چگونه میتوان زندگی حماسی داشت و وجودی با عملکرد بالا را در درون خود پرورش داد
هر چیزی ممکن است (کتابی که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد) یک راهنمای الهامبخش در مورد تغییر زندگی شما به سمت بهتر شدن است. این کتاب راهنمای خوب توصیههای عملی در مورد دستیابی به اهداف شخصی و شغلی شما را ارائه میدهد.
راب هارتنت یک متخصص تجارت، مشاور شخصی و نویسندهی متخصص در زمینهی تغییرات مثبت است. فعالیت گستردهی وی شامل موقعیتهای مدیریتی در شرکتهای جهانی مانند اپل، پویا موجو و هیولت پاکارد بوده است.
این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ یک راهنمای خوشبینانه برای جلو افتادن.
نگاهی به فهرست کارهای خود بیندازید. اگر جاهطلبی دارید، احتمالاً با برنامهها و پروژههای کوچک و بزرگ همراه است. با این همه پیشبینی، آیا میتوانید همه کارها را تمام کنید؟
البته میتوانید – یعنی اگر ذهنیت درستی داشته باشید. این یادداشت نشان میدهد که حتی عالیترین اهداف نیز کاملاً قابل دستیابی است. این راهنمای عملی برای نزدیک شدن به کار و زندگی یک مدل چهار مرحلهای برای ایجاد تغییر را ارائه میدهد. این راهنمای کاربردی که با توصیههای مفید و حکایات گویا پر شده است، هر هدفی را در دسترس شما قرار میدهد. هر چیزی ممکن است
در این یادداشت، یاد خواهید گرفت
- چگونه یک طرح ساده به یک فیلم پرطرفدار تبدیل شد؛
- چرا افکار ناخودآگاه ما را پایین نگه میدارند؛ و
- چه مهارتهایی در رزومهی کاری شما نشان داده نمیشود.
زندگی یعنی اعتقاد به امکان، نه محدودیت.
تا دههی ۱۹۵۰ دانشمندان معتقد بودند هیچ شخصی نمیتواند یک مایل را در ۴ دقیقه طی کند. سپس راجر بنیستر با دویدن در سه دقیقه و ۵۹ ثانیه جهان را به حیرت فرو برد.
در جوانی مردم به داگ فلوتی میگفتند که برای ورزش خیلی کوتاه است. با این وجود او سخت تمرین کرد، مهارتهای خود را عمیق کرد و به یک بازیکن خط حمله انافال [NFL] تبدیل شد.
وقتی جسیکا کاکس بدون دست به دنیا آمد، پزشکان انتظار داشتند او زندگی کمتحرکی داشته باشد. با دلسردی کمربند مشکی را در تکواندو بدست آورد. هر چیزی ممکن است
راجر، داگ و جسیکا ممکن است به نظر فردی منحصربهفرد شگفتیساز باشند. و این درست است که هر یک از آنها کارهای باورنکردنی انجام دادهاند. با این حال همه آنها از یک کیفیت مشترک برخوردارند. همهی آنها از تعیین محدودیت در زندگی خود امتناع ورزیدند. آنها به جای تمرکز بر روی موانع و مرزها، جهانی را دیدند که در آن هر چیزی امکانپذیر بود.
اغلب اوقات، اجازه میدهیم زندگی ما با محدودیتهای زیادی تعریف شود. به جای تلاش برای رسیدن به اهداف یا تلاش برای دنبال کردن خواستههای خود، آنها را دور از دسترس تصور میكنیم. بعضی اوقات، حتی اصلاً زندگی بهتری را تصور نمیکنیم. ما به سادگی دنیای اطراف خود را به عنوان دائمی میپذیریم. با این حال، اولین قدم برای ایجاد هرگونه تغییر بزرگ، شروع به دیدن جهان مملو از ممکنها است.
پس چگونه از امکان بیدار میشوید؟ اول، شما باید درک ناخودآگاه خود را از جهان بازبینی کنید. نحوهی مشاهده واقعیت توسط عادتها، باورها، ایدهها و تجربهها یا عبات شکل میگیرد. بسیاری از عباتهای ما به صورت عمیق ریشه دواندهاند و حتی متوجه نمیشویم که چگونه مانع ما میشوند. به عنوان مثال، ممکن است ناخودآگاه باور داشته باشید که نمیتوانید شغل رؤیایی خود را دنبال کنید، بنابراین عادت میکنید تا به دنبال فرصت نباشید.
بعد از اینکه از عباتهای خود آگاه شدید، میتوانید تلاش آگاهانهای برای تغییر آنها انجام دهید. یک استراتژی عقب راندن در برابر افکار منفی تکرارشونده با تجسمهای مثبت و آرزوکننده است. بیایید فرض کنیم که شما اغلب در مورد پول میاندیشید یا فکر میکنید، «من نمیتوانم قبضهای خود را پرداخت کنم». وقتی این فکر به سرتان زد، مکث کنید، نفس بکشید و صحنهای را تصور کنید که در آن شما مشکل را حل میکنید. خودتان را تصور کنید که محصول جدید درخشان خود را عرضه و یا یک کسبوکار موفق را افتتاح کنید.
با کمی تمرین و عزم راسخ، ذهنیت خود را از یک محدودیت به امکان دیگری تنظیم میکنید. و هنگامی که واقعاً باور کنید که تغییر مثبت امکانپذیر است، آماده میشوید تا اقدامات خود را آغاز کنید. در بخشهای بعدی، ما یک فرایند چهار مرحلهای را بررسی خواهیم کرد تا این امر را به واقعیت تبدیل کنیم.
هیچ چیزی بدون ذهنیت مثبت امکانپذیر نیست.
دو همکار را تصور کنید. هر دو در یک آژانس تبلیغاتی پر زرق و برق در مرکز شهر کار میکنند. سپس، یک روز صبح، آنها اخبار بدی دریافت میکنند. هر کدام به نوبهی خود به دفتر رئیس فراخوانده میشوند و به آنها گفته میشود که اخراجید. آزاردهنده است!
همکار اول بلافاصله ناامید میشود. او خود را ناکام میداند و هفتههای بعدی را روی کاناپه میگذراند. همکار دوم رویکرد دیگری دارد. او ناامید شده است، اما آن را شخصاً نمیپذیرد – به هر حال، تجارت تجارت است. او به جای دراز کشیدن، این اخراج را فرصتی برای دنبال کردن علاقهی واقعی خود میداند: نوشتن خلاقانه.
چند ماه بعد، کدامیک بهتر عمل میکند؟ احتمالاً پاسخ واضح است. در حالی که نفر اول تازه شروع به جستوجوی کار میکند، نفر دوم در راه انتشار یک رمان پرفروش است.
نگرشهای ما یک قدرت باورنکردنی برای تأثیر بر نحوهی برخورد ما با دنیای اطراف ما دارد. یک نگرش منفی میتواند جهان را تاریک، خطرناک و سیاه جلوه دهد، در حالی که یک نگرش مثبت میتواند بهترین شرایط را در اغلب موارد به وجود آورد. ذهنیت ما حتی میتواند نحوهی تجربه واقعیت را تغییر دهد. ك. ككچيف، روانشناس روسي دريافت كه صرف اندیشیدن به افكار مثبت میتواند طعم غذا را بهتر كرده و رنگها را سرزندهتر نشان دهد.
یکی از راههای حفظ ذهنیت مثبت این است که افکار خود را با یک قاب مثبت تغییر دهید. به عنوان مثال، اگر میخواهید به روال تناسب اندام خود پایبند باشید، نحوهی صحبت در مورد ورزش را در نظر بگیرید. آیا به مردم میگویید که باید به باشگاه بروید؟ یا، آیا به دیگران میگویید که میخواهید به باشگاه بروید؟ عبارت دوم بر مثبت تأکید دارد. از این گذشته، داشتن یک وقت و انرژی برای رفتار خوب با بدن یک امتیاز است.
ترفند دیگر همیشه اتخاذ یک طرز فکر رشد است. بسیاری از نگرشهای منفی ریشه در یک ذهنیت ثابت دارد که میگوید همهی مشکلات ما دائمی یا ذاتی هستند. ممکن است فکر کنیم «فقط تنبل هستیم» یا «نمیتوانیم منظم بمانیم». در مقابل، یک ذهنیت رشد تشخیص میدهد که اینها شرایط متغیر و موقت هستند. در این طرز تفکر، این افکار تبدیل به «من در تلاش هستم تا انگیزهی خود را حفظ کنم»، و «جایی برای بهبود برنامهریزی من وجود دارد.»
سرانجام، اگر به طور مداوم احساس منفی میکنید، سعی کنید خود را با الگوهای مثبت احاطه کنید. این میتواند هر کسی باشد، از یک دوست معتمد گرفته تا یک همتیمی نزدیک یا یک مربی در محل کار. این نوع افراد معتمد میتوانند موفقیت را نشان دهند و در صورت بدبینی بدبینانه به بررسی نگرش شما کمک میکنند.
با یافتن و پیگیری علاقهی واقعی خود انگیزه خود را حفظ کنید.
چند سال پیش، سارا بلانک مشکلی داشت. او به عنوان یک طراح گرافیک کار ثابت و خوبی داشت، اما خوشحال نبود. هر وقت مینشست سر کار طراحی، چشمانش از صفحهی نمایش دور میشد. او به جای تمرکز روی آخرین پروندهی طراحی خود، ساعتها به خیره شدن از پنجره به سمت دریا میگذشت.
علاقهی سارا طراحی گرافیکی نبود. قایقرانی بود. هر چقدر سعی کرد آن را نادیده بگیرد، نمیتوانست جلوی تصوّر خودش روی آب را بگیرد. بنابراین، او که فقط از خیالپردازی خسته شده بود، سرانجام به دنبال آن رفت. و کار آمد! او تمام علاقهی خود را تا المپیک تابستانی دنبال میکرد.
همانطور که داستان سارا نشان میدهد، هنگامی که خواستهی واقعی خود را در زندگی پیدا میکنید، تمرکز انرژی و تلاش خود بسیار راحتتر است.
زندگی همه به نیروی محرک احتیاج دارد. برای برخی از افراد، این یک هدف یا نقطه عطف مشخص است، مانند صعود به بلندترین کوه یا کسب مدال طلا. برای دیگران، این یک کار مداوم است که آنها را مانند شور و شوق ایجاد یک کسبوکار جدید یا کمک به افراد نیازمند پر از اشتیاق میکند. این نیرو هرچه باشد، یافتن آن بسیار مهم است، زیرا به شما در جهتدهی اقدامات کمک میکند و به روزهای شما معنا میبخشد. هر چیزی ممکن است
در حالی که تعداد کمی از افراد با تماس خاصی متولد میشوند، دیگران برای یافتن آن نیاز به انجام برخی کارها دارند. بنابراین اگر به هدف خاص خود رضایت ندادهاید، از جستوجوی آن نترسید. هر فعالیت یا پیگیری را امتحان کنید که موجب علاقه شما شود. علاقه به هنر دارید؟ در کلاس نقاشی یا خوشنویسی شرکت کنید. علاقهمندِ خدمت به جامعه هستید؟ چند شیفت را در سازمان داوطلب محله خود امتحان کنید.
وقتی شروع به درک آنچه میخواهید در زندگی انجام دهید میکنید، ارزشمند است که ایدهی خود را در مورد آینده بسازید. کمی وقت بگذارید تا دقیقاً نحوهی تصور زندگی ایدهآل خود را بنویسید. از جزئیات صرفنظر نکنید – به این فکر کنید که کجا زندگی میکنید، با چه کسی تعامل خواهید داشت و برنامهی روزانه شما چگونه خواهد بود. این تمرین به شما کمک میکند هدف خود را به عنوان یک واقعیت قابل دستیابی ببینید.
هنگامی که آیندهی روشنی در ذهن داشته باشید، میتوانید راحتتر در جهت رسیدن به هدف خود تلاش کنید. هر زمان که به یک چالش در مسیر رسیدید یا نیاز به تصمیمگیری داشتید، میتوانید از خود بپرسید: «کدام مسیر مرا به مقصد نهایی من نزدیک میکند؟» علاوه بر این، اگر هرگز احساس دلسردی و یا عقبنشینی کردید، میتوانید به دیدگاه مکتوب خود رجوع کنید و برای واقعیسازی آن عزم خود را تجدید کنید.
برای تحقق بخشیدن به چشمانداز خود استراتژی تدوین کنید.
سیدنی، ۱۹۷۵. جورج میلر و بایرون کندی روزهای خود را با تصور آیندهای سنگین و پسا-آخرالزمانی سپری میکنند که در آن باندهای موتوری سرگردان به نبردهای انفجاری در خلوت و آشکار استرالیا میپردازند. این دو دوست میدانند اگر فقط بتوانند ایدههای خود را فیلم کنند، یک اتفاق نادر و جالب خواهد افتاد.
بنابراین آنها فیلمنامهای محکم و شفاف مینویسند. سپس از کار خود برای جذب یک بازیگر جوان آیندهدار به نام مل گیبسون استفاده میکنند. سرانجام، آنها با دهها اتومبیل دست دوم و یک گروه فیلمبرداری، مصمم به نقض همه قوانین فیلم اکشن، به صحرا میروند.
نتیجه این فیلم مَد مکس [Mad Max] است، فیلمی بسیار اصیل که به یک احساس کلاسیک و جهانی تبدیل میشود. و داستان پشت آن نشان میدهد که با یک برنامهریزی صحیح، وحشیترین رؤیاها نیز میتوانند واقعی شوند.
پس برای رسیدن به هدف خود، به یک استراتژی برای تحقق بخشیدن به آن نیاز دارید، که شامل تمام مراحلی است که برای تحقق بخشیدن به چشمانداز خود انجام میدهید. هنگامی که استارباکس راهاندازی شد، هدف این شرکت تبدیل شدن به رهبر جهان در قهوه با کیفیت بود. استراتژی آنها شامل مالکیت و بهرهبرداری از قهوهخانههای خود، تمرکز بر تجربهی مشتری برای ایجاد یک نام تجاری قوی و افتتاح آرام فروشگاه در هر شهر بزرگ در سراسر جهان بود. آنها با تلاش در هر مرحله، این هدف را به دست آوردند.
برای شروع استراتژی خود، همه چیزهای کوچک و بزرگی را در نظر بگیرید که برای رسیدن به اهداف خود نیاز دارید. اینها مواردی است که باید جمعآوری کنید یا معیارهایی است که باید برای رسیدن به موفقیت آنها را نشانه بگیرید و بزنید. به عنوان مثال، اگر میخواهید یک عنوان مسابقهی دوچرخهسواری در کلاس جهانی کسب کنید، باید یک دوچرخه جادهای پیشرفته خریداری کنید، بدن خود را برای رسیدن به اوج شرایط جسمی آموزش دهید و مسابقات مقدماتی مورد نیاز را برای ورود به مسابقات اصلی انجام دهید.
هنگامی که چیزهای کوچک و بزرگ خود را شناسایی کردید، برنامهای برای دستیابی تدریجی همهی آنها تدوین کنید. با تنظیم شاخصهای عملکردی که به مرور زمان به آنها میرسید، میتوانید این کار را به تنهایی انجام دهید. فرض کنیم شما میخواهید به یک فروشنده پیشرو تبدیل شوید. به جای اینکه یک باره انتظار یک تغییر بزرگ را داشته باشید، هدف خود را افزایش میزان فروش خود به آرامی با دستیابی به چند فروش بیشتر در هر ماه بگذارید. هرچه زمان میگذرد، میتوانید روش خود را برای رسیدن به هدف خود ارزیابی و تنظیم کنید.
بیشتر داستانهای موفقیت شامل نوعی کار گروهی است. همکارانی را انتخاب کنید که اهداف و سبک کار شما را درک میکنند. یادگیری تیمی داشته باشید، اما در مورد برنامهی خود خیلی سختگیر نباشید. در برابر ایدههای جدید تیم خود باز باشید – ممکن است همکار شما دقیقاً ترفند درست را برای مؤثرتر جلوه دادن استراتژی شما بشناسد. هر چیزی ممکن است
برنامههای خود را با روند قهرمانی [CHAMPION] عملی کنید.
فرض کنیم شما میخواهید دوچرخهسواری راه دور سطح المپیک شوید. این یک هدف بلندپروازانه است، اما شما به اندازهی کافی برای تحقق آن احساس اشتیاق میکنید. در واقع، تمام آن چیزی است که به آن فکر میکنید.
هر روز، از سپیده تا غروب، غرق در دنیای دوچرخه میشوید. شما مجلات دوچرخهسواری را میخوانید، مسابقات قدیمی دوچرخهسواری را در یوتیوب تماشا میکنید و برای بررسی جدیدترین وسایل به فروشگاه دوچرخهسواری محله مراجعه میکنید. تنها مشکلی که وجود دارد این است که شما به سختی میتوانید روی زین بنشینید و سوار شوید. با این رویکرد، آیا شما هرگز در یک مسابقه پیروز خواهید شد؟
احتمالاً نه. در واقع با عمل نکردن، واقعاً فقط چرخ میزنید و به جایی نمیرسید. اگر میخواهید به اهداف خود برسید، در واقع باید تلاش کنید تا به دنبال اقدام عملی آن باشید.
در حال حاضر، شما باید اشتیاق خود را بشناسید و یک استراتژی برای حرکت به سمت هدف خود تدوین کرده باشید. اکنون زمان اجرای آن برنامه فرا رسیده است. در ابتدا، این میتواند یک کار طاقتفرسا به نظر برسد، اما با یک روش صحیح متوجه خواهید شد که شروع کار چندان سخت نیست. یک روش بسیار مؤثر برای ساختاردهی تلاش شما، فرایند قهرمانی [CHAMPION] است.
قهرمانی [CHAMPION] واژهی اختصاری است که در آن هر یک از حروف مخفف یک قدم شما را به سمت هدف نزدیک میکند. حرف اول، C برای «تکه تکه کردن [Chunk it out]» است. این شامل تجزیه استراتژی شما به اهداف کوچکتر است که میتوانید یکی یکی بدست آورید. سپس، H برای «حرکت [Have a go]» است. این به معنای واقعاً بیرون رفتن و تلاش برای ضربه زدن به نشانهی شماست، هرچه باشد باشد. A برای «ارزیابی نتایج [Assess your results]» است. آیا توانستید به اولین هدف خود برسید؟ چرا و چرا نه؟ در نظر بگیرید که چه اشتباهی رخ داده و چه کاری میتوانید دفعهی بعد بهتر انجام دهید.
در حالی که سعی میکنید و دوباره سعی میکنید، همیشه به یاد داشته باشید P ،M و I. این حروف مخفف «حفظ ذهنیت شما [maintain your Mindset]»، «با افراد مناسب همراه باشید [Hang out with the right people]» و «بهترینها را محقق کنید [Investigate the best]». این مراحل در مورد مثبت ماندن، گذراندن وقت خود با افرادی است که شما را حمایت میکنند و از آنها الهام میگیرید و همیشه در یادگیری رویکردهای جدید و بهتر به هدف خود باز هستند.
سرانجام، مراحل O و N وجود دارد. O مخفف «نتیجه داشتن [Own the outcome]» و N «هرگز تسلیم نشو [Never give up]» است. این مراحل آخر بسیار مهم است. اگر نتوانستید به هدف خود برسید، دیگران را سرزنش نکنید و بهانه نگیرید. فقط بپذیرید که تلاش زیادی نکردید، سپس انرژی خود را دوباره متمرکز و تلاش خود را برای پیروزی مجدد دوچندان کنید. اگر به روند قهرمانی [CHAMPION] ادامه دهید، در نهایت پیشرفت خواهید کرد.
هرگز توسعه مهارتها و دانش خود را متوقف نکنید.
نگاهی به رزومهی خود بیندازید. شما احتمالاً بخشی دارید که مدارک تحصیلی خود را نشان میدهد. این فقط ممکن است رشتهی دانشگاه شما و یک مجوز حرفهای را ذکر کند. یا شاید برای مقاطع بالاتر رفتهاید و آنجا نیز فوق لیسانس و دکترا گرفتهاید.
به هر صورت، آیا این رزومه کوتاه نمایانگر تمام چیزهایی است که در واقع آموختهاید؟ احتمالاً نه. در مورد مهارتهای زنده ماندن که از اردوهای تابستانی دوران کودکی حفظ میکنید، چطور؟ یا مهارت در نمایشی که از کلاسهای هفتگی، ماهانه و سالانه انتخاب کردید؟ در مورد مهارتهای اجتماعی و بینفردی که از سالها کار با دیگران ایجاد کردهاید، چطور؟ هر چیزی ممکن است
حقیقت این است که تحصیلات ما فراتر از نمرههایی است که در مدرسه میگیریم. در حقیقت، اگر میخواهید هر چیزی را ممکن کنید، یادگیری باید همیشه یک تمرین مادامالعمر باشد.
وقتی با ذهنیت «همه چیز ممکن است» به زندگی نزدیک میشوید، هرگز نمیدانید که شما را به کجا میبرد. همچنین نمیتوانید پیشبینی کنید که با چه چالشهایی روبرو خواهید شد و برای غلبه بر آنها به چه مهارتهایی احتیاج دارید. به همین دلیل مهم است که همیشه آماده باشید تا دانش خود را گسترش داده و تواناییها، استعدادها و زمینههای تخصصی جدید را توسعه دهید.
تلهای که مردم گاهی اوقات در آن قرار میگیرند، تخصص بیش از حد در یک موضوع و غفلت از کشف سایر علایق است. مطمئناً، دانستن همه چیزهایی که در مورد برنامهنویسی رایانه میدانید بسیار عالی است، اما اگر استعدادهای دیگری مانند توانایی ارائه سخنرانی را برآورده نکردهاید، باز هم ممکن است برای یافتن موفقیت تلاش کنید. همیشه از فرصت استفاده کنید و خلاء دانشی خود را بشناسید و تحصیلات خود را به خارج از منطقه راحتی خود برسانید. هر چیزی ممکن است
همچنین، برای تبدیل شدن به مقام نهایی در هر زمینه، تحت فشار قرار نداشته باشید. گاهی اوقات، فقط داشتن یک دست محکم در اصول میتواند کمک زیادی کند. به عنوان مثال، تسلط بر مهارتهای اساسی اجتماعی فرصتهای بیشتری را نسبت به هر جادوگری فنی باز میکند. با تمرین گوش دادن همدلانه و پرسیدن سؤالات کنجکاو و باز، مهارتهای ارتباطی خود را تیزتر کنید. علاقهی مشترک را شناسایی کرده و همپوشانیهای معتبری را برای اتصال مجدد پیدا کنید.
سرانجام، هرگز یادگیری دربارهی خود را متوقف نکنید. هویت و شخصیت ما همیشه در حال پیشرفت است. بخشی از یادگیری مادامالعمر وقت گذاشتن برای بررسی افکار، احساسات و تجربیات خودمان است. وقت بگذارید و بفهمید چه چیزی واقعاً برای شما مفید است. چه فعالیتهایی را تحریککننده میدانید؟ چه ورزشهایی باعث میشوند احساس سلامتی داشته باشید؟ چه نوع تعاملات احساس پاداش میکنند؟ این ممکن است با گذشت زمان تغییر کند، اما تا زمانی که ذهن خود را باز نگه دارید، برای هر کاری آماده خواهید بود.
خلاصه نهایی
زندگی پر از امکانات بیشتری است که ما میتوانیم درک کنیم – در واقع، تقریباً هر چیزی ممکن است. با حفظ یک ذهنیت مثبت و پیروی از سیستم چهار مرحلهای میتوانید تمام این پتانسیل نامحدود را استفاده کنید. ابتدا یک نگرش مثبت پرورش دهید و یک چشمانداز از آیندهی ایدهآل خود بسازید. سپس، یک برنامه راهبردی تدوین کنید تا براساس به آرامی کار کنید. در آخر، برنامهی خود را با استفاده از آن عملی کنید. حتی اگر زمینگیر شوید، هر قدم اشتباه یک فرصت یادگیری است.
مشق تغییر
اقدامات خود را با سیستم دات اصلاح کنید.
هیچ کس در اولین تلاش موفق نمیشود. معمولاً درست کردن کارها شامل کمی آزمون و خطا است. مهم نیست که روی چه مهارتی کار میکنید، آن را با انجام دات کامل کنید. ابتدا درک کنید که چه نتیجهای میخواهید، سپس با ارزیابی خود بررسی کنید که آیا به این هدف رسیدهاید. اگر آن را درست نمیدانید، به روش دیگری تغییر دهید.
شما میتوانید این کتاب را از سایت آمازون تهیه کنید.