چه بگوییم تا راه خود را بیابیم
واژههای جادویی (۲۰۲۳) به شما میآموزد که چگونه از قدرت زبان برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنید. آیا میخواهید در یک بحث پیروز شوید، یک مصاحبه شغلی را به موفقیت برسانید، یا فرزندتان را مجبور کنید که کاری را انجام دهد؟ این راهنما واژههای جادویی و در عین حال اثباتشده علمی را نشان میدهد که میتواند تفاوت زیادی را ایجاد کند.
جونا برگر استاد مدرسه وارتون و کارشناس مشهور جهانی در زمینه پردازش زبان طبیعی و رفتار مصرفکننده است. او نویسنده چندین کتاب پرفروش دیگر، از جمله واگیر: چرا چیزها درگیر میشوند (۲۰۱۳) و کاتالیزور: چگونه ذهن هر کسی را تغییر دهیم (۲۰۲۰) است. او همچنین برای شرکتهایی مانند اپل، گوگل، نایک و آمازون مشاوره میدهد.
این کتاب چه چیزی برای من دارد؟ از واژهها به نفع خودتان استفاده کنید.
وقتی به واژههای جادویی میاندیشید چه چیزی به ذهنتان میرسد؟ مانند «آبراکادابرا [Abracadabra]» یا «منتظر نگهبانم [Expecto Patronum]». اولی واژهای پرتقالی و دومی لاتینی است.
اما این خلاصهکتاب درباره افسانههای تخیلی نیست. به نظر میرسد که عباراتی در دنیای واقعی وجود دارد که نتایج خاصی را نسبت به دیگران محتملتر میکند – تقریباً مانند جادو.
به عنوان مثال، گفتن اینکه شما چه چیزی را «توصیه میکنید» باعث میشود شخص ۳۴ درصد بیشتر از پیشنهادتان پیروی کند تا اینکه بخواهید به سادگی بگویید که آن را «دوست دارید». اما این فقط نوک کوه یخ است.
این خلاصهکتاب به شما نشان میدهد که چگونه از علم پنهان پشت زبان به نفع خودتان استفاده کنید. این به شما میآموزد که چگونه از واژهها برای فروش یک ایده، حل تعارض و پیشرفت در خانه و دفتر استفاده کنید.
حس هویت را فعال کنید
واژهها در اطراف ما هستند. هرکدام از ما حدود ۱۶,۰۰۰ واژه در روز استفاده میکنیم. با این حال ما به ندرت به این میاندیشیم که از چه واژههایی استفاده میکنیم.
به نظر میرسد که این انتخاب میتواند بسیار مهم باشد.
در سال ۲۰۱۴، دانشمندان مطالعهای انجام دادند تا بفهمند چگونه میتوان بچهها را مرتب کرد. آنها به کودکان ۴ تا ۵ ساله اجازه دادند تا کمی بازی کنند و سپس منتظر ماندند تا آنها به فعالیت دیگری مشغول شوند. سپس از آنها خواستند تا کار را مرتب کنند. آنها از یک گروه از بچهها خواستند تا «کمک» کنند تا اسباببازیها را تمیز کنند، در حالی که از گروه دیگر خواستند که در تمیز کردن اسباببازیها «کمک کنند».
به نظر شما کدام گروه بیشتر احتمال دارد کار را مرتب کنند؟
آنهایی که تشویق شدند تا «یاور» باشند.
این ما را به اولین ترفند میرساند: استفاده از واژههایی که حس هویت را فعال میکند.
یک راه برای انجام این کار استفاده از اسم به جای افعال است – مانند مطالعه. اسمها برچسبهای دسته را برمیانگیزند. این تفاوت بین «ربکا میدود» و «لیزا یک دونده است» خواهد بود. برچسبهای دستهای مانند «دونده» به ماندگاری خاصی دلالت دارند. آنها ما را به این اندیشه میبرند که یک ویژگی جزء جداییناپذیر شخصیت یک فرد است. به نظر میرسد دویدن بخشی ثابت از هویت لیزا است، در حالیکه ربکا به سادگی هر چند وقت یک بار میدود.
به همین دلیل است که استفاده از اسمها برای ترغیب افراد به انجام یک کار خوب میتواند کمک کند. بچهها ممکن است در حال حاضر نخواهند «کمک» کنند، اما میخواهند به عنوان یک «کمککننده» دیده شوند. در سال ۲۰۰۸، استراتژیستهای سیاسی از این اصل برای افزایش مشارکت رأیدهندگان استفاده کردند. به جای تشویق مردم به «رأی دادن»، در کمپینها از «رأیدهنده بودن» صحبت کردند. این تغییر واژه نتیجه داد: مشارکت رأیدهندگان ۱۵ درصد افزایش یافت.
راه دیگر برای فعال کردن حس هویت خودتان استفاده از کلمه «نباید» به جای «نمیتوانم» است. به عنوان مثال، وقتی رژیم داریم، معمولاً چیزهایی مانند این را میگوییم: «در حال حاضر نمیتوانم کیک شکلاتی بخورم، زیرا تلاش میکنم سالم باشم.» اما این نشان میدهد که ما واقعاً میخواهیم کیک بخوریم – فقط نیروی بیرونی مانع آن میشود. این امر مقاومت در برابر تغییر را بسیار سختتر میکند. بنابراین دفعه بعد که میخواهید عادت خود را تغییر دهید، از واژه نباید استفاده کنید و بگویید: «من نباید کیک شکلاتی بخورم». «نباید» حس هویت ما را فعال میکند و این باعث میشود احساس قدرت کنیم. این نشان میدهد که ما تلاش نمیکنیم سالم باشیم، بلکه سالم هستیم.
با اطمینان صحبت کنید
مهم نیست که درباره دونالد ترامپ چه فکری میکنید، نمیتوانید انکار کنید که او مخاطبانش را جذب کرده است. سبک صحبت او ساده و تکراری است. و با این حال او موفق میشود بسیاری از مردم را به آنچه میگوید متقاعد کند.
اگر ترامپ یک چیز را درست بگوید، آن قدرتی است که با آن صحبت میکند.
اعتماد به نفس میتواند تفاوت زیادی در خرید یا عدم خرید مخاطب شما ایجاد کند.
چگونه انتخاب واژههای ما میتواند بر اعتماد به نفس ما تأثیر بگذارد؟
کاری را انجام دهید که دونالد انجام میدهد. با استفاده از عباراتی مانند «قطعاً»، «بدیهی» و «واضح» وانمود کنید که ۱۰۰ درصد نظرتان را متقاعد کردهاید. در سخنرانی معمولی، ما تمایل زیادی به پرچین کردن داریم. پرچینها عباراتی مانند «من فکر میکنم»، «شاید» و «نوعاً» هستند. ما از آنها برای نشان دادن اینکه چیزی نظر شخصی ماست و کاملاً از آن مطمئن نیستیم استفاده میکنیم.
با این حال، پرچینها نشاندهنده عدم اعتماد به نفس است. از سوی دیگر، قطعیتها نشان میدهد که همه چیز شفاف است. و افراد خیلی بیشتر به گوش دادن به چیزی که غیرقابل انکار به نظر میرسد علاقهمند هستند.
با این حال، یک واژه احتیاط: گاهی اوقات رفتار بیش از حد میتواند نتیجه معکوس داشته باشد. وقتی مردم با حقایقی روبرو میشوند که بر خلاف باورهای خودشان است، تمایل به خاموش شدن دارند و دیگر گوش نمیدهند. این مانند یک سیستم دفاعی ضد متقاعد کردن است. بنابراین وقتی میدانید که کسی نظری کاملاً متفاوت از شما دارد، ابراز تردید در مورد نظرتان میتواند در واقع باعث شود که او با نظر شما همدردی کند.
با این حال، هنگامی که با یک مخاطب نامشخص صحبت میکنید، اعتماد به نفس کلید است. یکی دیگر از اصول برای انتقال اعتماد به نفس، حذف کلمات پرکننده مانند «اوه»، «اوم» و «اِه» است. گویندگانی که از کلمات پرکننده زیادی استفاده میکنند، قدرت کمتر و جایگاه پایینتری دارند. به سادگی کمی بیشتر منتظر بمانید تا قبل از صحبت کردن، تعداد کلمات پرکننده مورد نیاز را کاهش دهید.
در نهایت به زمان حال صحبت کنید. زمانیکه نویسنده و همکارانش میلیونها بررسی محصول را تجزیه و تحلیل کردند، دریافتند آنهایی که به زمان حال نوشته شدهاند، مفیدتر از آنهایی هستند که در زمان گذشته نوشته شدهاند. گفتن این کتابی خواندنی و شگفتانگیز «است»، نشان میدهد که هنوز هم همینطور است. گفتن این کتابی خواندنی و شگفتانگیز «بود» نشان میدهد که شاید این فقط در یک نقطه خاص از زمان درست بود.
سؤالات خوب بپرسید
یک ضربالمثل قدیمی وجود دارد که میگوید: «هیچ سؤال احمقانهای وجود ندارد.» خبر خوب اینکه احتمالاً درست است! اما مطمئناً بسته به شرایط، سؤالات بهتر و بدتری وجود دارد.
پژوهشگران در استنفورد هزاران تاریخ اول را تجزیه و تحلیل کردند تا ببینند چه عواملی در اولین برداشت خوب نقش دارند. جدا از عوامل آشکار، مانند ظاهر، انتخاب واژه به طور قابل توجهی بر نحوه درک افراد تأثیر میگذارد.
هر چه کسی سؤالات بیشتری بپرسد، اولین برداشت او از قرارهای خودش بهتر است. افرادی که سؤالات بعدی زیادی میپرسیدند از همه مثبتتر درک شدند. احتمالاً به این دلیل که سؤالات متفکرانه بعدی نشان میدهد که شخص به حرفهای طرف مقابل گوش میدهد و واقعاً علاقهمند است. معلوم میشود که وقتی به آنها علاقه نشان میدهیم، مردم تمایل بیشتری به ما پیدا میکنند.
سؤال پرسیدن به قدری چسب اجتماعی قدرتمندی است که پژوهشگران روابط، آرتور و الین آرون، پرسشنامهای ۳۶ سؤالی ایجاد کردند که میتواند احساس ارتباط بین دو نفر با یکدیگر را بررسی کند. این تمرین ۴۵ دقیقهای از سؤالات سرگرمکننده و معمولی («آیا میخواهید مشهور باشید؟») تا پرسوجوهای عمیق و صمیمی («اگر همین الان بمیرید، از اینکه به کسی چه چیزی نگفتهاید پشیمان میشوید چیست؟») تشکیل میشود. این به هزاران غریبه کمک کرده تا به سرعت با هم دوست شوند.
برخلاف تصور عمومی، درخواست مشاوره اغلب مثبت تلقی میشود. پژوهشگران دریافتند که مشاوره خواستن از کسی در مورد یک کار باعث میشود افراد بیشتر، نه کمتر، شایسته به نظر برسند.
سؤالات همچنین میتوانند راه بسیار خوبی برای انحراف باشند. همانطورکه سیاستمداران به خوبی میدانند. اما این استراتژی برای زندگی روزمره نیز کار میکند. جستجوی اطلاعات معمولاً با دید مثبتی دیده میشود. بنابراین اگر کسی از شما سؤال ناراحتکنندهای میپرسد، پاسخ دادن با سؤال خودش میتواند شما را از اشتراکگذاری اطلاعاتی نجات دهد که نمیخواهید به اشتراک بگذارید.
تصور کنید یک کارفرمای بالقوه از شما میپرسد که آیا قصد دارید بچهدار شوید؟ پاسخ دادن با سؤال خودش، مانند «آیا شما بچه دارید؟» میتواند به عنوان یک انحراف عمل کند و به شما کمک کند از پاسخ دادن به این سؤال مزاحم اجتناب کنید.
از طرف دیگر، میتوانید یاد بگیرید تا سؤالاتی بپرسید که افراد را ترغیب میکند اطلاعاتی را به اشتراک بگذارند که در صورت نپرسیدن ممکن است پنهان کنند. در یک مطالعه، پژوهشگران دریافتند که افراد با احتمال بیشتری اطلاعات منفی را هنگامیکه مستقیماً مورد سؤال واقع میشوند، فاش میکنند.
تصور کنید در حال خرید آنلاین یک لپتاپ دست دوم هستید. پرسیدن «لپتاپ چه مشکلاتی دارد؟» به جای «آیا چیزی وجود دارد که باید در مورد لپتاپ بدانم؟» فروشندگان را تا حدود ۵۰ درصد بیشتر در مورد مشکلات موجود در لپتاپ صادق میکند.
عینی باشید یا انتزاعی؛ بستگی دارد
سؤالات راهی عالی برای نشان دادن این پیام به دیگران است که به آنها گوش میدهیم. و احساس شنیدن باعث میشود مردم ما را دوست داشته باشند و به ما گوش دهند.
راه دیگری وجود دارد که میتوانیم این اثر را مهار کنیم: با استفاده از زبان ملموس. مشخص بودن تفاوت بین کارمند خردهفروشی است که به کسی میگوید «دارم دنبالش میگردم» و «من اون کفشهای کتانی سبز رنگی را که درخواست کردی رو برات میآرم». عمل یکسان است، اما فرمول دوم باعث میشود که مشتری احساس کند بسیار بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
برای مطالعه دقیق بودن زبانی، نویسنده و همکارش صدها تماس خدمات مشتری با یک خردهفروش آنلاین بزرگ را تجزیه و تحلیل کردند. آنها دریافتند که هر چه کارمندان خدمات از زبان مشخصتری استفاده کنند، مشتریان راضیتر از مکالمه خارج میشوند. و نه تنها این، بلکه: مشتریان همچنین در هفتههای بعد ۳۰ درصد پول بیشتری را در خردهفروشی خرج کردند.
استفاده از زبان ملموس باعث میشود مردم احساس کنند که به آنها توجه و آنها را درک میکنید. همچنین باعث میشود آن افراد راحتتر به شما توجه و شما را درک کنند.
مشکل این است که هر چه بیشتر در مورد چیزی بدانیم، تمایل بیشتری به تفکر انتزاعی در مورد آن داریم. برای کسی که دانش مشابهی ندارد، پیروی از آن افکار انتزاعی ممکن است سخت باشد. به همین دلیل است که میتواند مفید باشد که از آنچه میدانید یک گام به عقب برگردید و به نحوه ارائه یک موضوع بیاندیشید که گویی طرف مقابل هیچ دانش قبلی درباره آن ندارد. اغلب، اصطلاحات تخصصی پیچیده مانند «شناسایی ارزش پیشنهادی” را میتوان با زبان ساده جایگزین کرد، مانند «تعریف دلیل برای اینکه چرا مردم باید محصول را بخرند.» استفاده از زبان ساده و ملموس به جای ایدههای مبهم و انتزاعی به مردم کمک میکند تا ما را درک کنند.
با این حال، گاهی اوقات، انتزاعی بودن میتواند به نفع ما باشد. هنگامیکه پژوهشگران تأثیر نوکسبوکارهای مختلف را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند، دریافتند آنهایی که از زبان انتزاعی بیشتری استفاده میکنند، احتمال بیشتری برای دریافت سرمایهگذاری دارند. زبان انتزاعی باعث شد سرمایهگذاران فکر کنند که یک ایده نوکسبوکاری ظرفیت بیشتری برای رشد دارد.
برای مثال، تصور کنید، اوبر خود را بهعنوان یک «برنامه حملونقل سواری» بهجای «راهحل حملونقل» معرفی کرده بود. مورد اول بسیار مفید به نظر میرسد، اما دومی به نظر میرسد که میتواند تأثیر بسیار گستردهتری داشته باشد. بنابراین اگر میخواهید کسی را در مورد ظرفیت یک ایده متقاعد کنید، مفاهیم انتزاعی راهی برای پیروزی است.
اهرم عاطفه
دو رستوران را در نظر بگیرید که درباره آنها چیزی نمیدانید. گزارش بررسی رستوران الف میگوید: «غذا خوشمزه و محیط جذاب بود». در بررسی رستوران ب آمده است که «غذا به طرز ماهرانهای پختوپز و محیط، عالی چیده شده بود.» ترجیح میدهید سراغ کدام رستوران بروید؟
احتمالاً اولی «خوشمزه» و «جذاب» واژههای بسیار احساسیتر از «پختوپز ماهرانه» و «چیدمان عالی» هستند.
و احساسات تأثیر زیادی بر قضاوت ما دارند. برای مثال، رستورانهایی که نقدهای احساسی دارند، رزرو بیشتری دریافت میکنند.
به همین دلیل نیز رسانهها از عناوین طعمه کلیکی مانند «۱۰ واقعیت تکاندهنده در مورد شاهزاده هری» استفاده میکنند. توسل به احساسات یک راه قدرتمند برای جلب توجه است.
و قوس احساسی رضایتبخش نیز کلید داستانسرایی خوب است.
وقتی نویسندگان زبان مورد استفاده در فیلمهای پرفروش را تجزیه و تحلیل کردند، دریافتند که محبوبترین فیلمها مردم را به یک ترن هوایی احساسی میبردند. آنها بین لحظات بسیار مثبت و بسیار منفی جابجا شدند.
در مورد آن بیاندیشید: هیچ کس نمیخواهد داستانهای بیشتری درباره چگونگی کامیابی یک کارآفرین موفق بشنود. اما مردم ممکن است دوست داشته باشند داستانی در مورد چگونگی تبدیل شدن یک کهنه سرباز بیکار به یک کارآفرین موفق بشنوند. و مردم عاشق شنیدن داستانی در مورد اینکه چگونه یک کهنه سرباز بیکار تلاش کرد کسبوکارش را راهاندازی کند، به شدت شکست خورد، دوباره خود را جمع کرد، یک بار دیگر تلاش کرد و در نهایت به یک کارآفرین موفق تبدیل شد. این نقاط فرود باعث میشود نقاط صعودی بسیار شدیدتر احساس شوند.
هرچه فراز و نشیبهای بیشتری داشته باشد، دنبال کردن آن برای مردم هیجانانگیزتر خواهد بود. این برای فیلمها و همچنین برای کتابها، سخنرانیها یا مقالات آنلاین صدق میکند. هر چند برخی از احساسات در جلب توجه افراد بهتر از دیگران هستند.
به عنوان مثال، مردم ۳۰ درصد بیشتر احتمال دارد که یک مقاله آنلاین را که باعث اضطراب آنها میشود، به پایان برسانند تا اینکه مقالهای آنها را غمگین کند. به طور کلی، مردم زمانیکه احساسات برانگیختهشده شامل درجهای از عدم قطعیت – مانند اضطراب، تعجب یا امید است، توجه بیشتری میکنند.
گرچه توسل به احساسات در کل کار نمیکند. هنگامیکه پژوهشگران نظرات آمازون را تجزیه و تحلیل کردند، دریافتند که زبان احساسی برای محصولات سبک زندگی مانند موسیقی، فیلم و کتاب بهترین کارکرد را دارد. برای محصولات سودمند مانند تیغ، ابزار یا لوازم خانگی، زبان احساسی در واقع نتیجه معکوس داشت. مرورهای احساسی کمتر مفید ارزیابی شدند.
بنابراین اگر میخواهید دیگران به حرفهای شما گوش دهند، در بررسی ماشین ظرفشویی جدیدتان خیلی احساسی نباشید. اما اگر میخواهید داستانی جذاب بگویید، استفاده از اصطلاحات احساسی غنی و متنوع به نفع شما خواهد بود.
ترکیب کنید یا متمایز باشید
زبان به عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط با دیگران کار میکند. قوانین و ریتمهای آن به آرامی در طول زمان تغییر میکند، درست همانطورکه جامعه اطراف آن تکامل مییابد.
پژوهشگران در استنفورد رفتار زبانی کاربران یک وبسایت رتبهبندی نوشیدنی را بررسی کردند تا این پیشرفت را در مقیاس کوچک مطالعه کنند. آنها دریافتند که زبان آنلاین علاقهمندان به نوشیدنی در طول زمان مانند یک موجود زنده تغییر کرده است. به عنوان مثال، کاربران شروع به استفاده بیشتر و بیشتر از واژههای مرتبط با میوه مانند «مرکبات» کردند – حتی اگر خود نوشیدنیها تغییر نکردند.
اما پژوهشگران چیز دیگری نیز پیدا کردند. کاربران جدیدی که قراردادهای زبانی سایت را پذیرفتند، به سرعت تمایل به ماندن طولانیتری داشتند.
همانطورکه پیداست، شباهت زبانی یک جنبه مهم جامعهسازی است. افرادی که همان زبان گروه خود را میپذیرند، به این معنی که از عبارات و واژههای مشابه استفاده میکنند، احتمال بیشتری دارد که بخشی از آن گروه باقی بمانند.
این حتی در محل کار نیز صادق است. هنگامی که محققان ارتباطات ایمیل کارکنان یک شرکت متوسط را تجزیه و تحلیل کردند، دریافتند کسانی که سبک زبانی آنها با همکارانشان مطابقت دارد، سه برابر بیشتر احتمال دارد که ارتقاء پیدا کنند. از طرف دیگر، احتمال اخراج کارکنان با سبک زبانی متفاوت چهار برابر بیشتر بود.
پژوهشهای دیگر استفاده از زبان مشابه را با همه چیز از تاریخ بهتر تا مذاکرات موفقتر مرتبط دانسته است.
اما هماهنگی همیشه راهی برای موفقیت نیست. به عنوان مثال، وقتی صحبت از موسیقی میشود، تمایز – هم در زبان و هم در سبک – یک امتیاز مثبت است. از جاده قدیمی شهر قدیمی لیل ناس ایکس لذت ببرید. این آهنگ جذاب عناصر کانتری و هیپ هاپ را با هم ترکیب میکند و از «کلاههای کابویی» و همچنین «پورشه» صحبت میکند.
در عرصه خلاقیت، چیزهایی که به دلیل عدم شباهت خود را برجسته میکنند، بیشتر به یاد ماندنی و محبوب هستند.
بنابراین اگر در زمینهای هستید که به خلاقیت، نوآوری و اصالت اهمیت میدهد، صحبت نکردن مانند دیگران ممکن است برای شما مفید باشد.
خلاصه نهایی
انتخاب واژه مناسب میتواند افراد را وادار به اقدام، تغییر نظر یا سرمایهگذاری روی ایده شما کند. شش راهبرد زبانی وجود دارد که ما در این خلاصهکتاب بحث کردیم.
اول، از واژههایی استفاده کنید که حس هویت را فعال میکنند – به عنوان مثال، اسمها به جای افعال. دوم، با اعتماد به نفس صحبت کنید – پرچینها و کلمات پرکننده را کنار بگذارید. سه، سؤالات خوب بپرسید – هیچ کس به خاطر آن شما را سرزنش نمیکند! چهار، بدانید که چه زمانی باید مشخص باشید تا نشان دهید که در حال گوش دادن هستید – و چه زمانی برای فروش یک ایده بزرگ انتزاعی شوید. پنج، از زبان احساسی برای جلب توجه مردم استفاده کنید. و در نهایت، بدانید چه زمانی باید با زبان خود ترکیب شوید – و چه زمانی از آن برای متمایز کردن خود استفاده کنید.
شگفتزده خواهید شد که با این ترفندهای جادویی ساده زبانی چه کاری میتوانید انجام دهید.
این کتاب را میتوانید از سایت آمازون تهیه کنید.