سیستمسازی رشد (جعبهابزار فردی)
کارت زندگی چهارمین مرحله از برنامه رشد فردی (برف) است. برف راهکار رشد الگوی مشاوره مدیریت هارمونی است. ما برای موفقیت و تغییر احتیاج به یک برنامه ساختیافته، راهبردی و هماهنگ هستیم. و برای اینکه بتوانیم این برنامه را آغاز کنیم، باید از رسالت زندگی شروع کنیم.
رسالت زندگی ما شامل سه بیانیه اصلی است: ۱. مأموریت شخصی، ۲. ارزشهای بنیادین، و ۳. چشماندازی برای آینده.
برای دستیابی به این رسالت بایستی از چهار جنبه نتایج، مخاطب، فعالیت و یادگیری نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهدیدهای خود را ارزیابی و تحلیل کنید. با تحلیل عوامل کلیدی موفقیت مبتنی بر جدول عوامل بیرونی و درونی اهداف راهبردی زندگی را تدوین و روابط بین این اهداف را در قالب یک نقشه راه ترسیم کردیم.
اکنون باید دقیقاً بتوانیم نقشه راه و دستیابی به رسالت خود را اندازهگیری کنیم. در این یادداشت میخواهیم شاخصها و نشانگاهها (اهداف کمی) را با عنوان کارت زندگی بیان کنیم. و به تدوین یک سیستم اندازهگیری برای سنجش اهداف راهبردی زندگی بپردازیم.
الان کجا هستیم؟
الان ما مرحله چهارم برنامه رشد فردی یا برف هستیم. شناخت پیدا کردیم که برنامه رشد فردی یک برنامه راهبردی است. مأموریت و چشمانداز و ارزشهای خودمان را تعریف کردیم. یک تحلیل از محیط بیرون و درون خودمان برای رسیدن به آنها داشتیم و مهمتر از همه بر اساس این تحلیل و مأموریت و چشمانداز یک نقشه زندگی برای رسیدن به آینده مطلوبمان ترسیم کردیم.
اکنون میخواهیم ببینیم که ما چطور این نقشه زندگی را، اندازهگیری کنیم. ما باید در کارت زندگی شاخصها، یا سنجههایی را برای اندازهگیری اینکه آیا ما به سمت اهداف راهبردی که در نقشه زندگیمان گذاشتیم، حرکت میکنیم یا نه. از اهداف راهبردیمان در زندگیمان داریم دور میشویم یا نزدیک میشویم.
در واقع، شاخصها و سنجههایی که روی این نقشهی زندگیمان قرار میدهیم کارت زندگی میگوئیم. ما یک کارت اندازهگیری باید داشته باشیم و مبتنی بر این کارت اطلاعاتی را جمعآوری کنیم تا بگوییم آیا ما به اهدافمان نزدیک میشویم. یا از اهدافمان دور میشویم. ما باید با کارت زندگی و با شاخصها و سنجههایی که در نقشهی زندگیمان میگذاریم بتوانیم میزان تحقق اهدافمان را داشته باشیم.
منظر نتایج
برای این کار، اندازه گیریمان را در چهار منظر نتایج، مخاطب، فعالیت و یادگیری تقسیم میکنیم.
اولین منظر ما منظر نتایج است. ما یکسری اهداف را در نقشه زندگیمان در منظر نتایج گذاشتیم. چه نتایج و دستاوردهایی را دنبال میکنیم و از خودمان باید بپرسیم که چه میزان این نتایج و دستاوردها محقق شده است. مثلاً رشد درآمدهای من چقدر است. این میشود یک سنجهای که ما میتوانیم در منظر نتایج داشته باشیم. یا میزان کاهش هزینههای زندگی من چقدر بوده است؟ به چه میزان من باید کاهش هزینههای زندگی را داشته باشم و آن را اندازهگیری کنم.
اگر بدهی دارم به چه میزان بدهی دارم و چطور میتوانم این بدهیام را کاهش دهم. یا چقدر توانستم از داراییهای خودم درآمدزایی کنم. منفعت کسب کنم و بسیاری از سنجههایی که با توجه به اهدافی که شما گذاشتید، اهداف راهبردی، میتوانید این سنجهها را بررسی و انتخاب کنید.
منظر مخاطب
دومین منظر، منظر مخاطب است. اینکه مخاطب من چه کسانی هستند. و چگونه برای آنها ارزش خلق میکنم. چه ارزشی را به آنها میدهم. با توجه به مأموریتی که تعریف کردهام، در زندگی پیرامون خودمان، مخاطبان ما میتوانند مختلف باشند و ما باید به همه این مخاطبان بپردازیم.
به عنوان مثال کارفرمایی که برای او کار میکنیم. یا کسانی که با آنها در ارتباط هستیم، مخاطب ما هستند. چقدر از ما راضی هستند؟ کارفرمای ما از کار ما چقدر راضی است؟ میتوانیم یک سنجه و یک شاخص برای اینکار داشته باشیم. یا چه انتظارات و نیازهایی آنها دارند که ما در جهت تحقق انتظارات و نیازهای آنها گام برداشتیم. این میتواند به عنوان یکی از سنجهها و شاخصهایی باشد که به ما نشان میدهد که آیا مشتری از ما راضی شده یا راضی نیست.
منظر فعالیت
سومین منظری که در واقع ما باید شاخصها و سنجههایی برای آنها داشته باشیم، منظر فعالیت است. اینکه فعالیتها و روشهای زندگی من چگونه است و چگونه باید آنها را بهبود بدهم. مثلاً طرز برخورد با همسرم، فرزندانم، کارفرما و بستگان نزدیک و میزان ارتباطات من با آنها چگونه است.
آیا روش یا سازوکاری برای ایجاد نوآوری در زندگیام داشتم؟ میتواند یکی از سنجهها و شاخصهایی که اندازهگیری میکنیم ببینم به اهدافم نزدیک شدم یا نه، این است که میزان نوآوری در زندگی من به چه میزانی است. به چه میزانی من دارم نوآوری انجام میدهم و بسیاری از اندازهگیریهایی که شما با خودتان میتوانید این کار را انجام دهید.
منظر یادگیری
و چهارمین منظر، منظر یادگیری است. اینکه چه قابلیتها، مهارتها و توانمندیهایی برای رشد خودم باید یاد بگیرم. آیا یادگیری من در جهت ارزشآفرینی بوده است.
مثلاً در حوزهی کاری خودم چه ابزار یا سازوکارهای جدیدی را شناسایی کردم و چه برنامهای برای یادگیری آنها دارم. هر کدام از اینها میتواند اندازهگیری بشود که آیا این مهارت را من باید در چه زمان و چه مدتی یاد بگیرم تا بتوانم برای کسانی که خدمت به آنها عرضه میکنم، ارزش خاصی را ایجاد کنم.
یا مهارتهایی مثل رهبری، مهارتهایی مثل کار تیمی، مهارتهایی مثل ارتباطات و مذاکره یا بسیاری از این مهارتها را چطور اولویتبندی کنم تا بتوانم آنها را گام به گام تقویت کنم. یا چه شایستگیهایی رو باید من ارتقاء بدهم در خودم تا بتوانم از محل این شایستگیها فعالیت زندگیام را بهبود دهم.
نشانگاه تنظیم کنید تا تحقق پیدا کند
این کارت زندگی یا این ارزیابی به ما نشان میدهد که من چطور دارم به سمت رشد و کمال و تعمیق بخشی زندگی خودم حرکت میکنم. مطلب دوم این است که باید دقیقاً اهداف کمی خودم را در مورد هر کدام از اهدافی که در نقشه زندگی تدوین کردم، تنظیم کنم.
فرض کنید که یکی از اهداف من افزایش درآمد است. من میخواهم ببینم که تا پایان این ماه دقیقاً چند صدهزارتومان، یا چند میلیون تومان میخواهم درآمد داشته باشم یا من در پایان این ماه چه مهارتها و شایستگیهایی را باید به خودم اضافه کنم. در واقع، به آن میگوییم نشانگاههای خودمان را تنظیم کنیم.
اهدافی که در نقشه زندگی ایجاد و تدوین کردید، اهداف کیفی هستند. شما باید در کارت زندگیتان اهداف کمی و نشانگاههای دقیقی رو تنظیم کنید تا بدانید در هر مرحله و یا دورهی زمانی که دارید این نقشه را اجرا میکنید، به چه اهداف کمی میخواهید برسید. شما در کارت زندگیتان باید از عدد و رقم حرف بزنید.
از کمیت حرف بزنید. دیگر کیفی بودن اهداف مهم نیست. بلکه اینجا میخواهید دقیقاً بگویید من به چه نشانگاههایی میخواهم دست پیدا کنم. امیدوارم که این یادداشت هم برای شما مفید باشد و با تمرین نکاتی که خدمت شما گفتیم بتوانید کارت زندگی یا کارت اندازهگیری خوبی را برای زندگی خودتان داشته باشید.
جلسه مربیگری فردی کارت زندگی
جایگاه کارت زندگی در برنامه رشد فردی (برف) چیست؟
کارت زندگی در برنامه رشد فردی مانند یک قطبنما و دماسنج نشان میدهد ما در چه وضعیتی از نظر کمی هستیم. مراحل قبلی برنامه صرفاً کیفی و توصیفی بود. اما در کارت زندگی شما کاملاً مشخص میکنید که چقدر با مقصد مطلوبتان فاصله دارید. قسمت خاکستری شده کارت زندگی شماست.