1. خانه
  2. مقالات
  3. رهبری
  4. رهبری ۱۰۱

رهبری ۱۰۱

رهبری

رهبری ۱۰۱

5/5 - (4 امتیاز)

آنچه هر رهبری نیاز دارد تا بداند

رهبری ۱۰۱ (۲۰۰۲) بینش‌‌ها و توصیه‌های عملی را از میان دهه‌ها پژوهش‌ها و مطالعات در زمینه رهبری را بیان می‌کند. این کتاب به عنوان یک دوره کوتاه‌مدت مقدماتی، مطالبی از نمونه‌های فوق‌العاده و گام‌های مشخص برای رشد مهارت‌ها، ویژگی‌ها، و تأثیرگذاری مورد نیاز برای رهبری موفق در هر حوزه‌ای را جمع‌آوری کرده‌ست.

 

جان سی. مکسول، یک فرد باسابقه، نویسنده، سخنران، و مشاور مدیریت‌ست. او کارگاه‌ها و همایش‌های زیادی در زمینه‌ی رهبری و توسعه فردی در سراسر دنیا برگزار می‌کند.

این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ نمایش و تبلیغات را کاهش دهید و مستقیماً به سمت رهبری بروید.

تعداد کمی از کلمات کلیدی بیش از رهبری باعث سوء تفاهم یا سردرگمی می‌شوند. از قبیل اینکه، رهبری برای کسب‌وکارها، شرکت‌های فورچون ۵۰۰ و کارآفرینان‌ست، درسته؟ و یا رهبران متولد می‌شوند – آنها ساخته نشده‌اند.

 

اگر این افسانه‌ها درباره رهبری پوچ هستند، به این دلیل‌ست که درست نیستند. هر کسی می‌تواند رهبر باشد. هرکسی می‌تواند دیگران را برای عمل یا رشد ترغیب کند. رهبری را می‌توان آموخت، پرورش داد، و بر آن مسلط شد.

 

برای مرور سریع درس‌های بزرگ، عادات روزانه، تأملات متفکرانه، و خودشناسی که رهبری شما را به سطح بعدی می‌برد، سوار بر بال این خلاصه‌کتاب شوید. ما از امروز چیزهای خوبی یاد می‌گیریم تا رهبری شما را افزایش دهیم و تأثیرتان را چندین برابر کنیم.

موفقیت بدون رهبری ممکن‌ست، اما محدودست.

این روزها، به نظر می‌رسد که همه مردم در حال تمجید از فضایل رهبری هستند – اما چرا؟

 

خُب، همه چیز به موفقیت در زندگی بستگی دارد. موفقیت واقعی از تسلط بر مهارت‌ها در چهار زمینه اساسی حاصل می‌شود: روابط، یادگیری، نگرش و رهبری. و این آخرین مورد – رهبری -ست که به چند برابر شدن تأثیر سه مورد قبلی کمک می‌کند.

 

چرا رهبری این‌قدر مهم‌ست؟ زیرا ویژگی‌های رهبری در واقع به سایر زمینه‌های موفقیت مربوط می‌شود. رهبران می‌دانند چگونه اولویت‌بندی کنند و در انجام کار نظم و انضباط نشان می‌دهند. رهبران اعتماد به دیگران را ایجاد می‌دهند و این کار را با تأمل عمیق درباره مهم‌ترین چیز انجام می‌دهند. رهبران بینش و شخصیت‌شان را با ارزش‌های خودشان هماهنگ و آن ارزش‌ها را به وضوح بیان می‌کنند.

 

به طور خلاصه، رهبری صحیح می‌تواند باعث پیروزی یا شکست در سایر جنبه‌های زندگی شود.

 

دو برادر، دیک و موریس را در نظر بگیرید. این برادران در سال ۱۹۳۷ یک رستوران درایو-این در پاسادنا افتتاح کردند. آنها ظرفیت فرهنگ خودروی پررونق کالیفرنیا را دیدند. و رستورانی را ایجاد کردند که در آن از مشتریان غذا در ماشین‌هایشان سِرو می‌شد – کامل با ظروف چینی و نقره! سرمایه‌گذاری آنها با ماشین هاپ موفقیت بزرگی بود. و تا سال ۱۹۴۰ آنها از سود زیادی برخوردار بودند. اما در ۱۹۴۸ می‌توانستند ببینند که فرهنگ رانندگی رو به زوال‌ست. بنابراین تصمیم هوشمندانه‌ای گرفتند که از یک رستوران سواری به یک رستوران پیاده‌روی تبدیل شوند. آنها منو را برای تمرکز بر همبرگر ساده کردند. و از ظروف چینی و نقره‌ای به کاغذ و پلاستیک تغییر دادند. سود آنها با این تغییرات دو برابر شد و شعبه دومی را افتتاح کردند.

 

و این دقیقاً همان جایی‌ست که داستان دیک و موریس مک‌دونالد به پایان می‌رسید، اگر ورود یک رهبر رؤیایی، ری کروک، نبود. برادران مک‌دونالد می‌خواستند رشد کنند، اما نمی‌خواستند کار اضافی باز کردن رستوران‌های بیشتری را خودشان به دوش بکشند. کروک با مفهوم فرانچایز آشنا بود و ظرفیت را در افتتاح مک دونالد در بسیاری از شهرها دید. در ۱۹۵۵، او با برادران شریک شد و شرکت مک‌دونالد را تشکیل داد. در چهار سال بعدی، آنها ۱۰۰ رستوران دیگر افتتاح کردند. چهار سال بعد، ۵۰۰ رستوران شدند.

 

در ۱۹۶۱، ری کروک با کمی بیش از ۲.۷ میلیون دلار، سهام مک‌دونالد را خرید. امروزه مک‌دونالد در اکثر نقاط جهان رستوران دارد. درسته که دیک و موریس مک‌دونالد سخت کار کردند و بسیار موفق بودند. اما یک رهبر لازم بود تا ظرفیت واقعی شرکت را ببیند. چشم‌اندازی ایجاد کند و تیم مناسب را برای تبدیل آن به یک پدیده جهانی به کار گیرد.

 

بنابراین، چگونه می‌توانید همین کار را انجام دهید؟ چیزی که در بخش بعدی به آن خواهیم پرداخت.

رهبری سفری‌ست که هرگز به پایان نمی‌رسد.

اگر داستان رهبر افسانه‌ای مانند ری کروک الهام‌بخش باشد، عالی‌ست! اما رهبری فقط برای رهبران نیست. و – هشدار اسپویلر – آن افرادی که در بالای سلسله مراتب شرکت هستند ممکن‌ست رهبر نباشند. آنها حتی ممکن‌ست نبینند که چه فرصت‌هایی را از دست می‌دهند یا چه تأثیر بالقوه‌ای ندارند.

 

مهم نیست که در کجای سفر رهبری خودتان هستید. یک نقطه خوب برای شروع، درک چهار مرحله رهبری‌ست. رهبری یک فرایندست و دارای چهار مرحله مجزاست.

 

مرحله اول اعتراف به این موضوع که شما نیز مانند دیگران، آنچه را که نمی‌دانید نمی‌دانید. چه بخواهید در یک نقش جدید رشد کنید یا یک رابطه مهم را عمیق‌تر کنید، نمی‌توانید از ابتدا همه چیز را بدانید. کشف نقاط کور شما نیازمند کنجکاوی، و داشتن جسارت جست‌وجو و تحقیق‌ست. اما در این فرایند، شما در حال شروع مرحله بعدی هستید.

 

مرحله دو به نقطه‌ای می‌رسد که شما چیزهایی را که نمی‌دانید می‌دانید. این ممکن‌ست مرحله‌ای باشد که در طول سفرتان بارها به آن می‌رسید و این چیز خوبی‌ست. رهبران موفق یادگیرنده‌های مادام‌العمر هستند، آنها امروز یاد می‌گیرند که فردا را رهبری کنند. آنها خواندن، کتاب‌های صوتی یا مطالعه را به یک عادت روزانه تبدیل می‌کنند و آموزش بخش مداوم از زندگی آنهاست. این کار را انجام دهید و مرحله سه از شما مراقبت خواهد کرد.

 

مرحله سه اعتماد به اینکه همانطورکه رشد می‌کنید، اثرات خودتان را نشان می‌دهد. صبور بودن با خودتان کلید این مرحله‌ست. شاید دانستن این نکته مفید باشد که هیچ کس یک شبه رهبر بزرگی نمی‌شود. حتی کسانی که با استعدادهای طبیعی متولد شده‌اند باید روی آن کار کنند. و اگرچه ممکن‌ست در ابتدا عجیب به نظر برسد. اما پرورش انضباط شخصی و استقامت برای حفظ هر روز آن، مانند تمام عادات کوچک و روزانه‌ای که اتخاذ می‌کنید، نتیجه می‌دهد. نه تنها مزایا با گذشت زمان ترکیب می‌شوند. بلکه به خودتان و توانایی‌های‌تان نیز اعتماد خواهید کرد که شما را به مرحله چهارم می‌رساند.

 

مرحله نهایی زمانی‌ست که همه چیز با هم ترکیب و رهبری به طور طبیعی شروع می‌شود. باز هم، انتظار نداشته باشید که این یک شبه اتفاق بیفتد. نیاز به تمرین روزانه دارد؛ خبر خوب در اینجا اینکه مهم نیست اکنون در کجا هستید، توسعه رهبری شما یک فرایند مداوم‌ست. از هر رهبر مؤثری در زندگی خودتان بپرسید، و به احتمال زیاد متوجه خواهید شد که آنها برای حفظ و رشد مهارت‌های‌شان به یک برنامه توسعه‌ای همیشگی خودشان متکی هستند.

 

اما چه ویژگی‌های دیگری را رهبران مؤثر در این مسیر ایجاد می‌کنند؟ چیزی که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

اولین کسی که رهبری می‌کنید خودتان هستید.

از آنجایی‌که انضباط و پشتکار کلید چهار مرحله رهبری هستند، چگونه می‌توانید اینها را در خودتان رشد دهید؟ خُب، این نیز به چند مرحله ساده ختم می‌شود.

 

اول، برای ایجاد نظم و انضباط، با به چالش کشیدن بهانه‌های‌تان شروع کنید. دلیل اینکه اکثر ما در رسیدن به اهداف‌مان شکست می‌خوریم اینکه واقعاً در بهانه‌تراشی مهارت داریم. جری، بازیکن جوان آینده‌دار فوتبال دبیرستانی را در نظر بگیرید. یک روز غم‌انگیز می‌سی‌سی‌پی، جری خودش را در حال بازگشت مخفیانه به رختکن گرفتار کرد تا از انجام دوی سرعت در سربالایی با بقیه اعضای تیم اجتناب کند. به خاطر سستی از دست خودش عصبانی بود. و به خودش گفت: «تسلیم نشو!» او می‌دانست که اگر به ترک رفتار عادت کند، تبدیل به یک امر عادی می‌شود.

 

امروزه، جری رایس نه تنها به خاطر رهبری ورزشی برجسته‌اش، بلکه به خاطر رویکرد بی‌امانش به تمرینات روزانه و انضباط شخصی شناخته شده‌ست. ترک هرگز خوب نشد، و این بر تمام جنبه‌های زندگی حرفه‌ای فوق‌العاده او تأثیر گذاشت.

 

هنگامی‌که بهانه‌های‌تان را به چالش کشیدید، با حذف پاداش‌های مثبت، تا زمانی‌که به اهداف خودتان دست یابید، پیش‌قدم شوید. این دو مزیت دارد. اولاً، اگر فاقد نظم و انضباط هستید، ممکن‌ست قبل از انجام کار به خودتان پاداش دهید. مانند خوردن دسر قبل از سبزیجات، این نیز اثرات منفی اضافی دارد. اگر ایده‌های عالی زیادی دارید اما پیشرفت زیادی در زندگی خودتان نمی‌بینید، ممکن‌ست به این دلیل باشد که خودانضباطی ندارید.

 

پس از به چالش کشیدن بهانه‌های خودتان و صرفه‌جویی در پاداش‌ها برای یک کار خوب، مهم‌ست که روی نتایج متمرکز بمانید. با تمرکز بر نتایج به جای ناراحتی موقت روتین جدیدتان، از غرق شدن در دلسوزی نسبت به خودتان – دشمن طبیعی خودانضباطی – جلوگیری می‌کنید.

 

در نهایت، درک کنید که نحوه اولویت‌بندی زمان و تلاش‌تان کلیدی‌ست. یک اصل رایج در تجارت، قانون ۲۰-۸۰ست. به طور متوسط، تنها ۲۰ درصد از افراد هر تیم، حدود ۸۰ درصد از موفقیت آن را تأمین می‌کنند. و ۲۰ درصد برتر پروژه‌ها ۸۰ درصد درآمد را به همراه دارند. بنابراین، برای رهبران موفق معمول‌ست که ۸۰ درصد از زمان‌تان را صرف ۲۰ درصد از اولویت‌های‌تان کنند. این برای زندگی روزمره نیز کار می‌کند. ۸۰ درصد از زمان یا منابع‌تان را صرف ۲۰ درصد از افراد یا اولویت‌های‌تان کنید.

 

در حالی‌که اولویت‌های شما به طور طبیعی در طول زمان تغییر می‌کنند، آگاهی از انتخاب‌هایتان می‌تواند به شما کمک کند تا سریعاً سازگار شوید. ما اغلب تا زمانی که خیلی دیر نشده‌ست متوجه نمی‌شویم چه چیزی واقعاً مهم‌ست. به یاد داشته باشید که اولویت‌های زیاد می‌توانند شما را فلج کنند، پس فقط روی مواردی تمرکز کنید که از همه مهم‌تر هستند. در نهایت، بد نیست چیزهایی را اولویت‌بندی کنید که بیشترین پاداش را برای شما به ارمغان می‌آورند. هیچ چیز انگیزه شما را بالاتر از تمرکز بر چیزی که بیشترین لذت را به همراه دارد حفظ نمی‌کند.

اعتماد پایه و اساس رهبری – و با ارزش‌ترین دارایی آن‌ست.

همانطورکه در فرایند رهبری خودتان رشد می‌کنید، یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که می‌توانید بیاموزید اینکه چگونه اعتماد کار می‌کند. تصور کنید که اولین روزتان را در یک شغل جدید با یک جیب پر از پول شروع می‌کنید. هر تصمیم خوبی که می‌گیرید، به گنجینه‌ای در جیب‌تان می‌افزاید و هر تصمیم ضعیف برای شما هزینه دارد. مهم نیست که نیت شما چقدر خوب‌ست، تصمیمات بیش از حد ضعیف در نهایت جیب شما را خالی می‌کند.

 

به طور مشابه، هر رهبر زمانی‌که در یک نقش جدید آغاز به کار می‌کند، با مقدار مشخصی از حسن نیت آن را شروع می‌کند. با گذشت زمان، این اعتماد بر اساس اقدامات یک رهبر ایجاد می‌شود یا شکست می‌خورد.

 

سه ویژگی اساسی وجود دارد که باید برای ایجاد اعتماد در دیگران نشان دهید – شایستگی، ارتباط و شخصیت – و همه آنها شبیه هم نیستند. به عنوان مثال، بسیاری می‌توانند یک رهبر را به خاطر یک اشتباه صادقانه یا نقص در شایستگی ببخشند، به خصوص زمانی که آنها تازه‌کار هستند یا همیشه در تلاش برای یادگیری هستند. اما نقص در شخصیت یا نقض اعتماد می‌تواند تأثیری پایدار داشته باشد.

 

مانند خودانضباطی، شخصیت راز رهبری موفق و پایدارست. نه تنها ثبات و قدرت را به اطرافیان‌تان منتقل می‌کند. بلکه نشان‌دهنده ارتباط واقعی با دیگران‌ست. شخصیت به اطرافیان شما احترام هدیه می‌دهد. هنگامی‌که یک رهبر تصمیمات درستی می‌گیرد، به راحتی اشتباهات خودتان را می‌پذیرد و برنامه‌های پیروان‌تان را مقدم بر برنامه‌های‌تان قرار می‌دهد، احترام و اعتماد متقابل را تقویت می‌کند که هر تیمی را ارتقاء می‌دهد.

 

و وقتی این همه اعتماد و احترام متقابل برقرار شد، بعد چه می‌شود؟ در آن زمان‌ست که قدرت واقعی رهبری مشخص می‌شود، همانطورکه در ادامه خواهیم دید.

رهبری موفق با نفوذ سنجیده می‌شود.

در آغاز این سفر سریع از طریق اصول اولیه رهبری، ما یک ادعای جسورانه داشتیم – که رهبری «افزونه مخفی»ست که موفقیت شما را چندین برابر و تقویت می‌کند. بیایید کمی عمیق‌تر به این موضوع بپردازیم. ما با بررسی اینکه چرا گاهی اوقات رهبری بد غالب می‌شود شروع کنیم.

 

در تجارت، حتی رهبران ضعیف اهرم‌های زیادی دارند که می‌توانند از آن به نفع خودتان استفاده کنند. آنها شرایط کار و حقوق کارمندان‌تان را نظارت می‌کنند. همین امر درباره رهبری نظامی نیز صدق می‌کند، جایی‌که می‌توان برای اطاعت دستور یا تنبیه نافرمانی، رتبه را به دست آورد. والدین نیز می‌توانند رهبران خانواده ناکارآمد باشند، اما فرزندان وابسته هستند و چاره‌ای جز پیروی ندارند.

 

اما هیچ یک از اینها درباره سازمان‌های داوطلبانه، مؤسسات خیریه یا مؤسسات مذهبی صدق نمی‌کند. در واقع، هر گروهی که به افرادی که برای پیروی از یک رهبر متکی هستند، بر قدرت واقعی رهبری تکیه می‌کنند: نفوذ.

 

چرا نفوذ؟ به دو عامل اصلی خلاصه می‌شود.

 

اول، اگر نمی‌توانید افراد را مجبور به پیروی خودتان کنید، باید بر آنها تأثیر بگذارید. اینجاست که تمام رشد شخصی و شخصیتی رهبری مطرح می‌شود. برای کشیشان، حکمرانان، مربیان، و امثال آنها، نشان دادن شایستگی، ارتباط و شخصیت یک رهبر ضروری‌ست تا هر کسی را به پیروی از آنها وادار کند.

 

نفوذ نیز به بینش نیاز دارد. چشم‌انداز آینده مشترک هر پروژه یا تلاش‌ست. اگر نتوانید آن چشم‌انداز را با ارزش‌های همه همسو کنید، یا آن دیدگاه را به وضوح و با شور و اشتیاق بیان کنید، هیچ کس آن را به وضوح نخواهد دید یا برای تحقق آن تلاش نخواهد کرد.

 

عامل دوم با گذشت زمان به وجود می‌آید. حیاتی‌ترین فایده رهبری موفق اینکه چگونه دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد تا سفر رهبری خودشان را انجام دهند. همانطورکه رهبری ثابت و دلسوز شما توسعه می‌یابد، باید بر دیگران تأثیرگذار باشید تا خودشان به عنوان رهبر پیشرفت کنند.

 

به این ترتیب، تأثیر رشد شخصی یا حرفه‌ای شما می‌تواند در شبکه، خانواده یا جامعه شما موج بزند. این تأثیر و نفوذ شما را چندین برابر می‌کند – بدون هیچ وقت، انرژی یا هزینه اضافی از طرف شما.

 

تحت تأثیر قرار دادن دیگران برای رهبری نیز میراثی به جا می‌گذارد. رهبران موفق می‌دانند که به تنهایی رهبری نمی‌کنند و تا نقطه‌ای پیش خواهند رفت. آماده‌سازی سازمان برای این انتقال بخشی از کار آنها در حال حاضرست.

 

مربیگری و رشد رهبران فردا به شما کمک می‌کند تا از زمانی استفاده کنید که کار و زندگی شما انجام شده باشد. وقتی رهبران آینده را پرورش می‌دهید، افراد به خاطر چیزی که شما به نمایندگی از آنها آمده‌اید، از شما الگو می‌پذیرند. این مرحله نهایی رهبری، دستاورد بسیار کمی‌ست، اما میراث آنها پابرجاست.

 

برای دستیابی به این نوع میراث چه چیزی لازم‌ست؟ همان تعهد به شایستگی، ارتباط و توسعه شخصیت الزام هر سفر رهبری است. هر چه از نردبان سلسله مراتب سازمانی بالاتر بروید، تعهد بیشتری نیاز خواهد داشت. اما پاداش نیز بیشتر خواهد بود.

خلاصه نهایی

مهم‌ترین چیزی که باید به خاطر بسپارید اینکه رهبری یک فرایندست و به مرور زمان می‌تواند هر جنبه‌ای از زندگی شما را متحول کند. رهبری که در چهار مرحله آشکار می‌شود، مستلزم نظم و انضباط ثابت، تفکر شخصی و اولویت‌بندی، رشد شخصیت و تعهد مادام‌العمر به یادگیری‌ست. اما مزایای آن با گذشت زمان چندین برابر می‌شود. با پشتکار کافی، حتی می‌توانید دنیا را تغییر دهید. در نهایت معیار رهبری در تأثیرگذاری‌ست. متقاعد کردن دیگران برای پیروی و انجام سفر رهبری خودتان.

مشق تغییر

«۲۰٪ برتر» خودتان را پیدا کنید.

 

شما می‌دانید که رهبران مؤثر ۸۰ درصد از وقت‌شان را صرف ۲۰ درصد افراد برترشان می‌کنند. اما آیا می‌دانید ۲۰ درصد شما چه کسانی هستند؟

 

برای پیدا کردن، فهرستی از تمام اعضای فعلی تیم‌تان تهیه کنید. سپس از خودتان بپرسید: «اگر این شخص از حمایت خودش دست بکشد، آیا من هم‌چنان می‌توانم کار کنم؟» اگر پاسخ منفی‌ست، در کنار نام آنها علامت بزنید. اگر به دردتان می‌خورد، اما باعث پیروزی یا شکست شما نشود، علامت تیک اضافه نکنید.

 

در پایان، شما باید بین ۱۵ تا ۲۰ درصد از تیم‌تان را علامت‌گذاری کرده باشید. اینها افرادی هستند که باید حدود ۸۰ درصد از زمان، منابع یا تمرکزشان را دریافت کنند.

 

شما می‌توانید این کتاب را از سایت آمازون دریافت کنید.

 

دوره رهبری کسب‌وکار

امتیاز به این مطلب

5/5 - (4 امتیاز)

مطالب بیشتر

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
رهبری
رهبری نااستفاده: استفاده از قدرت رهبران کم‌نمایندگیاطلاعات بیشتر
+