معرفتشناسی در هستی و انسان پایهای برای خودشناسی است.
معرفت شناسی یا شناختشناسی [Epistemology] دانش و فنی است که به مطالعه شناخت، امکان، شیوهها، ابزار، منابع و منافع و دیگر مباحث مربوط به آن میپردازد. بررسی شاخههای مختلف دانش بشری پس از تولد و رشدشان و با هویت جمعی و تاریخیشان است. نتیجهی معرفت و شناخت میتواند ما را به علم و باور عمیق برساند تا بتواند موجب رشد و تعالی ما باشد. بنابراین، هر چه معرفت و شناخت ما افزایش پیدا کند و عمیقتر شود. رشد و تعالی ما بیشتر و عمق زندگی ما نیز بیشتر و عمیقتر خواهد شد.
این روزها گفتوگو در رابطه با خودشناسی بیش از پیش افزایش پیدا کرده است. اگرچه خودشناسی علمی است که بسیار میتواند ما را در رشد و تعالی به جلو پیش ببرد. اما بدون ملزومات و مقدمات نمیتوان به این امر رسید و نتیجه گرفت. در این یادداشت میخواهیم به این مطلب بپردازیم که این ملزومات و مقدمات در حوزه معرفت شناسی در سه لایه قابل دستیابی است.
لایه اول: هستی شناسی
«من هستم!» بدیهیترین حقیقتی است که برای هر کسی صدق میکند و کسی نمیتواند منکر آن شود. این گزاره یعنی من وجود دارم! یعنی «هستی» و وجود بر «من» حمل میشود. یعنی اگر این هستی نباشد، من هم نیستم. پس وجود یا هستی یک امر بدیهی و غیرقابل تعریف است.
از طرف دیگر، اشتراک معنوی و درونی تمامی اشیاء همین هستی است. زیرا وقتی میگوییم «من هستم»، «تو هستی»، «او هست»، یا «کتاب هست»، «میز هست» چیزهایی را نام میبریم که مرز بین آنها مشخص و معین میشود: من، تو، او، کتاب، میز. مرز بین من و تو و او مشخص و محدود است. به این مرز مشخص که محدودیت و قالب اشیاء را معین میکند «ماهیت یا چیستی» اشیاء میگوییم.
البته اشیاء و واقعیتهای بیرونی که ما میبینیم و درک میکنیم دو تایی نیستند. بلکه این ذهن ماست که این تفکیک دو تایی را انجام میدهد. و در جهان خارج و واقعیتها این دو با هم یکی بیش نیست. و چون شناخت و معرفت نسبت به اشیاء با توجه به مرزبندیهای اشیاء صورت میگیرد. پس شناخت ما نسبت به آنها با ماهیت و ظاهرشان صورت میپذیرد. اشیاء را با ماهیت آنها میبینیم و درک میکنیم که هستی و وجود در آنها پنهان است.
هستی بی نهایت است
همین پنهان بودن نشان میدهد که هستی و وجود محدودیت ندارد و بیمرز است. بینهایت است و مانند اقیانوسی بیکران و بیحد و مرز همه اشیاء را درون خود جای داده است. همین بیحد و مرز بودن دلیلی است بر اینکه هستی ضد ندارد. و از کران تا کران کشیده شده است و همه اشیاء درون آن غرق شدهاند. و همین باعث شده است که هستی از دید ما پنهان باشد و ما نتوانیم تعریفی از آن داشته باشیم. به عنوان مثال، ماهی را در نظر بگیرید که درون دریا شنا میکند. و از خود میپرسد: «دریا کجاست؟» و نمیداند دریا همانجایی است که دارد درون او شنا میکند و غوطهور است.
من و شما هم در این اقیانوس بی کران و بی حد و مرز و بینهایت شناور هستیم و خواهیم پرسید: «هستی کجاست؟» هستی همانی است که ما را در برگرفته است، یکتا است، بینهایت است و اگر نباشد ما هم نخواهیم بود. حال که نمیتوانیم خود این هستی و وجود را بشناسیم باید چه کار کرد؟ ذهن ما میتواند مفهومی از این وجود را بشناسد و احکامی را نسبت به آن داشته باشد. مانند همین اشتراک معنوی هستی.
یا هستی ما باید مبداء داشته باشد که آن هستی قائم به خود است و به هیچ چیز دیگری وابسته نیست. ما هستیم که به آن وابستهایم و او مستقل است که اگر مستقل نبود دیگر صفات بیحد و مرز، یکتایی و بینهایت نمیتوانست بر آن حمل شود. بنابراین مواردی که بسیار به اختصار گفته شد، لایه اول معرفتشناسی ما با هستیشناسی آغاز میشود. که البته بحث مفصلی است که آن را به عهده خواننده گرامی میگذارم تا به تفکر و تأمل و تعمق در آن بپردازد.
مشق تغییر
دفترچه و خودکاری را آماده کنید و همراه خود داشته باشید. اکنون بیایید و تمرکز خود را به جای آن که به جسم و ذهن خود قرار دهید، به وجود و هستی قرار دهید. به هر چیزی که نگاه میکنید همواره بگویید: «هستی!» تجربه خود در انتهای در دفترچه یادداشت کنید. و سپس در پایان هفته به یادداشتهای خود مراجعه، آنها را بخوانید و به هستی بیاندیشید. با این تمرین معرفت شناسی خود را از وجود و هستی ارتقاء دهید.