مدیریت تغییر واقعیتیست که باید به آن توجه کنید
مدیریت تغییر واقعیتیست که افراد، گروهها و سازمانها برای بقاءشان باید بطور مداوم و مستمر به آن توجه کنند. و در سرلوحه اقداماتشان قرار دهند. زیرا امروزه عوامل درونی و بیرونی سازمان از پویایی زیادی برخوردارند که واقعیات موجود را تغییر میدهند. و سازمانها ناچارند حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب را مدیریت نمایند. برخی اوقات، فرایند مدیریت تغییر در سازمانها با مقاومتهایی مواجه میشود. و برخی تصور میکنند که این مقاومتها باید بلافاصله برطرف و مدیریت شوند.
در حالیکه این مقاومتها در بعضی اوقات نه تنها مضر نیست. بلکه پیامدهای مثبتی را نیز برای مدیریت سازمان به دنبال دارد. چراکه باعث تقویت تضادهای کارکردی و گفتمانهای مثبت میشود. و به نوبه خودش میتواند گزینههای مدیریت تغییر را با تحلیلهایی ارتقاء بخشد که از پیامدهای آنها به عمل خواهد آمد. اما اگر مقاومت غیرمنطقی و افراطی باشد که برنامهها و یا حتی بقاء سازمان را دچار مخاطره سازد، باید با استفاده از روشهای مختلف آنها را مدیریت نمود.
انواع تغییر
انواع مدیریت تغییر به سه دسته تقسیم میشود. این تقسیمبندی با توجه به درچه پیچیدگی، هزینه و عدم اطمینان، و ظرفیت بالقوه برای مقاومت در برابر تغییر و دگرگونیست. همچنین این تقسیمبندی یک طبقهبندی عام و کلیست. زیرا با تمامی انواع تغییر ارتباط دارد. و شامل تغییرات مدیریت و فناوری میشود.
مدیریت تغییر سطحی
دارای کمترین پیچیدگی، هزینه ریسک و مخاطرهست. و شامل معرفی مجدد یک تغییر در همان واحد سازمانی در یک دوره زمانی بعدتر یا تقلید از تغییر مشابه در یک واحد سازمانی دیگرست.
مدیریت تغییر نوآورانه
از نظر پیچیدگی، هزینه و مخاطره در شرایط عدم اطمینان در میانه طیف قرار دارد. اجرای روش برنامه کاری منعطف در سازمان میتواند به عنوان یک تغییر نوآورانه تلقی شود. مشروط بر آنکه این روش قبلاً توسط سازمان یا سازمانهایی در همان صنعت بکار گرفته شده باشد.
مدیریت تغییر عمیق
در انتهای طیف پیچیدگی، هزینه و عدم اطمینان، تغییرات نوآورانه بنیادی قرار دارد. اجرای تغییرات در این وضعیت دارای مشکلات عدیدهایست. و اعتماد به نفس مدیریت و امنیت شغلی کارکنان با تهدید جدی مواجه میشود. مقاومت در مقابل این استراتژی تغییر به مراتب بیشتر از دو روش دیگرست.
آغازگران تغییر
نیاز به تغییر سازمانی میتواند تحت تأثیر عوامل مختلفی ایجاد و تهییج شود. این عوامل را اصطلاحاً «آغازگران تغییر» مینامند. آغازگر تغییر عبارتست از هر گونه فشارهای سازمان نیافته که از درون یا برون سازمان نشأت گرفتهست. و حکایت از این دارد که آرایش سازمانی، سیستمها، رویهها، مقررات و سایر جنبههای ساختار سازمان و فرایندهای سازمانی در وضع موجود از نظر اثربخشی دوامی نخواهند داشت. این عوامل در قالب «آغازگران برونی» و «آغازگران درونی» تغییر سازمانی دستهبندی شدهاند.
الف. آغازگران بیرونی تغییر سازمانی
- توسعه و تحولات فناوری؛
- ایجاد مواد اولیهی جدید؛
- تغییرات در نیازمندیها و ذانقههای مشتریان؛
- فعالیتها و نوآوریهای رقبا؛
- قوانین و سیاستهای جدید حکومتها؛
- اقتصاد داخلی و خارجی در حال تغییر و تحولات شرایط تجارت؛
- تغییرات در سیاستهای محلی، ملی و بینالمللی؛
- تغییرات در ارزشهای اجتماعی و فرهنگی؛
- تغییرات مدیریت و رهبری.
ب. آغازگران درونی تغییر سازمانی
- نوآوریها در طراحی محصولات و خدمات جدید؛
- عملکرد و روحیه پایین و ضرورت طراحی مجدد مشاغل؛
- انتصاب مدیر ارشد جدید یا تیم جدید مدیریتی در سطح عالی سازمان؛
- مهارتها و دانش ناکافی و ضرورت اجرای برنامههای آموزشی؛
- تغییر مکان کارحانه یا اداره و نزدیکتر شدن به عرضهکنندگان و بازارها؛
- تشخیص مشکلات و ضرورت تخصیص مجدد مسئولیتها؛
- نوآوریها در فرایندهای تولیدی؛
- ایدههای جدید در خصوص چگونگی خدمات رسانی به مشتریان.
نظریه فرایندی-زمینهای
«پاتریک داوسون» با عنایت به «تئوری فرایندی-زمینهای» تغییر سازمانی، بر این باورست که برای درک فرایند تغییر، افراد نیازمند این هستند که موارد زیر را مورد ملاحظه قرار دهند:
۱- زمینه گذشته، حال و آیندهای که سازمانها در آن اقدام مینمایند (شامل عوامل درونی و بیرونی)؛
۲- ماهیت و جوهرهی ذاتی تغییر (فناوری جدید، سیستم پرداخت جدید، ساختارها و رویههای جدید) و اهمیت و مقیاس زمانی آن؛
۳- فرایندهای گذار، وظایف، فعالیتها، تصمیمات، زمانبندی و تسلسل امور؛
۴- فعالیت سیاسی، هم در درون و هم بیرون سازمان؛
۵- تعامل بین این عوامل.
«داوسون» با الهامگیری از «پتی گرو» بر تعامل زمینه، ماهیت و فرایندهای تغییر، و همچنین برجسته نمودن نقش سیاستهای درونی و بیرونی سازمان، عوامل تعیینکننده تغییر سازمانی را در قالب نمودار زیر تبیین میکند.
کانونهای تغییر
عوامل تغییر باید بر روی اهداف مشخصی در سازمان متمرکز شوند. تا تغییرات لازم را به منظور پر کردن شکافهای عملکردی تحقق اهداف مطلوب اعمال نمایند. کانونهای تغییر که مورد هدف عاملین تغییر در سازمان قرار میگیرند، به صورت زیر خلاصه شدهست.
تغییر فردی
- اخراج یک فرد و جایگزین نمودن فرد دیگر؛
- تغییر دانش، مهارت، نگرش یا رفتار؛
تغییر فنآوری
- تغییر فناوری موجود با جایگزینی ماشینآلات جدید؛
- سیستمها یا روشهای مدرنتر برای انجام فعالیتهای سازمانی؛
تغییر ساختاری
- تغییر ساختار وظیفهای و سنتی به ساختارهای بخشی یا بر مبنای محصول افزودن یک واحد یا بخش جدید و یا ادغام دو واحد در یکدیگر؛
تغییر فرایندها
- تغییر روش تدارک کالا و خدمات از حالت مذاکره فرد با فرد به تعاملات مبتنی بر شبکه؛
تغییر فرهنگ
- اجرای برنامههایی به منظور ارزش نهادن به کیفیت و خدمت؛
تغییر مدیریت
- تشویق کارکنان به مشارکت در شناسایی و حل مشکلات از طریق توانمندسازی افراد سطوح پایینتر برای کمینهسازی رویکرد بالا به پایین.
استراتژیهای کاهش مقاومت در مقابل تغییر
«کاتر» و «شالزینگر» برای فائق آمدن بر مقاومتها در مقابل تغییر، شش استراتژی کلی ارائه میکنند. هر کدام از این استراتژیها دارای مزایا و معایبی هستند. برای انجام مدیریت اثربخش در فرایند تغییر، رهبران بایستی با در نظر گرفتن شرایط سازمانی و نوع تغییرات، استراتژی تغییر مؤثرتر را انتخاب نمایند. این استراتژیها عبارتند از:
- آموزش چگونگی و چرایی تغییر، توأم با برقراری ارتباطات اثربخش؛
- مشارکت و درگیر ساختن افراد در فرایند تغییر؛
- تسهیل و حمایت از فرایند تغییر؛
- مذاکره و توافق با افراد یا واحدهایی که تحت تأثیر تغییر قرار میگیرند؛
- بکارگیری استراتژی «تغییر شرایط به نفع خود» و استراتژی «تطبیق خود با دیگران» بصورت توأمان. به این صورت که ابتدا با ارائه اطلاعات باید سعی نمود اهمیت تغییر را برای دیگران تبیین کرد. و سپس با استفاده از استراتژی دوم، با ارائه مشوقها و نفوذ در افراد مقاوم، نظر آنها را به خود جلب نماید؛
- استفاده از قدرت اجبار بصورت ضمنی یا آشکار.
1 دیدگاه. همین الان خارج شوید
با سلام و عرض ادب و احترام محضر جنابعالی ؛ به نظر می رسد ، ماهیت اقدامات پیشنهادی ذیل دو عنوان ( تغییر فرهنگ و تغییر مدیریت ) تداعی کننده نوعی تحول در نگرش سازمانی است و بیشتر به تغییر فرهنگ مرتبط می باشد . وعبارت ” اجرای برنامه هایی به منظور ” ماهیت اجرایی دارد و ذیل عنوان ” تغییر مدیریت ” زیبنده تر به نظر می رسد . از سویی تشویق کارکنان ….به نوعی ” ماهیت رهبری ” را جهت ایجاد تحول فرهنگی ؛ در ذهن تداعی می نماید .
نکته دوم در هر دو عبارت مطرح شده یک اقدام و یک هدف مطرح شده ، شاید تفکیک آنها از یکدیگر مطلوبتر باشد .
تغییر فرهنگ اجرای برنامه هایی به منظور ارزش نهادن به کیفیت و خدمت
تغییر مدیریت تشویق کارکنان به مشارکت در شناسایی و حل مشکلات از طریق توانمندسازی افراد سطوح پایین تر برای کمینه سازی رویکرد بالا به پایین
ارادتمند