانه
  2. مقالات
  3. رشد
  4. مانند یک دانشمند فضایی بیاندیشید

مانند یک دانشمند فضایی بیاندیشید

مانند یک دانشمند فضایی

مانند یک دانشمند فضایی بیاندیشید

4.3/5 - (3 امتیاز)

استراتژی‌های ساده‌ای که می‌توانید برای جهش‌های عظیم در زندگی و کار استفاده کنید

مانند یک دانشمند فضایی بیاندیشید (کتابی که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد) استراتژی‌هایی را ارائه می‌دهد که دانشمندان فضایی برای نوآوری، حل مسئله و به ثمر رساندن ناممکن‌ها استفاده می‌کنند. با یادگیری شیوه‌هایی که این دانشمندان هر روز استفاده می‌کنند، ابزار قدرتمندی به دست خواهید آورد که به شما کمک می‌کند تا رؤیاهای حرفه‌ای و شخصی خود را برآورده کنید.

 

زندگی متنوع اوزان وارول شامل علوم فضایی، حقوق و تألیف کتاب‌های غیرداستانی است. وارول، عضو سابق تیم کاوشگر مریخ‌پیما در سال ۲۰۰۳، کتاب مانند یک دانشمند فضایی فکر کنید را برای کمک به غیردانشمندان در رسیدن به پتانسیل کامل برای موفقیت بیشتر نوشته است. مقالات برنده جایزه وی در کالج‌ها و مدارس تحصیلات تکمیلی تدریس می‌شود و آثار وی در رسانه‌های ایالات متحده و بین‌المللی بسیار گسترش پیدا کرده است.

این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ استراتژی‌های علمی قدرتمندی را یاد بگیرید که به شما در تحقق رؤیاهایتان کمک می‌کند.

آیا محدودیت آنچه را که فکر می‌کنید می‌توانید به آن برسید پایین آورده‌اید؟ یا بدتر، آیا خودتان را در حد متوسط ​​رها کرده‌اید؟ شاید از اینکه نمی‌توانید به راه‌حلی برسید که بتواند تجارت شما را به سطح جدیدی برساند ناامید شده‌اید. یا شاید به خود گفته باشید که آرزوی شما واقعاً فقط یک رؤیای محدود است. چرا شما نمی‌خواهید؟ آیا موفقیت منحصراً برای نوابغ نخبه جهان است، یا افرادی که پول کافی برای پیگیری علاقه‌های خود دارند؟ مانند یک دانشمند فضایی

 

حقیقت این است که همه افراد توانایی دستیابی به موفقیت را دارند، خواه این ایده درخشان برای یک محصول جدید باشد، یا برای آن امتیاز کسب کند، یا حتی یک مهارت جدید را بیاموزد. آنچه باعث تمایز بعضی از بعضی دیگر می‌شود لزوماً هوش و پول نیست، بلکه طرز فکر آن‌ها است. هنگامی که نحوه برخورد با مشکلات و چالش‌ها را تغییر دهید، می‌توانید جهشی عظیم در همه زمینه‌های زندگی خود داشته باشید. و برای ایجاد این تغییر، شما باید یاد بگیرید که چگونه مانند یک دانشمند فضایی فکر کنید.

 

در این خلاصه‌کتاب، یاد خواهید گرفت

 

  • مواد تشکیل‌دهنده فرعی در برابر اصلی؛
  • چرا شما باید بیشتر حوصله داشته باشید؛ و
  • آنچه فضانوردان و کمدین‌ها مشترک دارند.

تغییر نگرش نسبت به عدم اطمینان شما را برای کشف آماده می‌کند.

مهندسان و دانشمندان آزمایشگاه پیشرانه جت ناسا یک سنت عجیب دارند. در لحظات حساس در هر مأموریت فضایی، آن‌ها بادام زمینی را شگفت‌زده می‌کنند. این پدیده زمانی آغاز شد که یک فضاپیمای رنجر پس از شکست طولانی و پی در پی با موفقیت به فضا پرتاب شد. آن روز یک مهندس یک بسته بادام زمینی را برای کنترل ماموریت آورده بود. از آن زمان، برای جلوگیری از بدشانسی، بادام زمینی در هر پرتاب خورده می‌شود.

 

این نشان می‌دهد که حتی علمی‌ترین افراد نیز از عدم‌اطمینان اطمینان دارند. به همین دلیل ما برای به دست آوردن دوباره کنترل، به احساسات عجیب‌وغریبی درگیر می‌شویم – مانند خوردن بادام زمینی یا پوشیدن شلوار جین خوش‌شانس. ما نمی‌توانیم از این طریق احساس کنیم. ترس از ناشناخته‌ها باعث شد که اجداد ما از ببرهای دندان‌شمشیر در امان بمانند. اما وقتی به طور کلی از عدم اطمینان جلوگیری می‌کنیم، خود را به فرصت‌های جدید نزدیک می‌کنیم. مانند یک دانشمند فضایی

 

دانشمندان عدم‌اطمینان را امری ترسناک نمی‌دانند. وقتی با اتاقی تاریک و پر از سایه روبرو می‌شویم، مانند اکثر ما رو بر‌نمی‌گردانند. آن‌ها آن‌قدر می‌گردند تا اینکه یک کلید روشنایی پیدا کنند. با روشن شدن چراغ، آن‌ها می‌توانند آنچه را پیدا کرده‌اند ارزیابی کنند. ممکن است چیزی عجیب در اتاق وجود داشته باشد، یا ممکن است دری دیگر وجود داشته باشد که منجر به رمز و راز دیگری شود.

 

عدم اطمینان باعث وحشت دانشمندان نمی‌شود. آن‌ها را نشاط می‌بخشد. آن‌ها به جای نگرانی از هیولاهایی که ممکن است در گوشه و کنارشان کمین کرده باشند، روی همه چیزهای شگفت‌انگیز در انتظار کشف تمرکز می‌کنند.

 

چند گام عملی بردارید تا به جای اینکه اجازه دهید چیزهای ناشناخته مانع شما شوند، از روبرو شدن با آن‌ها هیجان‌زده شوید. ابتدا از خود بپرسید که بدترین نتیجه ممکن چیست. در مرحله بعد، احتمال وقوع آن نتیجه را بررسی کنید. نوشتن این افکار آن‌ها را در چشم‌انداز قرار می‌دهد، زیرا تراژدی به ندرت اتفاق می‌افتد. در بیشتر مواقع، خواهید دید که چیزهایی که بیشترین ارزش را برای آن‌ها دارید، دست نخورده باقی خواهند ماند، حتی اگر بدترین سناریو اجرا شود. تأیید این امر ترس شما را در مورد گام برداشتن در مسیری جدید خلع سلاح می‌کند. هنگامی که با ترس خود روبرو شدید، آزاد خواهید بود که به سفر خود ادامه دهید و ببینید چه چیزی را می‌توانید بدست آورید.

بهترین راه برای نوآوری، جلوگیری از انطباق است.

کارآفرین فناوری ایلان ماسک با مشکلی روبرو شد – ۲۰ میلیون دلار. او می‌خواست یک شرکت فضایی راه‌اندازی کند تا رؤیای خود را برای استقرار بر روی مریخ دنبال کند. اما او قادر به تهیه یک موشک فضاپیما نبود. شرکت‌های هوافضا انجام همه کارهایی را که لازم است به پیمانکاران زیرمجموعه واگذار می‌کنند، و آن‌ها کار بیشتری را نسبت به کارفرما دارند. تمام این حاشیه‌ها موشک فضاپیما را به کالای گرانقیمت تبدیل و آن را غیرقابل‌دست‌یابی می‌کند. مانند یک دانشمند فضایی

 

ماسک در شرف انصراف بود كه تحولی اتفاق افتاد. او از خودش پرسید برای رفتن به فضا چه چیزی نیاز داری؟ پاسخ البته موشک بود. و چه چیزی باعث ایجاد موشک می‌شود؟ مواد خام. ماسک پس از خرد کردن کارهایی منجر به موشک می‌شود، دریافت که قیمت این مواد فقط ۲ درصد از قیمت متوسط ​​یک موشک است. و اگر ماسک عمده تولید داخل را انجام می‌داد، کنترل بسیار بیشتری بر کیفیت و بودجه داشت. ماسک توانست با حمله انتقادی به خود، کارش را در جهت رؤیای‌ش آغاز کند و پیش ببرد.

 

زندگی مملو از روال‌ها و آیین‌هایی است که ما بدون هیچ سؤالی از آن‌ها پیروی می‌کنیم. ما هم‌زمان بلند می‌شویم، همان مسیر را برای کار طی می‌کنیم، هر روز برای ناهار همان غذا را می‌خوریم. این یک هدف مفید است. ما به سادگی وقت و فضای کافی برای تحلیل هر تصمیمی که می‌گیریم نداریم. اما وقتی کورکورانه روال‌های منسوخ‌شده را دنبال می‌کنیم، در نهایت فرایند امتیازدهی را نسبت به نتیجه کسب می‌کنیم. به جای سؤال درباره اینکه آیا راهی بهتر برای انجام کاری وجود دارد، ما گرفتار عاداتی می‌شویم که مانع ایده‌های ناب می‌شوند.

 

با در آغوش گرفتن دانشمند فضایی درونی خود می‌توانید از شر کارهای معمول خلاص شوید. دانشمندان فضایی از اصول اولیه استفاده می‌کنند. این روش از شما می‌خواهد تا همه جنبه‌های احتمالی یک وضعیت را به طور منظم زیر سؤال ببرید، تا زمانی که به یک حقیقت مسلم برسید. به عنوان مثال، اینکه شما برای ساخت موشک به مواد اولیه نیاز دارید. در طول این تمرین، تمام مفروضات مربوط به آنچه در گذشته انجام شده است را کنار بگذارید. این کار شما را از مرزهای تعیین‌شده خارج می‌کند، مانند اینکه اعتقاد داشته باشید فقط آژانس‌های فضایی با بودجه دولت توانایی تهیه موشک را دارند. از این طریق وارد حوزه تفکر نوآورانه می‌شوید. مانند یک دانشمند فضایی

 

برای شناسایی اینکه کدام یک از فرایندها را با تفکر اصول اولیه به چالش بکشید، در مورد این موضوع تأمل کنید که چرا کاری را همانگونه که تاکنون انجام داده‌اید باید انجام دهید. هنگام توجیه پاسخ خود، اطمینان حاصل کنید که توضیحات شما مربوط به شرایط فعلی شماست – نه گذشته. درست مانند ماسک، ممکن است دریابید که با تغییر مسیر خود می‌توانید به آن هدف بلندپروازانه برسید.

بهره‌وری دشمن اندیشه ناب است.

آلبرت انیشتین هنگامی که ۱۶ ساله بود، فکر می‌کرد چه اتفاقی می‌افتد اگر بتواند با سرعت نور، نور را مشاهده کند. او می‌دانست که این فراتر از توان بدن‌ش است. اما تصور این سناریو پایه‌هایی را برای آنچه یک تئوری خاص نسبیت بود، یک دهه بعد ایجاد کرد.

 

نیکولا تسلا نیز از تخیل خود به عنوان آزمایشگاه خود استفاده کرد. او ساعت‌ها به برنامه‌ریزی اختراعات خود اختصاص داد، قبل از اینکه آن‌ها را ترسیم کند. ذهن او اولین زمین آزمایش سیستم جریان متناوب او بود که ما هر روز از آن بهره‌مند می‌شویم. نه او و نه انیشتین به موفقیت شگفت‌انگیز خود دست پیدا نمی‌کردند اگر زندگی آن‌ها درگیر شلوغ‌کاری روزمره می‌شد.

 

خلاقیت به زمان و مکان نیاز دارد. به همین دلیل بسیاری از محل‌های کار مدرن بسیار خلاق نیستند. اکثر ما در چرخه کار خودتبلیغی گیر افتاده‌ایم. هر ایمیلی که می‌فرستیم در یک ایمیل دیگر نتیجه می‌گیرد که احساس می‌کنیم باید فوراً به آن پاسخ ‌دهیم. ما آنقدر تحت فشار هستیم که باید نتیجه بگیریم و در نهایت نتیجه می‌گیریم که فضای کنجکاوی و کاوش کمی وجود دارد. قبل از شناخت آن، فراموش کرده‌ایم که روزگاری کودکانی بودیم که عاشق کشف کردن بودیم، و مدام درمورد جهان سؤال می‌کردیم. مانند یک دانشمند فضایی

 

اما اگر بخواهید راه‌حل‌های ابتکاری برای مشکلات پیدا کنید، این حس شگفتی و گشودگی کودکانه ضروری است. خوشبختانه برقراری ارتباط مجدد با کودک هفت ساله درونی کار سختی نیست. تنها کاری که شما باید انجام دهید اجرای یک آزمایش فکری است.

 

آزمایش‌های فکری به ما فضایی را می‌دهد تا در دنیایی موازی دنیای واقعی اما متفاوت، یک سؤال خاص را در نظر بگیریم. این شما را از محدودیت‌هایی مانند مهارت‌ها، دسترسی به منابع یا حتی – مانند مورد انیشتین – واقعیت فیزیکی خلاص کند. هدف لزوماً رسیدن به جواب درست نیست، بلکه دستیابی به بینشی است که باید خود را از الگوی تفکر کهنه خارج کنید.

 

افزودن وقت خالی به برنامه، آزمایش‌های فکری را تشویق می‌کند. وقتی به ذهن شما اجازه رانش داده می‌شود، مناطقی از مغز که مسئولیت خلاقیت را دارند، زنده می‌شوند. به همین دلیل بسیاری از نویسندگان، مانند جی کی رولینگ، قهرمان تنبلی و کسالت هستند. در سال ۱۹۹۰، قبل از اختراع تلفن‌های هوشمند، قطار رولینگ از منچستر به لندن چهار ساعت به تأخیر افتاد. داستان هری پاتر در حالی در ذهن او شکل گرفت که او در ایستگاه گیر کرده بود و کاری برای انجام دادن نداشت. تصور کنید که اگر به زمان اجازه دهید تا سرگردان شود، ذهن شما چه هدیه‌ای می‌دهد.

ذهن شما بزرگترین مانع بین شما و هدف شماست.

شما احتمالاً با داستان ایکاروس آشنا هستید که سعی کرد با استفاده از با‌ل‌های ساخته شده از موم از زندان در کرت فرار کند. با وجود هشدارهای پدرش، ایکاروس خیلی بلندپرواز بود. خورشید بال‌های او را ذوب کرد و ایکاروس به سمت مرگ فرو رفت.

 

از طریق هشدارها و داستان‌هایی از این قبیل، جامعه به شما می‌آموزد که از خطرپذیری ترس داشته باشید. این باعث می‌شود شما در جوانی ایمن باشید، اما در بزرگسالی مانع آن می‌شوید. شما به خود می‌گویید که آنچه را که لازم است برای آن کار ارتقاء دهید، ندارید یا در یک قرار ملاقات حضور پیدا كنید. اما اگر داستانی را که برای خود تعریف می‌کنید تغییر دهید، بالاخره می‌توانید اوج بگیرید.

 

بسیاری از ما فکر می‌کنیم که موفقیت متعلق به نخبگان است، نه افراد متوسط ​، بنابراین، خود را به زحمت نمی‌اندازیم و تلاش نمی‌کنیم. این نگرش نشان‌دهنده نکته‌ای است که نویسنده دیوید شوارتز در کتاب خود «جادوی فکر بزرگ» عنوان کرده است. مانع اصلی جلوگیری از دستیابی شما به اهداف شما مانده حساب بانکی یا کمبود وقت شما نیست – ذهن شماست. مانند یک دانشمند فضایی

 

برای مبارزه با افکاری که شما را از تعقیب رؤیاهای شما منصرف می‌کند، تفکر واگرا را تمرین کنید.

 

تفکر واگرا روشی است که برای تحریک خلاقیت با تولید ایده‌های بدون محدودیت و محدودیت استفاده می‌شود. در تفکر واگرا، صرف‌نظر از محدودیت‌های واقعی مانند بودجه، از هر ایده‌ای استقبال می‌شود. هر ایده به عنوان یک احتمال پذیرفته می‌شود. هدف این است که تا آنجا که ممکن است به ایده برسید، نه اینکه به یک راه‌حل کامل دست پیدا کنید. این تضمین می‌کند که شما هیچ مفهومی را زودهنگام رد نمی‌کنید.

 

برای تمرین تفکر واگرا، آن صدای منطقی را در ذهن خود بیرون کنید. از این طریق ذهن شما آزاد است تا وارد حوزه خلاقیت و نوآوری شود. در اینجا، می‌توانید کاری را کشف کنید که می‌توانید انجام دهید، به جای آنچه فکر می‌کنید باید انجام دهید. پس از پایان تولید امکانات، می‌توانید از خود منطقی‌تان استقبال و ایده‌های خود را ارزیابی کنید.

 

اگر ذهن شما دوباره به ایده‌های قدیمی یا کهنه برگشت، آن را اخراج کنید. از خود بپرسید در دنیای علمی-تخیلی به چه راه‌حلی می‌رسید. این چیزی که فکر می‌کنید پوچ نیست. در روزهای آغازین، تولیدکننده هوافضا، بِلو اورجین، نویسنده داستان علمی-تخیلی را به استخدام نیل استفنسون درآورد تا به شما کمک کند راه‌های رسیدن به فضا بدون استفاده از موشک را تصور کند. استیفنسون شاید دانشمند فضایی نبود، اما خلاقیت او از طرح‌های ابتکاری الهام می‌گرفت. مانند یک دانشمند فضایی

برای دستیابی به بهترین راه‌حل، باید سؤال درست را بپرسید.

در سال ۱۹۹۹، اوزان وارول اخبار وحشتناکی از ناسا دریافت کرد. سیستم فرود سه‌پایه‌ای که او قصد داشت برای نشستن یک مریخ‌نورد در مریخ استفاده کند، در یک مأموریت دیگر به طرز چشمگیری شکست خورده بود. وارول بلافاصله وارد عمل شد. سؤالی که در ذهن او بود این بود: چگونه سیستم موجود را اصلاح کنیم؟

 

اما مهندس مارک آدلر اوضاع را متفاوت دید. وی این سؤال را مطرح کرد: چگونه بر جاذبه غلبه کنیم تا مریخ‌نورد به سلامت به مریخ برسد؟ برای پاسخ به این سؤال، آدلر سیستم سه‌پایه‌ای را به طور کامل کنار گذاشت. در عوض، او سیستمی از کیسه‌های هوای عظیم را طراحی کرد که در اطراف مریخ‌نورد باد می‌شود و اجازه می‌دهد چند ده بار قبل از توقف در سطح مریخ، پرش کند. سرانجام، طرح آدلر با خیال راحت دو مریخ‌نورد را به مریخ رساند. مانند یک دانشمند فضایی

 

وقتی نوبت به حل مشکلات می‌رسد، بسیاری از ما دقیقاً مانند وارول عمل می‌کنیم – بدون ارائه کامل سؤال، متعهد به ارائه پاسخ هستیم. و به محض اینکه از نظر احساسی روی یک راه‌حل خاص سرمایه‌گذاری کردیم، سرسختانه از آن دفاع می‌کنیم. ما هرگز درمورد اینکه آیا رویکرد بهتری وجود دارد، تأمل نمی‌کنیم. اما اگر سؤالی را که می‌پرسیم مانند آدلر تغییر دهیم، اغلب می‌توانیم به پاسخی انقلابی برسیم.

 

پس چگونه سؤالات بهتری بپرسیم؟

 

ابتدا یاد بگیرید که بین استراتژی و تاکتیک تفاوت قائل شوید. استراتژی طرحی است که شما برای دستیابی به نتیجه خاصی مانند فرود یک مریخ‌نورد در مریخ استفاده می‌کنید. از طرف دیگر، تاکتیک‌ها اقداماتی هستند که آن استراتژی را اجرا می‌کنند. یک تاکتیک استفاده از سیستم فرود سه‌پایه‌ای است. مورد دیگر، اطراف مریخ‌نورد شما در محاصره کیسه‌های هوا است.

 

اشتباه است تاکتیک‌ها را با استراتژی‌ها جابجا و اشتباه بگیرید. این همان اتفاقی است که برای وارول افتاد. اگر در شناسایی استراتژی خود مشکل دارید، یک قدم به عقب برگردید و از خود بپرسید که چه مشکلی را می‌خواهید حل کنید. آیا می‌خواهید یک سیستم فرود شکست‌خورده را برطرف کنید یا اینکه می‌خواهید سیاره سرخ را کشف کنید؟ با تمرکز بر روی تصویر بزرگ‌تر، سؤالی را که باید بپرسید شناسایی خواهید کرد. سپس، می‌توانید شروع به تولید ایده‌ها – یا تاکتیک‌ها – به عنوان راه‌حل‌های بالقوه برای این سؤال کنید. و فقط در پایان، ایده‌های خود را از نظر کیفیت ارزیابی می‌کنید. مانند یک دانشمند فضایی

برای رسیدن به حقیقت، باید فعالانه بر نقاط کور خود غلبه کنید.

«چه چیزی نمی‌بینیم؟» اگر ناوگان مدارگرد آب و هوایی مریخ ناسا در سال ۱۹۹۹ این سؤال را از خود می‌پرسیدند، ممکن بود از اشتباه ۱۹۳ میلیون دلاری جلوگیری کنند. دو ماه قبل از تاریخ ورود برنامه‌ریزی شده مدارگرد، داده‌ها پیش‌بینی می‌کردند که ۱۰۰ کیلومتر کمتر از حد مجاز به دور مریخ خواهد چرخید. این به معنای شکست قطعی بود. مدارگرد یا کاملاً خرد یا از جو مریخ و به اعماق فضا پرتاب می‌شود.

 

اما ناوبری‌ها اختلاف داده‌ها را به خطایی در سیستم ناوبری منتقل می‌کنند. آن‌ها اشتباه می‌کردند. در هنگام ورود، مدارگرد طبق برنامه از پشت مریخ عبور کرد، اما دیگر خبری از او نشد. بعداً، یک تحقیق نشان داد که این خطا رخ داده است، زیرا این سیستم توسط یک شرکت انگلیسی طراحی شده است که از اندازه‌گیری‌های پوند اینچ استفاده کرده است. ناوبری‌ها از متریک استفاده می‌کردند. تمام اندازه‌گیری‌های آن‌ها با ضریب چهار خطا داد. اگر آن‌ها به جای نادیده گرفتن داده‌ها، آن‌ها را زیر سؤال برده بودند، ممکن است از فاجعه پرهزینه جلوگیری می‌کردند. مانند یک دانشمند فضایی

 

حتی در برابر داده‌های پیچیده، مغز ما به دنبال اطلاعاتی است که نظرات ما را تأیید کند و هر آنچه را تأیید نمی‌کند نادیده می‌گیرد. این تعصب تأیید نامیده می‌شود و هیچ یک از ما در برابر آن مصون نیستیم. در واقع، شنیدن دیدگاه‌هایی که با دیدگاه‌های ما مخالف است، چنان ناراحت‌کننده است که حتی در صورت بالا رفتن خطر، از آن اجتناب خواهیم کرد. مانند یک دانشمند فضایی

 

بنابراین چگونه می‌توانید بر گرایش داخلی خود فقط برای دیدن آنچه می‌خواهید ببینید، غلبه کنید؟

 

ابتدا از وابستگی بیش از حد به نظرات خود بپرهیزید. درعوض، هر نظر را به عنوان یک فرضیه عملی در نظر بگیرید. این باور شما را به نظریه‌ای تبدیل می‌کند که قابل اثبات، رد یا حتی کنار گذاشته شود. به این ترتیب، شما عینی باقی می‌مانید. حتی بهتر از این، تعدادی فرضیه متفاوت ایجاد کنید، بنابراین در یک نتیجه گیر نمی‌کنید.

 

ارائه فرضیه‌های متناقض راهی عالی برای کمک به از بین بردن نقاط کور شماست. با پرسیدن اینکه چه چیزی از دست رفته است، این فرضیه‌ها را ایجاد کنید. اگر ناوبران این کار را انجام داده بودند، ممکن بود مسئله را با واحدهای اندازه‌گیری کشف کنند. این می‌توانست مأموریت را نجات دهد.

 

سرانجام، به جای اثبات فرضیه‌های خود، سعی کنید آنها را رد کنید. این کار را با ارائه نظرات خود به خود انجام دهید، گویی که آن‌ها به شخص دیگری تعلق دارند. در هر بحثی هر حفره‌ای پیدا کنید و آن را تکه تکه کنید. به یاد داشته باشید که هر فرضیه‌ای که شما آن را رد کنید یک قدم شما را به حقیقت نزدیک می‌کند. مانند یک دانشمند فضایی

بهترین راه برای اطمینان از موفقیت، آزمایش دقیق است.

فضانوردان قبل از رفتن به فضا سال‌ها تمرین می‌کنند. آن‌ها ساعت‌ها به تمرین در آزمایشگاه شناوری خلاء می‌پردازند، استخری عظیم که یک ماکت غرق‌شده ایستگاه فضایی جهانی را در خود جای داده است. آن‌ها حتی در هواپیمایی که «ستاره دنباله‌دار زمینی» نامیده می‌شود بی‌وزنی را تجربه می‌کنند که با غواصی مانند غلتک‌کش، جاذبه صفر را تکرار می‌کند.

 

اما خسته‌کننده‌ترین تمرینات، موارد اضطراری شبیه‌سازی‌شده هستند که فضانوردان را به حداکثر میزان جسمی می‌رسانند. در فضا، یک حرکت اشتباه می‌تواند وضعیتی مانند این وضعیت مهلک را رقم بزند. بنابراین، برنامه آموزشی سعی می‌کند آن‌ها را فریب دهد و مرتکب اشتباه شوند. به این ترتیب، فضانورد آمادگی بیشتری برای مأموریت خود دارد.

 

معمولاً ما برای تأیید اعتقادات خود از آزمون استفاده می‌کنیم نه اینکه آنها را به چالش بکشیم. اگر نتایج ضعیفی بگیریم، دلیل آن را توجیه می‌کنیم، مانند شرایط نامساعد یا آب و هوای بد. درعوض، باید سؤال کنیم که چقدر آن آزمون را طراحی کرده‌ایم. زیرا هدف واقعی از یک آزمون یافتن نقطه شکست نقطه‌ای است که اوضاع به اشتباه پیش می‌رود.

 

بسیاری از ما در محیطی که مورد آزمایش قرار بگیریم تمرین نمی‌کنیم، بنابراین ممکن است آن نقطه شکست را هرگز تشخیص ندهیم. ما سخنرانی بزرگ خود را در راحتی خانه خود تمرین می‌کنیم، نه در یک فضای سالن در زیر نورهای خیره‌کننده. ما از یک دوست خوش‌اخلاق می‌خواهیم مصاحبه شغلی مسخره‌ای با ما انجام دهد، در حالی که ما به جای کت و شلوار سفت، شلوار جین می‌پوشیم. این باعث می‌شود که در آن روز خاص شکست بخوریم. مانند یک دانشمند فضایی

 

تا زمانی که به سمت فضا نروید، می‌توانید با خیال راحت در محیطی تمرین کنید که چالش آینده شما را شبیه‌سازی کند. جری ساینفلد، کمدین، ​​این کار را با آزمایش شوخی‌های خود در کلوپ‌های کوچک طنز انجام می‌دهد. براساس پاسخ مخاطب، او می‌تواند مواد را تغییر دهد یا حتی آنها را کاملاً برش دهد. به این ترتیب، او برای برنامه‌های بسیار مهم بهتر آماده می‌شود.

 

هنگام آزمایش، اطمینان از اینکه هر جزء به صورت جداگانه آزمایش می‌شود، مهم است. سرانجام، کل سیستم نیز آزمایش شده است. این اشتباه را انجام ندهید که تصور کنید چیزی به نتیجه می‌رسد فقط به این دلیل که هر قسمت از آن جدا از هم خوب کار می‌کند. به هر حال، دارویی که به خودی خود مؤثر باشد، در صورت مخلوط شدن با داروی دیگر می‌تواند کشنده باشد. تا آنجا که ممکن است به طور کامل آزمایش کنید، و خود – یا محصول خود – را به حد استاندارد برسانید. این کار به شما اطمینان می‌دهد که توانایی مدیریت هر آنچه را داشته باشید که سر راه‌تان قرار می‌گیرد.

ما باید شکست‌های خود را حتی در بحبوحه موفقیت به دقت مطالعه کنیم.

وقتی هدف را بالا می‌گیرید، شکست اجتناب‌ناپذیر است. اگر بدنبال یک راه‌حل کلیدی هستید، ایده‌های زیادی ایجاد خواهید کرد. بسیاری از این ایده‌ها اهداف جزیی را برآورده نمی‌کنند. اما آن‌ها با نزدیك كردن شما به مفهوم دستیابی به موفقیت، نقش مهمی دارند.

 

جیمز دایسون طی ۱۵ سال ۵۱۲۶ نمونه اولیه شکست‌خورده را ثبت کرد. فقط در این صورت بود که او طرح مناسبی برای خلاء معروف بدون کیسه خود پیدا کرد. هنگامی که ما شکست‌های خود را به دقت مطالعه می‌کنیم، همانطور که دایسون انجام داد، آن‌ها بینش قدرتمندی را برای ما فراهم می‌کنند.

 

اما برای کالبدشکافی شکست‌های گذشته کافی نیست. ما باید نسبت به موفقیت‌های خود نیز تردید داشته باشیم.

 

ریشه بسیاری از تراژدی‌ها را می‌توان به موفقیت‌های گذشته بازگرداند. این امر در مورد مأموریت فاجعه‌بار فضایی چلنجر در سال ۱۹۸۶ اتفاق افتاد. مهندس مکانیک راجر بویزولی بارها نگرانی‌ها را در مورد حلقه‌های او (O) شاتل فضایی ابراز کرده بود. این نوارهای لاستیکی نازک از نشت گازهای داغ از اتصالات تقویت‌کننده‌های موشک جلوگیری می‌کند.

 

اما در مأموریت‌های قبلی، اورینگ‌های آسیب‌دیده هم‌چنان موفق عمل کرده بودند. بنابراین، نگرانی‌های بویسجولی به عنوان یک خطر قابل قبول کنار گذاشته شد. مانند یک دانشمند فضایی

 

در ۲۸ ژانویه ۱۹۸۶، چلنجر با موفقیت پرتاب شد. اما با گذشت یک دقیقه از پرواز، شاتل فضایی از هم پاشید و هفت فضانورد کشته شد. یک کمیسیون ویژه دلیل این امر را حلقه‌های او (O) دانست. از آنجا که پرواز با حلقه‌های او (O) آسیب‌دیده به روشی استاندارد تبدیل شده بود، ناسا به جای یک توجه جدی، این امر را عادی تلقی کرد.

 

اعتماد به نفس ناشی از موفقیت‌های گذشته می‌تواند شما را نسبت به واقعیت کور کند. شما فکر می‌کنید می‌دانید که چه کاری انجام می‌دهید زیرا قبلاً این کار را انجام داده‌اید. اما موفقیت چشمگیر به این معنی نیست که اشتباه نکرده‌اید. این اشتباهات شاید در گذشته منجر به شکست نشده باشد، اما در آینده می‌تواند عواقب ناگواری را به همراه داشته باشد.

 

حتی وقتی فکر می‌کنیم موفق شده‌ایم، باید شکست‌های خود را پیدا کنیم و از آنها بیاموزیم. در غیر این صورت، هرگز به دانشی که تجربیات ما به ما ارائه می‌دهد دست نخواهیم یافت. به همین دلیل، بسیار مهم است تا به یاد داشته باشید که موفقیت به خودی خود پایانی ندارد. این یک نقطه عطف در یک سفر بی‌پایان کشف است.

خلاصه نهایی

اندیشیدن مانند یک دانشمند فضایی به معنای اتخاذ یک طرز فکر جدید است، جایی‌که عدم اطمینان به عنوان یک مرز جدید پذیرای کشف بی‌پایان است. در این مرز است که می‌توانید به افکار اصلی و نوآوری‌های اساسی برسید. اما این تنها در صورتی اتفاق می‌افتد که مایل باشید با نقاط کور خود مقابله کرده و از روندها و نظراتی که خلاقیت شما را محدود می‌کند جدا شوید. هنگامی که با کنجکاوی و گشودگی کودکانه خود دوباره ارتباط برقرار کردید، با سرعت بالاتری به سمت اهداف خود پیش خواهید رفت و زندگی فوق‌العاده‌ای خواهید داشت.

مشق تغییر

سؤال خود را به پیاده‌روی ببرید.

 

دفعه بعد که سعی در حل یک مشکل دشوار دارید، کفش‌های ورزشی خود را بپوشید و به پیاده‌روی بروید. پیاده‌روی شما را در ایده‌آل‌ترین حالت برای نوآوری قرار می‌دهد، زیرا ضمن اینکه اجازه می‌دهد ضمیر ناخودآگاه شما چرخش پیدا کند، شما را آرام می‌کند. پیاده‌روی منجر به پیشرفت‌های مهمی برای دانشمندانی مانند داروین، تسلا و هایزنبرگ شد. بنابراین، دفعه دیگر که باید به یک راه‌حل اصلی برسید، راه آن‌ها را دنبال کنید و یک قدم زدن لذت‌بخش و طولانی داشته باشید. مانند یک دانشمند فضایی

 

این کتاب را از سایت آمازون تهیه کنید.

 

امتیاز به این مطلب

4.3/5 - (3 امتیاز)

مطالب بیشتر

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مانند یک دانشمند فضایی
شما هم می‌توانید یک رهبر باشیداطلاعات بیشتر
+