یک استراتژی ساده برای رشد یک کسبوکار قابل توجه در هر زمینه
طرح کدو تنبل (۲۰۱۲) یک استراتژی ساده و در عین حال قدرتمند را ارائه میدهد تا به شما کمک کند کسبوکارتان را توسعه دهید و در هر صنعتی برجسته شوید. از طریق مثالهای واقعی و نکات عملی، یاد میگیرید که چگونه سودآورترین مشتریانتان را شناسایی و روی آنها تمرکز کنید. عملیاتتان را ساده و یک فرهنگ شرکتی ایجاد کنید که باعث رشد میشود.
مایک میکالوویچ نویسنده، کارآفرین و سخنران مشهوریست. او با بیش از دو دهه تجربه در کارآفرینی، به صاحبان کسبوکار کوچک بیشماری کمک کردهست تا به اهدافشان برسند و شرکتهای موفقی بسازند. عناوین دیگری که او تألیف کردهست عبارتند از سودآوری در اولویت، و ساعتکاری [Clockwork].
این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ بیاموزید که چگونه با طرح کدو تنبل کسبوکارتان را توسعه دهید.
آیا تا به حال احساس کردهاید که در کسبوکارتان گیر کردهاید و مطمئن نیستید که چگونه رشد کنید و به قلههای جدید برسید؟ آیا کنجکاو هستید که چه چیزی لازمست تا یک شرکت در حال مبارزه به یک شرکت پر رونق و موفق تبدیل شود؟ تصور کنید که یک فرایند ساده و گامبهضگام وجود داشته باشد که به شما در مسیر موفقیت کسبوکار کمک کند. خُب، شما خوششانس هستید! وجود دارد.
در این خلاصهکتاب، قدرت طرح کدو تنبل را کشف خواهید کرد. یک استراتژی تجاری دگرگونکننده که از روند رشد کدو تنبلهای غولپیکر الهام گرفته شدهست. در طول مسیر، یاد خواهید گرفت که چگونه این اصول را در کسبوکارتان به کار ببرید. و شما را در شناسایی و پرورش باارزشترین مشتریانتان، حذف حواسپرتی و تمرکز بر آنچه واقعاً مهمست، بهتر میکند. در نهایت، این به شما کمک میکند تا کسبوکارتان را به اندازه یک کدو تنبل برنده جایزه رشد دهید.
هفت مرحله طرح کدو تنبل
ممکنست عجیب به نظر برسد که برخی از کارآفرینان موفق میشوند کسبوکارهای در حال مبارزه را به سرمایهگذاریهای موفق تبدیل کنند. در حالیکه به نظر میرسد برخی دیگر در رکود گیر کردهاند. اما در واقع، راز موفقیت آنها میتواند به سادگی پرورش یک کدو تنبل باشد. درسته، کدو تنبل.
بیایید با آشنایی با مایک میکالوویچ، نویسنده، کارآفرینی که زمانی با مشکل مواجه شده بود، شروع کنیم و با کمک مربی خودش، فرانک، کسبوکارش را تغییر داد. فرانک به میکالوویچ توصیه کرد که استراتژی تجاریش را تغییر دهد، اگر میخواهد از تبدیل شدن به یک مرد تلخ جلوگیری کند که چیزی برای سالها تلاش سخت خود ندارد. به ویژه، میکالوویچ با بیماری «اگر فقط» دستوپنجه نرم میکرد و فکر میکرد که اگر بتواند سختتر کار کند، میتواند تجارتش را موفق کند. اما او دریافت که این طرز فکر تنها منجر به استرس و فرسودگی بیشتر میشود.
خوششانس بود که یک روز، میکالوویچ به طور تصادفی با مقالهای در روزنامه برخورد کرد که زندگی او – و فلسفه تجاریش – را برای همیشه تغییر داد. این داستان یک کدو تنبل غولپیکر بود و در مقاله، کشاورز توضیح داد که چگونه توانست آن را بسیار بزرگ کند. میکالوویچ بلافاصله متوجه شد که این مراحل را میتوان در دنیای کسبوکار نیز اعمال کرد.
اینگونه بود که او به طرح کدو تنبل و هفت مرحله آن رسید.
اول، شما باید با شناسایی و استفاده از بزرگترین نقاط قوت خودتان، بذرهای امیدوارکننده را بکارید. در مرحله بعد، با تبلیغات مداوم و یافتن مشتریان جدید، کسبوکارتان را شکوفا کنید، درست مانند آبیاری که کدو تنبلها را زنده نگه میدارد.
همانطورکه کدو تنبل رشد میکند، کدوهای مریض یا آسیبدیده را بردارید. این مانند قطع کردن مشتریان فاسد در کسبوکارست تا بتوانید روی بهترین آنها تمرکز کنید. عوامل حواسپرتی را از بین ببرید و چشمتان را به جایزه نگاه دارید، درست مانند نحوه حرث کردن علفهای هرز وصله به کدو تنبل.
وقتی کدوها بزرگتر شدند، کدوهای قویتر و سریعتر را شناسایی و کدوهای کمامید را حذف کنید. در کسبوکار، به این معنی که تمام توجه خودتان را روی مشتریان برترتان متمرکز کنید. آنچه را که میخواهند به آنها بدهید و این موفقیت را با مشتریان مشابه تکرار کنید.
در نهایت، با دنبال کردن تمام این مراحل، شاهد رشد کسبوکارتان مانند یک کدو تنبل غولپیکر باشید. این کاری بود که میکالوویچ انجام داد و مدتی نگذشت که او کسبوکارش را به میلیونها دلار به یک شرکت فورچون ۵۰۰ فروخت.
اما قبل از اینکه بتوانید پرورش کدو تنبل خودتان را شروع کنید، ممکنست نیاز داشته باشید که کسبوکارتان در حال حاضر در کجا قرار دارد. و اگر با رشد کسبوکارتان مشکل دارید، بخش بعدی برای شما مناسبست.
روحیه کارآفرینیتان را در شرایط سخت احیاء کنید
گاهی اوقات، زمانیکه کارآفرینان شروع به چالش میکنند، کارآفرینان به شدت گرفتار میشوند. شاید شما نیز در طول تلاش کارآفرینیتان در مقطعی غرق شده باشید. این یک سفر سختست. و از دست دادن رویایی که در وهله اول باعث شد شما شروع کنید، آسانست.
نترس! تو تنها نیستی. تقریباً همه کارآفرینان در یک مقطع زمانی این کشمکشها را پشت سر میگذارند. این مبارزات اغلب شامل سه مرحلهست: انکار، پذیرش و تسلیم. اگر در مرحله اول هستید، ممکنست استرس را در درونتان احساس کنید، اما وقتی کسی از شما میپرسد که کارتان چگونهست، میگویید همه چیز عالیست. اعتراف به اینکه در حال مبارزه هستید میتواند سخت باشد، زیرا نگران این هستید که دیگران چگونه شما را درک میکنند. یا اینکه آیا این موضوع روی آینده و ایمان تیمتان به شما تأثیر میگذارد.
با بدتر شدن اوضاع، ممکنست در نهایت به خودتان اعتراف کنید که در حال مبارزه هستید. این مرحله دومست. استرس از لحظهای که از خواب بیدار میشوید تا زمانیکه به رختخواب میروید به یک همراه همیشگی تبدیل میشود. به اندازه کافی عجیب، ممکنست حتی احساس غرور کنید که چقدر استرس دارید. اما هیچ اقدام اصلاحی انجام نمیشود. زیرا شما بیش از حد مشغول تخلیه و به اشتراک گذاشتن داستانهای هق هق خودتان هستید. این هنوز نفس شماست که در راهست.
مرحله سوم جاییست که شکستگرایی شروع میشود. شما دستهایتان را بالا میبرید و اعلام میکنید «زندگی بدست»، گویی موفقیت یا شکست کاملاً از نظارت شما خارجست. ممکنست احساس کنید در حال تنبیه شدن هستید و نمیتوانید استراحت کنید. در این مرحله، اکثر مردم تسلیم میشوند و به کار ادامه نمیدهند، یا بهتر است بگوییم، به بردگی میروند. و فکر میکنند که هرگز بهتر نخواهد شد.
واضحست که گاهی اوقات، کارآفرینان رویاهای خودشان را فراموش میکنند و به دام میافتند، در مقابل توصیهها مقاومت میکنند و میاندیشند که کسبوکارشان بیش از آن منحصربهفردست که نمیتوان آنها را نظاممند کرد. اما نگران نباشید. اگر میتوانید با این سه مرحله ارتباط برقرار کنید، تمرینهایی وجود دارد که میتوانید برای بازگشت به مسیر انجام دهید.
ابتدا یک لحظه رویای خودتان را تجسم و اهداف قابل دستیابی را برای آن تعیین کنید. به خاطر داشته باشید که چرا کسبوکارتان را در وهله اول شروع کردید و اجازه دهید این اشتیاق انگیزهتان را تقویت کند. یک قلم و کاغذ بردارید، ۳۰ دقیقه وقت بگذارید و رویایتان را به اهداف کوچکتر و دستیافتنی تقسیم کنید. و سپس شروع به علامت زدن آنها کنید! به عنوان مثال، اگر صاحب یک فروشگاه لباس هستید و رویای گسترش به مکانهای مختلف را دارید، هدفتان را برای افتتاح فروشگاه دوم در سال آینده تعیین کنید. با تحقیق در مورد مکانهای بالقوه، توسعه یک طرح کسبوکار، و تأمین بودجه، به خوبی در راه تحقق این رویا هستید!
هنگامیکه این کار را انجام دادید، هر هفته زمانی را برای بررسی پیشرفتی اختصاص دهید که به سمت اهدافتان میکنید. سی دقیقه در هفته معجزه میکند تا شما را در مسیر درست نگه دارد و استراتژی خود را در صورت نیاز تنظیم کند. فرض کنید شما صاحب یک باشگاه تناسب اندام هستید و میخواهید در شش ماه آینده عضویت را ۲۰ درصد افزایش دهید. سنجش و پایش منظم به شما کمک میکند در مسیر خود بمانید. و میتوانید استراتژی بازاریابیتان را اصلاح کنید یا کلاسهای جدیدی را برای جذب اعضای بیشتر معرفی کنید.
به یاد داشته باشید، برای کارآفرینان عادیست که با روزهای سختی روبرو شوند. اما شناخت مراحل و اقدامات میتواند به شما کمک کند اوضاع را تغییر دهید. با برقراری ارتباط مجدد با رویاهایتان و تعیین اهداف قابل دستیابی، میتوانید به خودتان کمک کنید تا در کسبوکارتان به دام نیفتید.
مشتریانتان را اصلاح کنید
وقتی کسبوکارتان خوب پیش میرود، این احساس را میشناسید، اما نمیتوانید فکر آزاردهندهای را که چیزی کمست، از بین ببرید؟ شاید وقت آن رسیده باشد که نگاه دقیقتری به مشتریانی بیندازید که با آنها کار میکنید و اینکه چگونه خودتان را در بازار قرار میدهید. انجام این کار به شما کمک میکند تا سطح بازی کسبوکارتان را ارتقاء دهید.
نکته اینجاست – این در مورد داشتن بیشترین مشتری نیست. این در مورد داشتن بهترین مشتریانست، آنهایی که مناسب شما و کسبوکارتان هستند. قبل از ملاقات ابی با میکالوویچ در یک کنفرانس، او فقط یک مشتری ۱۵,۰۰۰ دلاری در ماه را رد کرده بود. زیرا با مشتریان ۲,۰۰۰ دلاری خود درگیر بود. میکالوویچ به او کمک کرد تا متوجه شود که مشتریانی را حفظ میکند که مانع از دستیابی به فرصتهای ارزشمندتر میشوند.
بنابراین، یک لحظه وقت بگذارید و فهرستی از تمام مشتریانتان تهیه کنید. کدام یک برای کسبوکارتان مناسب هستند؟ شما مجبور نیستید از شر همه کسانی خلاص شوید که در بالای فهرست شما نیستند. اما قطعاً به فکر رها کردن آنهایی باشید که در انتهای فهرست هستند. ممکنست خشن به نظر برسد، اما هر بار که خانه را تمیز میکنید، فضایی برای مشتریان جدید و بهتر ایجاد میکنید. پس از انجام این کار، تماشا کنید که چگونه کسبوکارتان تغییر میکند.
در مرحله بعد، نقطه فروش منحصربهفردتان را پیدا کنید، چیزی که شما را از رقبا متمایز میکند. تصور کنید که یک برنامه ریز مالی مستقل هستید. مشتریان شما دوست دارند تماسهای خانگی برقرار کنید و آنها را از نزدیک بشناسید. متوجه میشوید که ای کاش توصیههای بیشتری برای رسیدگی به بدهیها داشتید. و چیزی متفاوت از برنامهریزی مالی معمولی متمرکز بر آینده میخواهند. بنابراین شما تصمیم میگیرید که به یک «احیاگر مالی» تبدیل شوید و با یک برنامه استراتژیک در آستان آنها حاضر شوید تا به آنها کمک کنید تا چالشهای مالی خودشان را حل کنند.
برای تحقق بخشیدن به این ایده، شروع به نوشتن مقالات و ستونهای رایگان میکنید، «روز احیای مالی» را راهاندازی میکنید و حتی یک ون تهیه میکنید که لوگوی جدیدتان روی آن نقاشی شدهست. مردم خدمات منحصربهفرد شما را دوست دارند و به جای یک «آدم برنامهریزی مالی» دیگر از شما به عنوان «احیاگر مالی» یاد میکنند. قبل از اینکه متوجه شوید، کسبوکارتان را گسترش میدهید و حتی یک امتیاز را در نظر میگیرید.
در پایان روز، به یاد داشته باشید که کسبوکار یک مسابقه محبوبیت نیست. روی داشتن بهترین مشتریان و یافتن نقطه فروش منحصربهفردتان تمرکز کنید. وقتی این کار را انجام دهید، شاهد پیشرفت کسبوکارتان خواهید بود و، چه کسی میداند، حتی ممکنست مسیر جدیدی را برای ورود به آن کشف کنید.
قدرت نمودار سازمانی
آیا تا به حال به این اندیشیدهاید که ساختار شرکت شما چگونه بر موفقیت کلی آن تأثیر میگذارد؟ یا شاید شما در تلاش هستید که بفهمید چه کسی مسئول چه چیزیست و نقشها و بخشهای مختلف چگونه با هم کار میکنند. خُب، ممکنست لازم باشد نمودار سازمانی خود را دوباره مرور و با انجام این کار، کسبوکارتان را دگرگون کنید.
ابتدا بیایید به سرعت به چیستی نمودار سازمانی بپردازیم. به زبان ساده، این یک نمایش بصری از ساختار شرکت شماست که سلسلهمراتب نقشها و مسئولیتها و نحوه تناسب همه آنها با هم را نشان میدهد.
پس چرا نمودار سازمانی برای هر کسبوکاری حیاتیست؟ این به شما کمک میکند تا درک کنید که شرکت شما چگونه کار میکند، چه کسی مسئول چه چیزیست، و چگونه نقشها و بخشهای مختلف با هم ارتباط برقرار و با هم همکاری میکنند. این وضوح برای سادهسازی عملیات و تقویت کار تیمی حیاتیست.
لوک یک کسبوکار کوچک را اداره میکند و به سختی میتواند بار کاری را تحمل کند. میکالوویچ با او به گفتوگو نشست و آنها نمودار سازمانی ایدهآل لوک را با نمودار فعلی او مقایسه کردند. معلوم شد که یکی از مدیران پروژهاش غیر مولد و حواسپرت بود، در حالیکه مدیر دفتر او در واقع قادر به انجام برخی وظایف مدیریت پروژه بود. با رها کردن مدیر پروژه فشل، مدیر دفتر لوک میتوانست حجم کار را مدیریت کند و کسبوکار کارآمدتر شد.
بنابراین، چه چیزی را میتوانید از داستان لوک حذف کنید؟
ابتدا با ایجاد نمودار سازمانی ایدهآل خودتان شروع کنید. به نقشها و مسئولیتهایی بیاندیشید که به بهترین نحو به مشتریان برترتان خدمت میکند. هنگامیکه ساختار عالی را تجسم کردید، کارمندان فعلیتان را به نقشهایی متصل کنید که باید پر کنند. ممکنست متوجه شوید که برخی از افراد کلاه زیادی بر سر دارند و برخی دیگر ممکنست اصلاً در نمودار سازمانی ایدهآل شما قرار نگیرند. برای ایجاد تغییرات برای بهبود کسبوکارتان آماده باشید.
در مرحله بعد، از بررسی هزینهها نترسید. و هزینههایی را کاهش دهید که به مشتریان برترتان خدمت نمیکنند. به عنوان مثال، اگر به تازگی برخی از مشتریان را رها کردهاید یا خدمات خاصی را حذف کردهاید، از شر هزینههای مرتبط، مانند نرمافزارهای گرانقیمت یا کارکنان پارهوقت خلاص شوید. روی هزینههایی تمرکز کنید که به شما کمک میکند به مشتریان برترتان خدمات بهتری ارائه دهید.
تصور کنید عضو یک گروه راک هستید. و سعی دارید تعداد طرفدارانتان را افزایش دهید. با بهکارگیری این اصول، میتوانید محتوای انحصاری برای طرفداران اختصاصیتان ایجاد کنید، مانند ویدیوهای پشت صحنه، توییت زنده از جلسات استودیو، یا جاسازی رمزهای عبور مخفی در آهنگها برای دسترسی به مطالب خاص. با ارائه غذا به طرفداران برتر، سر و صدای بیشتری ایجاد میکنید، دنبالکنندگان جدید جذب میکنید و کسبوکارتان – یا در این مورد، گروهتان را توسعه میدهید.
شیوه سه پرسش
آیا اغلب تعجب میکنید که چگونه میتوانید تیمتان را برای مقابله با تمام گلولههایی مجهز کنید که دنیای کسبوکار به سمت آنها شلیک میکند؟ ممکنست فکر کنید ناممکنست، اما در واقع یک چارچوب بسیار موثر وجود دارد که میتواند طرز فکرتان را درباره تصمیمگیری در شرکتتان تغییر دهد.
این شیوه سه پرسش نامیده میشود و میتواند به کارکنان شما کمک کند که مانند شما بیاندیشند. و در شرایط غیرمنتظره به درستی عمل کنند. این مثل شبیهسازی خودتانست، اما خیلی کمتر ترسناک.
پرسشها به این صورتست: اول، «آیا این تصمیم بهتر به مشتریان برتر ما خدمت میکند؟» دوم، «آیا این تصمیم حوزه نوآوری ما را بهبود میبخشد یا حفظ میکند. یا به عبارت دیگر، عنصر منحصربهفردی دارد که ما را از رقبایمان متمایز میکند؟» و سوم، «آیا این تصمیم باعث رشد یا حفظ سوددهی ما میشود؟» با پرسیدن این پرسشها، کارمندان شما برای تصمیمگیری در راستای منافع شرکتتان قدرت پیدا میکنند. و اگر بتوانند به هر سه پرسش پاسخ مثبت دهند، میدانند که در مسیر درستی هستند.
تصور کنید که بالاخره رویای همیشگیتان را محقق و یک رستوران افتتاح کردهاید. شما بهخاطر هنر آشپزیتان شناخته شدهاید و در غذاهای لذیذ و راحت تخصص دارید. همان چیزی که مادربزرگ مهربان آن را درست میکرد. اما به جای اینکه انگشتنمای شهر باشید، در حال مبارزه با ده رستوران دیگر در شعاع دو کیلومتری هستید. شما ساعتها دیوانهوار کار میکنید و بهسختی میگذرانید. پس چه کار میکنید؟
شما با شناسایی مشتریان برترتان شروع میکنید. در این صورت، تصمیم میگیرید روی مشتریان حرفهای تمرکز کنید. بنابراین ساعات کاری خودتان را تغییر میدهید. از منوی بچهها خلاص میشوید و کالسکه را ممنوع میکنید. شما همچنین نیازهای خاص مشتریان برترتان را برآورده میکنید. مانند بیل و استیو، که ای کاش رستوران شما منطقهای عاری از تلفن همراه بود. با اعمال سه پرسش، تصمیماتی میگیرید که به این مشتریان خدمات بهتری ارائه میدهد. پیشنهاد منحصربهفردتان را بهبود میبخشد. و سودآوریتان را افزایش میدهد. و دقیقاً مانند آن، شما رستورانتان را به مکانی مناسب برای حرفهایها تبدیل کردهاید. همه اینها به لطف قدرت سه پرسش!
پس چگونه میتوانید این را عملی کنید؟ ابتدا مطمئن شوید که کارمندان شما میدانند مشتریان برترتان چه کسانی هستند و چرا اهمیت دارند. به آنها درباره حوزه نوآوری و اینکه چگونه شما را از رقبا متمایز میکند، آموزش دهید. و در نهایت، به آنها کمک کنید تا بفهمند کسبوکارتان چگونه درآمدزایی میکند.
دوم، مثل چسب به سه پرسش بچسبید. هنگامیکه کارمندان برای راهنمایی نزد شما میآیند، آنها را از طریق این پرسشها راهنمایی کنید. تا مطمئن شوید که تماس درستی با مشتریان دارند. ممکنست برای هر موقعیتی عالی نباشد، اما یک پایه محکم برای ساختنست.
و در نهایت، در نظر بگیرید که سه پرسش را در جاییکه قابل مشاهدهست نصب کنید. تا کارمندان به طور مرتب آن را ببینند. به این ترتیب، آنها همیشه مجبور نخواهند شد در آینده برای راهنمایی نزد شما بیایند.
در مجموع، سه پرسش برای توانمندسازی شما و تیمتان برای مدیریت دنیای غیرقابل پیشبینی کسبوکار، بازی را تغییر میدهند. از همین امروز استفاده از آنها را شروع کنید. و تبدیل کارمندانتان را به سوپراستارهای تصمیمگیرنده به تماشا بنشینید.
خلاصه نهایی
طرح کدو تنبل یک استراتژی کسبوکارست که از پرورش کدو تنبلهای غولپیکر الهام گرفته شدهست. این طرح هفت مرحله دارد. با کاشت بذرهای امیدوارکننده، شناسایی نقاط قوت و حرکت به سمت ترویج مداوم کسبوکارتان شروع میشود. همانطورکه کسبوکارتان رشد میکند، از شر مشتریان بدی مانند کدو تنبلهای فاسد خلاص شوید و روی بهترینها تمرکز کنید. عوامل حواسپرتی را از خودتان دور نگه دارید و روی مشتریان برتر تمرکز کنید. آنچه را که میخواهند به آنها بدهید و موفقیت را با مشتریان مشابه تکرار کنید.
شما همچنین متوجه شدهاید که کارآفرینان درگیر مبارزاتی مانند انکار، پذیرش و تسلیم هستند. اما، با تجسم رویایشان، تعیین اهداف قابل دستیابی و بررسی منظم پیشرفت، میتوانند از گرفتار شدن جلوگیری کنند. بر روی داشتن بهترین مشتریان به جای بیشترین مشتری تمرکز کنید. و نقطه فروش منحصربهفردتان را پیدا کنید تا از رقبا متمایز شوید.
نمودارهای سازمانی برای سادهسازی عملیات و تقویت کار تیمی ضروری هستند. یک نمودار ایدهآل ایجاد کنید. کارکنان فعلیتان را به آن متصل و تغییراتی را برای بهبود کسبوکارتان ایجاد کنید.
علاوه بر این، شیوه سه پرسش را برای توانمندسازی کارکنانتان در تصمیمگیری در نظر بگیرید.
با پیروی از این استراتژیها، خواهید دید که کسبوکارتان مانند یک کدو تنبل غولپیکر رونق میگیرد.
این کتاب را میتوانید در سایت آمازون ببینید.