تفکر استراتژیک ریشه در تاریخ جنگ، جنگآوری و پیروزی و شکست دارد.
پنج فرمان تفکر استراتژیک ریشه در تاریخ جنگ، جنگآوری و پیروزی و شکست دارد. مفهوم اولیه واژه استراتژی را برای اولین بار یونانیها استفاده کردند: استراتگی به معنای هنر جنگآوری. در این معنا، هنر جنگآوری دارای سه ویژگی است: تدوین برنامه جنگی توسط ژنرالها، صحیح عمل کردن در زمان و مکان مناسب، و دست یافتن به نتایج مطلوب و موردنظر. بر این اساس، پیروزی در جنگ الزاماً با تجهیزات جنگی زیاد اتفاق نمیافتد (برنامه عملیاتی)، بلکه درست استفاده کردن از تجهیزات درست میتواند ما را در جنگ به پیروزی برساند (استراتژی).
در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم، و با توجه به استفاده از شیوههای جنگی مبتنی بر استراتژی در جنگ، برنامه استراتژیک و شیوههای آن در کسبوکار نیز مورد استفاده قرار گرفت. گزارش رضایت مدیران جهانی از ابزارهای مدیریت شرکت بیناندکمپانی نشان داد که این ابزار در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم همواره در صدر ابزارهای پرکاربرد مدیریت قرار بگیرد. از این رو، شیوههای و ابزارهای مختلفی برای تدوین استراتژی در طول این سالها ایجاد و توسعه داده شد که در سال ۱۹۹۸، مینتزبرگ و همکارانش کتابی را نوشتند که در آن از این شیوهها با عنوان «جنگل استراتژی» نام بردند.
مکاتب استراتژی
جدای از تعریف استراتژی که در این مقال نمیگنجد، مکاتب مختلفی در طول این سالها برای تدوین استراتژی ایجاد و توسعه داده شدهاند. این مکاتب را میتوان در سه دسته تقسیمبندی کرد. دستهی اول توصیفی شامل مکاتب کارآفرینی (رهبری ما را به دست بگیر)، شناخت (هرچیزی را میبینم باور میکنم)، یادگیری (اگر در وهله اول موفق نشدی سعی کن، دوباره سعی کن)، قدرت (در جستجوی قویترین باشید)، فرهنگی (یک سیب همیشه زیر درخت سیب میافتد)، و محیطی (به همه چیز وابسته است) است. دستهی دوم تجویزی شامل مکاتب طراحی (قبل از پریدن جلویت را ببین)، برنامهریزی (کار بموقع از خسارت بعدی جلوگیری میکند)، و موضعی (چیزی جز واقعیت وجود ندارد) است. و دستهی سوم ترکیبی شامل مکتب ترکیبی (برای هرچیز فصل و دورهای وجود دارد) است.
هر یک از این مکاتب را با توجه به دو محور سطوح کنترلی محیط بیرونی و ساختار داخلی سازمان میتوان به صورت نمودار زیر جایابی کرد:
شرایط امروز کشور نشان میدهد ما با سطح غیرقابل پیشبینی و غیرقابل کنترل در محیط بیرونی کسبوکارها و ساختارهای طبیعی در فرایندهای داخلی آنها مواجه هستیم. بنابراین بایستی برای تدوین استراتژی بیشتر با شیوهی مکتب شناخت پیش برویم. از آنجاییکه مبانی این مکتب بر اساس تغییر غیرتکراری در یک محیط شکننده و غیرقابل درک و یک تفکر ادراکی از محیط است، در اینجا میتوانیم از رویکرد تفکر استراتژیک برای تدوین و راهیابی استراتژی استفاده کرد.
تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک براساس شناخت گذشته (ما کجا بودهایم)، و اکنون (کجا هستیم)، راه را برای آینده (کجا میخواهیم باشیم) میگشاید. همه افراد و سازمانها به یک منبع با ارزش و یکسان در طول شبانهروز دسترسی دارند: ۲۴ ساعت × ۶۰ دقیقه = ۱۴۴۰. عدد طلایی که ما از آن استفاده میکنیم. اما بهرهبرداری از این عدد طلایی آیا با اثربخشی است یا خیر. تفکر استراتژیک زیربنایی برای استفاده خلاق و اثربخش از این عدد طلایی برای افراد و سازمانها است. در واقع، تفکر استراتژیک، مهارت معماری استراتژیک در کمترین زمان ممکن برای بیشترین عملکرد است.
استراتژی مجموعهای از فرضیات در قالب روابط علت و معلولی است. از این رو، برنامهریزی استراتژیک با برنامهریزی عملیاتی دو مقوله جداگانه است. هدف از برنامهریزی عملیاتی بیشتر کنترل عملیات است. در حالی که هدف از برنامهریزی استراتژیک، تغییر فعالیتها برای حداکثر استفاده از فرصتهای محیطی است. بنابراین، در تفکر استراتژیک شما بر روی فعالیتهایی تمرکز میکنید که بتواند بیشترین بازدهی، بهرهوری و اثربخشی را برای شما داشته باشد. اگر شما بخواهید در همه کارها قوی باشید، مسلماً در هیچ کاری قوی نخواهید بود! این اصل قوی و بدون تغییر در تفکر استراتژیک است.
فرصتها هستند که پیشبرنده استراتژی هستند. و شناسایی فرصتهای پر ارزش در یک محیط غیرقابل پیشبینی با تفکر استراتژیک اتفاق خواهد افتاد. به دیگر سخن، استراتژی زاییده دو عامل محیط رقابتی و محدودیت منابع است که استراتژی حاصل نقطه مشترک بین این دو عامل است. از یک طرف، فرصتها در محیط رقابتی ایجاد و به زودی منقضی میشوند و از طرف دیگر، محدودیت منابع مالی، انسانی و اطلاعاتی باعث میشود تا ما نتوانیم از همه فرصتهای محیطی استفاده کنیم. اینجاست که ابزار تفکر استراتژیک به کمک ما میآید. اما چگونه؟
پنج فرمان تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک عبارت است از آمادگی کامل ذهنی واجرائی همه آحاد سازمان برای انطباق با شرایط یا تقدم زمانی و معنائی بر تغییرات محیطی. برای اینکه این آمادگی در سازمان شما اتفاق بیفتد شما باید: محیط سازمانی را برای تغییر آماده کنید، مدیریت و رهبری ارشد از محیط قابل تغییر به طور کامل حمایت کند، ریسکپذیری در سازمان افزایش پیدا کند.
و در نهایت، مدیران عملیاتی و کارکنان برای ایجاد تغییر و تحمل شرایط تغییر توانائی بیشتری در خودشان ایجاد کنند. بنابراین، تفکر استراتژیک یک الگوی استراتژیک ذهنی است که به شما میگوید: اولاً جهتگیری کلی را تدوین و در سازمان به اشتراک بگذارید، روزانه براساس این جهتگیری استراتژیک تصمیمگیری کنید، سازمان خود را مبتنی بر این جهتگیریها سازماندهی کنید و ارزشهای سازمانی را در میان و بلندمدت حفظ کنید.
برای پیادهسازی چنین تفکری در سازمان شما باید از یک رویکرد سیستماتیک استفاده کنید که ما در اینجا در قالب ۵ فرمان آن را به نمایش میگذاریم:
فرمان اول:
بیش از اطلاعگیری به دنبال یادگیری از محیط باشید.
فرمان دوم:
بیش از پاسخگویی به نیازهای کشفشده به دنبال کشف نیازهای پاسخگویینشده باشید.
فرمان سوم:
بیش از اهداف میانی، چشم به اهداف نهایی داشته باشید.
فرمان چهارم:
بیش از قابلیتسازی برای تولید به دنبال قابلیتسازی برای رقابت باشید.
فرمان پنجم:
در حرکت به سوی هدف بیش از سرعت به دنبال راه میانبر باشید.
مشق تغییر
استراتژی خلاق حاصل این تفکر استراتژیک است. و برنامه ریزی استراتژیک تسهیل روند کار و پیادهسازی نتایج آن را بر عهده دارد. این پنج فرمان تفکر استراتژیک را در سازمان یا کسبوکار خود پیادهسازی کنید.